ریک و مورتی سریالی برای آخرالزمانِ آمریکایی


تروی پترسون

نویسنده‌ی نیویورکر[۱]


خلاصه: در حالِ حاضر، با وجودِ دسترسی آسان مردم به رسانه‌های مختلف و دریایی از سریال‌ها، فیلم‌ها، داستان‌های علمی‌-تخیلی و غیره، شگفت‌زده کردن مخاطبان، به‌ویژه مخاطبان بورژوایی که به‌طبع دسترسی آسان‌تری به این منابع دارند، کار بسیار دشواری شده است. بااین‌حال، مجموعه‌ی تلویزیونی ریک و مورتی توانسته است هر هفته، بینندگانش را بیش‌از‌پیش شگفت‌زده کند. اما دلیل موفقیت آنها چیست؟ تروی پترسون در این مقاله نشان می‌دهد که ریک و مورتی با ارائه‌ی پاسخی هنرمندانی به این پرسش که چه چیز در پایان عصرِ پست‌مدرنیسم در انتظار ماست، همچنین با تلفیق خلاقانه‌ی مضامین کمدی و نهیلیسم با چاشنی شوخی‌های فضا-زمانی، توانسته است بینندگان خود را در هر قسمت میخکوب کند. جالب است که سازندگان آن، جاستین رویلند و دن هارمون می‌توانند با روبه‌رو کردن مخاطبانش با پوچی وجود و زندگی، آنها را به‌شدت سرگرم ‌کنند.

اوایل ماه اکتبر سال ۲۰۱۷، فصل سوم سریال ریک و مورتی به عنوان پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی تلویزیونی شبکه‌ی ادالت سویم[۲] و همچنین پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی تلویزیونی کمدی در میان مخاطبان ۱۸ تا ۳۴ سال، به پایان رسید. قسمت آخر در حدود ۲.۶ میلیون بیننده داشت که احتمالاً همه‌ی آن‌ها، همان‌طور که درخور یک سریال انیمیشنی با مضمون نهیلیسمِ شاد، لودگی بی‌سروته و شوخی‌های دیوانه‌وار با مسائل مربوط به فضا-زمان است، پای تلویزیون میخکوب شده بودند.

این برنامه که داستانش با استفاده از نظریاتی درباره‌‌ی روح داشتن یا نداشتنِ کلون‌ها و ‌هم‌زیستی دنیاهای موازی پیش می‌رود، مانند هر اثر علمی-‌تخیلی دیگری ازجمله رمان‌های ژول ورن[۳]، اکتاویو باتلر[۴] و یا فیلیپ کی. دیک[۵] به صورتی صادقانه با فلسفه مواجه می‌شود، تنها تفاوتش با آثار این چنینی در این است که دلیل محبوبیت آن بیشتر از آنکه به خاطر این رویکردِ صادقانه‌اش باشد، ناشی از لذت بردنِ مخاطب از شوکه شدن است. همه‌ی عناصر حوزه‌ی ادبیاتِ گمانی‌زنی[۶] در این سریال، مورد هجو، انتقاد و تخریب قرار می‌گیرند. اساس شوخی‌ها در این سریال به صورت مداوم تغییر می‌کنند، مثلاً در عینِ اشاراتی به مکانیک کوانتوم، ادای احترامی به برنامه‌ی تلویزونی اسکات باکولا[۷]، با عنوان جهشِ کوانتومی هم می‌شود. یا به صورت هم‌زمان با شوخی‌های درست و کنایه‌داری درباره‌ی اروین شرودینگر[۸] و شوخی‌های احمقانه و مسخره‌ای درباره‌ی فیلم علمی-‌تخیلی سیاره‌ی ممنوعه[۹] مواجه می‌شوید.

ریک و مورتی، مجموعه تلویزیونی آمریکایی در ژانر انیمیشن، علمی تخیلی و کمدی‌ست که توسط جاستین رویلند و دن هارمون برای شبکه‌ی ادالت سویم تهیه شده است. ایده‌ی اصلی این سریال برگرفته از سریالی کوتاه به نام the Real Animated Adventure of Doc and Mharti  ساخته‌ی رویلند است که براساس فیلم بازگشت به آینده برای جشنواره فیلم کانال ۱۰۱ ساخته شده بود. بعد از این که شبکه ادالت سویم، برای ایده‌ی سریالی جدید به دن هارمون مراجعه کرد، او و رویلند شروع به بسط سریالی جدید بر اساس آن دو شخصیت، یعنی داک و مارتی کردند.

قهرمان داستان ریک سانچز[۱۰]، نابغه‌ای با تمایلات دیوانه‌وار است که سازنده‌ی برنامه یعنی جاستین رویلند[۱۱] شخصیت او را صداگذاری کرده است. ریک مستقیماً برگرفته از شخصیت لاغراندام با مدل موی پریشان دکتر براون[۱۲] در مجموعه‌ فیلم‌های بازگشت به آینده[۱۳] است که در هر موقعیتی، یک تفنگ پورتال[۱۴] از جیب لباس آزمایشگاهش بیرون می آورد تا به تعداد نامحدودی دنیای موازی و سایر کهکشان‌ها در همین دنیا و یا حتی پیتزا‌فروشی محل برای خریدن پیتزا قبل از بسته شدن آن، دسترسی پیدا کند. او همچنین مدام از جیب دیگرش یک بطری نوشیدنی ناشناخته برای تسکین احساس خودشیفتگی و غرور عمیقش خارج می کند. شخصیتِ ریک، هم از نظرِ سایر کاراکترهای سریال و هم به باورِ منتقدان، به‌عنوان یک شخصیت جامعه‌ستیز شناخته می‌شود. البته این موضوعی‌ست که هرکسی به راحتی و در نگاه اول می‌تواند به آن پی ببرد. ریک به‌خاطر توانایی علمی بسیار  بالایش – مثلاً توانایی نگه‌ داشتن زمان – می‌تواند در مقام یک خدا ظاهر شود که این مسئله منجر به کاهشِ حسِ همدلی او و بالا رفتنِ شمارِ کشتگان سریال می‌شود. در نهایت می‌توان گفت که او نه‌تنها کوچکترین شباهتی به شخصیتی مانند دکتر هو[۱۵] ندارد، بلکه به‌عنوان کاریکاتوری از یک ضدقهرمان در یک برنامه‌ی تلویزیونی به تصویر کشیده شده است که به‌شدت قدرتمند و کاملاً دیوانه است.

در عینِ حال، شخصیت ریک در این سریال کمدی نیم‌ساعته‌ی خانوادگی، در میان مجموعه‌ای از شخصیت‌های دیگری قرار گرفته است که در طی سریال، رشد می‌کنند و شخصیت‌پردازی‌شان گسترده‌تر می‌شود. او به جای اینکه در یک آزمایشگاه مجهز و فوق‌پیشرفته مشغول آزمایش‌هایش باشد، در گاراژ خانه‌ای در حوالی شهر کار می‌کند. این خانه از آنِ دخترش بث[۱۶] و همسر دست‌و‌پا‌چلفتی‌اش، جری[۱۷] است. بث در طول روز به‌عنوان یک دامپزشک مشغول به کار است و پس از آن، در خانه دائماً جنگ و دعوایی با جری به راه می‌اندازد. فرزندان نوجوان‌شان، دختری به نام سامر[۱۸] (که توسط اسپنسر گرمر[۱۹] صداگذاری شده) و پسری به نام مورتی[۲۰] (که او  هم توسط خود رویلند صداگذاری شده)، با وجودِ شخصیت‌های معمولی‌ای که دارند، نقش‌های هیجان انگیزتری را در سریال بازی می کنند. شخصیت خوش‌قلب و دائماً نگران مورتی، در طی ماجراجویی‌های ریک در جهان‌ها و ابعاد مختلف، نقش دستیار او را برعهده‌دارد.

در سریال ریک و مورتی مسائلی مانند آموختن و رشد کردن – مثلاً  تحکیم روابط پدر-فرزندی و ارزیابی باورهای درونی – مطرح می‌شود. به عنوان مثال، در یکی از قسمت‌ها ریک و دخترش بث، به یک سرزمین جادویی و رنگارنگ به نام فروپی‌لند[۲۱] می‌روند؛ سرزمینی که ریک برای دخترش در کودکی ساخته است. هدف از این سفر، عذاب‌وجدانِ بث از این ماجراست که در دورانِ کودکی، یکی از بچه های محله‌ی خود، به نام تامی[۲۲] را در آنجا زندانی کرده است. بث ریک را متقاعد می‌کند که برای نجات دادن او به آنجا بروند. اما پس از مواجهه با تامی، متوجه می‌شوند که او در طی این سال‌ها، توانسته خودش را با خوردن فرزندان حاصل از جفت‌گیری با موجودات عروسکی محلی زنده نگه دارد. تصور کنید که چطور یک چنین تصویر گروتسکی از زایش درون‌خانوادگی و خوردن فرزندان ممکن است با یک دنیای شکلاتی و رنگین‌‌کمانی به زیباترین و دلپسندترین شکل ممکن به مخاطب عرضه شود. این روزها، شگفت‌زده کردنِ مخاطبانِ بورژوا دیگر کار چندان ساده‌ای نیست، بااین‌حال ریک و مورتی می‌تواند با نشان دادن تصاویری شبیه به تجاوز به یک خرس مهربان، هر هفته موفق به انجام این کار شود. این سریال چنان مواجهه‌ی هنجارشکنانه‌ای با مسائل عرفی و حتی بنیادی‌ترین مسائل زندگی اجتماعی دارد که نسبت دادنِ صفتِ «هتاک» به آن کافی نخواهد بود.

مضامینِ فراجهانی[۲۳] در این سریال، به‌وضوح تحتِ تأثیر گرایشاتِ فرامتنی خالقِ دیگر آن، دن هارمون[۲۴] است. هارمون بیشتر به‌خاطر ساخت سریال کمدی کامیونیتی[۲۵] از شبکه‌ی NBC معروف است. این سریال درباره‌ی گروهی از کاراکترهای نابغه است که گویی نسبت به وضعیت خود آگاه‌اند. در سریال ریک و مورتی هم بیشتر از چندین بار پیش می‌آید که کاراکترهای ریک و مورتی به طرز معناداری نشان می‌دهند نسبت به این مسئله که شخصیتی در یک سریال تلویزیونی‌اند آگاه‌اند. برای مثال طرحِ یک قسمت، مربوط به این است که کاراکترها آشکارا نسبت به وجود یک امداد غیبی[۲۶] آگاه‌اند. این اتفاق مانند تلاش موفقیت‌‌آمیز چارلی کافمن[۲۷] (فیلم‌نامه نویس فیلم‌هایی همچون اقتباس[۲۸] و سینکداکی، نیویورک[۲۹]) برای اقتباس از کتابی نوشته‌ی مارک لاینر[۳۰] (نویسنده کتاب پسرعموی من، متخصصِ گوارش من[۳۱] و بیضه‌ی کله‌قندی[۳۲] ) بود.

بدین‌ترتیب، این سریال پاسخ بسیار هنرمندانه‌ای را نسبت به این پرسش که چه چیزی در پیِ پُست‌مدرنیسم خواهد آمد، مطرح می‌کند؛ نوعی بازگشت تحریف‌شده از تمامی استعارات آن که مسبب آن برخی از وحشی‌گری‌های انسانی‌ست. مطمئناً فقط من نیستم که به این دیدگاه پنهان در قسمت هشتم از فصل اول سریال پی برده است. در این قسمت مورتی (یا بهتر است بگویم یکی از مورتی‌ها، در یک واقعیت دیگر) به خواهر ناامیدش که به‌تازگی متوجه این مسئله شده که زندگی زناشویی فلاکت‌بار پدر و مادرش فقط و فقط نتیجه‌ی حاملگی ناخواسته‌ی او بوده است، می‌گوید که: «همه‌ی ما بدون هیچ دلیلی به‌وجود آمده‌ایم، هیچ‌کس به هیچ جایی تعلق ندارد، همه‌ی ما قرار است بمیریم، می‌آیی برویم تلویزیون تماشا کنیم؟»

متاورس یک تکنولوژی جدید و بسیار پیشرفته است متاورس یک ابر واقعیت مجازی است که کاربران آن قادر خواهند بود از سر تا سر دنیا به آن متصل شوند متاورس ترکیبی از فضای مجازی، اینترنت و واقعیت افزوده است. آیندنگران می‌گویند بشر طی صدها سال آینده به این تکنولوژی جدید دست می‌یابد. متاورس از دو کلمه‌ی Meta به معنی «فراتر» و Universe به‌ معنی «جهان» تشکیل شده است. در کل معنی کلمه‌ی متاورس «فراتر از جهان» است. این کلمه برای اولین بار در کتاب سقوط برفی هواپیمان نیل استیفنسن در سال ۱۹۹۲ میلادی به کاربرده شد. بازی زندگی دوم (Second life) نمونه‌ای از متاورس است. در متاورس کاربران می‌توانند از همه‌ی حواس پنج‌گانه‌ی خود استفاده کنند. در متاورس کاربران حتی احساسات هم دارند؛ گاهی شاد می‌شوند و گاهی غمگین.

مدت کوتاهی پس از قسمت آخرِ فصل سوم، این سریال به‌وسیله‌ی تبلیغِ یک شرکتِ فست‌فود، آگاهی فرهنگ عامه را بیش از پیش و به شکل‌های بسیار عجیب‌و‌غریبی گسترش داد. در قسمت اول از فصل سوم، شاهد صحنه‌ای هستیم که ریک به همراه یک مأمور حشره‌مانند از یک سازمان شیطانی به نام «فدراسیون کهکشانی» که کره‌ی زمین را تصرف کرده است و توانسته به نحوی به ذهن ریک هم نفوذ کند، سر از یکی از خدماتِ سواره‌ی[۳۳] مک‌دونالد[۳۴] درمی‌آورند. او ده مک‌ناگت[۳۵] سفارش می‌دهد و تأکید می‌کند که حتماً در کنار آن سس سشوآن[۳۶] سرو شود. این سس برای مدت زمان بسیار کوتاهی، در حین اکران فیلم مولان[۳۷] در سال ۱۹۹۸ در رستوران‌های مک‌دونالد سرو می‌شد و ریک به بازجویش می‌گوید که تنها جایی که می‌توانند این سس را دوباره در آن بچشند، حافظه‌ی اوست.

شرکت م‌کدونالد هم به نشانه‌ی قدردانی، یک شیشه از این سس را شخصاً برای رویلند و سپس برای تعداد محدودی از طرفداران این سریال فرستاد. در اوایل ماه اکتبر آن سال، مک‌دونالد پا را فراتر گذاشت و شروع به توزیع این سس در رستوران‌هایش کرد، ولی مشکل این بود که این سس به اندازه‌ی کافی برای پاسخ‌گویی به طرفداران بی‌شمار آن توزیع نشده بود و این بار یک کمپین تبلیغاتی با پتانسیل موفقیت بالا، در مواجهه با خیل عظیمی از طرفداران که با هزار امید و آرزو برای چشیدن این سس به رستوران‌های مک‌دونالد می‌رفتند و دست خالی باز می‌گشتند، تبدیل به یک فاجعه‌ی تبلیغاتی شد. حتی پس از آن خبری منتشر شد مبنی بر این‌ که یکی از طرفداران دو آتشه‌ی ریک و مورتی حاضر شده بود برای خریدن فقط یک قوطی سس سشوان، فولکس واگن خودش را هم بفروشد.

رویه‌ی پلاستیکی ظرف سس را باز کنید و طعمِ یک فیلم‌نامه‌ی قدرتمند را بچشید: همکاری سازمان‌یافته‌ای درباره‌ی یک سسِ ارگانیک که باید همراه با مرغ‌هایی نه‌چندان ارگانیک خورده شوند. اینجا نقطه‌ی اشتراکی میان دیزنی[۳۸]، شرکت پیشرو در زمینه‌ی محصولات سرگرمی و خانوادگی، و سریال انیمیشنی ریک و مورتی است که به قدری داستان‌های هر قسمت آن کثیف و مهیب‌اند که تصور این دو در کنار هم غیرممکن به‌نظرمی‌آید. کل این قضیه‌ی تبلیغاتی به شکلی تمام و کمال  آمریکایی رخ داد و باعث شد تا بیش‌از‌حدِ معمول، توجه مردم به این سریال جلب شود. در یک دنیای موازی، این داستان سس سشوان تبدیل به یک تب فراگیر در جامعه می‌شود. اما در دنیای فعلی ما، این اتفاق در حد پچ‌پچ‌های هراز‌گاهی‌ست که در چرخه‌ی آخرالزمانی اخباری که روزانه از هر سو به سمت ما حمله‌ور می‌شوند، خودی نشان می‌دهد. همه‌ی ما قرار است بمیریم! بیایید برویم و تلویزیون تماشا کنیم!


پانویس‌ها:

[۱] Troy Patterson

[۲] Adult swim

[۳] Jules Verne

[۴] Octavia Butler

[۵] Philip K. Dick

[۶] speculative fiction

[۷] Scott Bakula

[۸] Erwin Schrödinger

[۹] Forbidden Planet (1956)

[۱۰] Rick Sanchez

[۱۱] Justin Roiland

[۱۲] Dr.Brown

[۱۳] Back to the future

[۱۴] Portal gun تفنگی که می‌تواند دروازه‌هایی را میان دنیاهای موازی ایجاد کند.

[۱۵] Dr. Who (1963)

[۱۶] Beth

[۱۷] Jerry

[۱۸] Summer

[۱۹] Spencer Grammer

[۲۰] Morty

[۲۱] Froopyland

[۲۲] Tommy

[۲۳] Metaverse متاورس از دو کلمه‌ی (Meta) به معنی «فراتر» و (Universe) به معنی «جهان»، تشکیل شده است. در کل معنی کلمه‌ی متاورس «فراتر از جهان» است. این کلمه برای اولین بار در کتاب سقوط برفی هواپیمان نیل استیفنسن در سال ۱۹۹۲ میلادی به کاربرده شد. –م.

[۲۴] Dan Harmon

[۲۵] Community (2009-2015)

[۲۶] Deus ex Machina امداد غیبی از فنون پیرنگ است که به پیرنگ یک داستان اضافه می‌شود تا به‌طور غیرمنتظره پیرنگ داستان یا نتیجه یک جنگ و کشمکش را تغییر دهد. امدادهای غیبی معمولاً سرشتی ایزدی دارند و موقعی وارد داستان می‌شوند که تحولات داستان گره خورده یا نیروهای نیک‌نهاد خود به‌تنهایی از پس نیروهای شر بر نمی‌آیند. –م.

[۲۷] Charlie Kaufman

[۲۸] Adaptation (2002)

[۲۹] Synecdoche, NewYork (2008)

[۳۰] Mark Leyner

[۳۱] My cousin, My Gaestroenterologist

[۳۲] The Sugar Frosted Nutsack

[۳۳] خدمت سواره یا بدون پیاده شدن نوعی خدمت در کسب و کارهای گوناگون است که به مشتریان اجازه می‌دهد بدون ترک خودرو، محصولات مورد نیاز خود را خریداری کنند. –م.

[۳۴] McDonald

[۳۵] McNugget

[۳۶] Szechuan

[۳۷] Mulan (1998)

[۳۸] Disney

درباره نویسندگان

Author profile
Share Post
ترجمه شده توسط
No comments

LEAVE A COMMENT