آخوندها و روان‌شناسان

هایدگر می‌گوید هر انسانی در جهانی زندگی می‌کند و منظورش از جهان، مجموعه باورهایی است که نظام فکری هر انسان را می‌سازند. هایدگر می‌گوید همه‌ی انسان‌ها به جهانی پرتاب می‌شوند و پس از آن است که پرسش از معنای هستی آغاز می‌شود. افراد هر جامعه، با وجود تمام تفاوت‌هایی که با هم دارند، در این اصول مشترک‌اند. چرا که در غیر این صورت، امکان تعامل اجتماعی وجود نخواهد داشت. اینکه ما ایرانی‌ها، امروز، با چه اصولی زندگی می‌کنیم شاید پرسشی مقدم بر هر پژوهش باشد. اما ماجرا تنها به پژوهش‌های فرهنگی-اجتماعی منحصر نمی‌شود. هر ساخته‌ی فرهنگی یا هنری‌ای روی همین اصول بنا می‌شود؛ چه خالق اثر آنها را بشناسد و چه نه. این اصل‌ها پیشامفهومی‌اند. مفاهیم فردی و اجتماعی از رویشان ساخته می‌شود و با همین مفاهیم است که فیلم‌ها و داستان‌ها خلق می‌شوند.

برای پیدا کردنشان شاید بهترین راه این باشد که سراغ جاهایی برویم که ادعایش را دارند. دست‌کم چند سال پیش این‌گونه فکر می‌کردم. روی کاغذ، کسی که به این اصول مجهز باشد توانایی‌های زیادی دارد و به مرجع تبدیل می‌شود. اگر شما حامل تمام کلیات باشید، هر مراجعی با هر پرسشی را می‌توانید فقط با کمی گشتن در صندوقچه‌ی اصول‌تان راه بیندازید.

روحانیت شیعه برای سال‌ها این مقام را در دست داشت. از حاج‌آقای مسجد که از مشاوره‌ی خانواده تا داوری دعواهای ارث و میراث را بر عهده داشت تا کارشناسان مذهبی تلویزیون و در نهایت هم مرجعیت. اما به مرور نسل جدید مرجع جدیدی را پسندید. روان‌شناسان و مشاوران کم‌کم جای آخوندها را گرفتند. از مطب‌ها به تلویزیون کوچ کردند و به جای مساجد هم سالن‌های همایش را پر کردند. مهم‌ترین شباهت این است: شما به عنوان مخاطب یک «وضعیت» را شرح می‌دهید و مشاور بدون نگرانی از امکان ندانستن، «راهکار» ارائه می‌دهد. مهم نیست پرسش شما سطحی‌ست یا عمیق:

«با زنم نمی‌سازیم. معنای زندگی چیه؟ بچه‌م از راه به‌در شده. سر معامله‌ی ماشین به مشکل خوردیم. دلم گرفته. پدر پیرم رو بذارم خانه‌ی سالمندان؟ هدف ما از زندگی چیه؟ شوهرم بهم خیانت می‌کنه»

تئوری من این بود که اگر این نهادها کار می‌کنند و مراجعه‌کننده دارند، لابد پاسخی که می‌دهند به درد مردم می‌خورد. پس احتمالا رگ خواب جامعه را می‌دانند و برای همین هم سراغشان رفتم. در سال‌های جوانی خیال این را داشتم که با پیدا کردنش می‌شود راه اصلاح جامعه را پیدا کرد و در قامت یک مصلح اجتماعی سراغ روحانی‌ها و دکترهای زیادی رفتم. ماجراهای فرضی مختلف را به‌جای مشکل شخصی جا می‌زدم و پاسخ‌ها را جمع می‌کردم. هم‌صحبتی با روحانیت فقط بعد مسافت داشت، اما برای بهره‌مندی از منویات مشاوران و روان‌شناسان و روان‌کاوان تحلیلی باید دقیقه‌ای بین هزار تا پنج هزار تومان می‌پرداختم. اما برای نجات جامعه می‌ارزید.

در یک دوره‌ی چند ساله پای منبر روحانی‌های زیادی رفتم و در مطب دکترهای زیادی منتظر نوبت نشستم. شاید عجیب‌ترین یافته‌ام شباهت زیادی بود که به مرور زمان زیادتر هم می‌شد. تا جایی که این روزها اگر فقط صدای تلویزیون را بشنوید شاید متوجه نشوید که کارشناس برنامه روحانی است یا دکتر. منظورم از شباهت، فقط حجه‌الاسلام‌دکترها نیست. مراجع ترکیبی قرار است از دید علمی به متون دینی نگاه کنند و با تربیتی دینی سراغ متون علمی بروند؛ اما این تیغ دولبه است. گاهی هم بعضی چیزهای علمی حذف می‌شوند چون با دین نمی‌سازند و بعضی اصول دینی کمرنگ می‌شود چون با متون دانشگاهی جور نیست و آخر سر به جای وسیع‌تر شدن، ماجرا یک اشتراک‌گیری فروکاهنده می‌شود.

هنوز هم به نظرم با واکاوی پدیدارشناسانه‌ی راهکارهای روان‌شناسان و روحانیون می‌توان اطلاعات ارزشمندی درباره‌ی «فکر فارسی» به دست آورد. این دیوانگی، همزمان با ستونی به همین نام در «پرونده» شروع شد و حالا پس از گذشتن ۷-۸ سال، می‌خواهم دوباره همین پرونده‌ی قدیمی را باز کنم. البته در دوره‌ی جدید سلبریتی‌های فضای مجازی هم به ماجرا اضافه شده‌اند که خودش داستان دیگری است و ماجرا را جذاب‌تر می‌کند.

Share Post
ترجمه شده توسط
Latest comments
  • ! Aaali

  • سلام
    یکی از پارمترهای اساسی فکر ایرانی ، اهمیت بالای امور ذهنی است و همین امر باعث مشابهت زیاد روحانیون و روانشناسان شده است و بالطبع با کمرنگ شدن یکی دیگری جایگزین میشود . اگر از بعد جامعه نگاه کنیم – همانطور که شما نگاه کردید – تفاوت ها خیلی خیلی کم میشه و چون ما ایرانی ها به امور تجربی با دیده اغماض و حتی فدا کردن امور تجربی در مقابل امور ذهنی ، نگاه می کنیم همیشه صحبت های روحانیون و روانشناسان برای ما جذاب بوده و هیچوقت این سوال رو مطرح نمیکنیم که تمامی این چیزها که میگید آیا تو این دنیا بدرد من میخوره یا نه .

LEAVE A COMMENT