ابراهیم حاتمیکیا در اختتامیهی جشنوارهی فجر ۹۶ ضمن اعتراض به همهی مسئولان گفت افتخار میکند که یک فیلمساز وابسته است. او که فیلم آخرش را با هزینهی موسسهی فرهنگی اوج ساخته است همچنین اعلام کرد که افتخار میکند از سپاه برای ساختن فیلم پول بگیرد.
این ماجرا بحثهای زیادی را در شبکههای اجتماعی به همراه داشت و هشتگ #وابسته_ام توسط موافقان و مخالفان وابسته بودن یکی دو هفته موضوع داغی به حساب میآمد. عمده استدلال مخالفان حاتمیکیا این بود که چرا در موردش تبعیض قائل میشوند و همیشه از کارهایش حمایت میشود. و اینکه چرا بعد از این همه حمایت هنوز از دست همه شاکی است. موافقان ابراهیم سینمای ایران هم میگفتند وابستهی نظام بودن افتخار هم دارد و خیلی بهتر از پول گرفتن از دشمنان است. متاسفانه بحثها خیلی فراتر نرفت. همه چیز به همین دوگانهی وابسته بودن یا نبودن محدود ماند و خیلی به این توجه نشد که یکی دو سال است موسسهی اوج اکثر سیمرغها را در بخشهای مختلف از آن خود میکند و این روزها هنرمندان زیادی با آن همکاری میکنند.
در عالم صنعت، گاهی یک شرکت بزرگ کالایی را با قیمت ارزان وارد بازار میکند تا رقیبان خردهپا را از میان بردارد. در چنین شرایطی تولیدکنندگان خرد نیز مجبورند به آن شرکت بزرگ بپیوندند و کاسبیهای خودشان را تعطیل کنند. مردم هم طبیعتا کالای ارزان و باکیفیت را انتخاب خواهند کرد. اما پس از اینکه رقیبان از میان رفتند و آن شرکت بزرگ بخش عمدهای از بازار را در اختیار گرفت، میتواند قیمت کالا را تعیین کند و تمام ضررهای اولیه بابت ارزانفروشی را جبران کند. این کار در نهایت به ضرر کسبوکارهای مستقل و همچنین مصرفکنندگان نهایی منتهی میشود. چون تعیین قیمت و کیفیت در اختیار یک شرکت بزرگ قرار میگیرد و دیگر رقابتی در کار نیست. برای همین، NGOها و نهادهایی که دغدغهی اقتصاد عادلانه و رقابت سالم دارند، از چنین تاکتیکهایی انتقاد میکنند و از مردم میخواهند چه در مقام تولیدکننده و چه مصرفکننده، وارد این بازی نشوند.
در زمانهای که تولیدکنندگان کوچک حواسشان جمع است که زیر چرخ شرکتهای بزرگ خرد نشوند و مثلا بقالیها به دنبال هزار و یک روش مختلفاند تا بتوانند با وجود هایپرمارکتها همچنان دوام بیاورند، چرا اهالی فرهنگ نمیتوانند این خطر را ببینند. اگر اوج الان برای تولید فیلم کوتاه و انیمیشن پول خوبی میدهد، فردا که باقی استودیوها ورشکست شدند، نمیتواند در قیمتش تجدید نظر کند؟
اما شاید پرسش مهمتر این باشد که مگر فرهنگ هم آنقدر صنعتی شده است که بشود با یک دورهی پرکار و سفارشهای بالاتر از حد معمول تمام بازارش را در اختیار گرفت؟ مگر ماجرا اینگونه نیست که یکسری آدم حرفهایی برای گفتن دارند و از این ابزار استفاده میکنند و حالا در کنارش امرار معاشی هم هست؟ انگار که همهی حرفها زده شده و حالا همه قرار است «کار» کنند تا «پول» درآورند.
هادی | 27, مارس, 2018
|
خیلی خوب و ساده و راحت الحلقوم مسئله رو شرح دادید. حرفتون جای فکر کردن داره…