نیروی حیات پس از چرنوبیل


مارگارت گربوویچ

مدرس فلسفه و علوم محیط زیستی در دانشکده مطالعات پیشرفته دانشگاه تیومن[۱]


خلاصه: سریال چرنوبیل شبکه‌ی HBO بار دیگر توجه جامعه‌ی جهانی را به فاجعه‌ی اتمی آوریل ۱۹۸۶ شوروی سابق جلب کرد. جدا از مشکلاتی که باعث چنین فاجعه‌ای شد و همچنین تلاش‌های برای سرپوش گذاشتن روی فاجعه که خود منجر به آسیب‌های بیشتری شد، به نظر این نگرانی جدی است که تکرار چنین فجایعی می‌تواند مشکلات زیادی برای تمامی موجودات زنده اجاد کند. چرنوبیل، ده‌ها سال پس از اینکه از آدمیزاد خالی شده، سکونت‌گاه ایده‌آلی برای حیوانات شده است. جدا از گیاهان که می‌توانند آزادانه بین ساختمان‌های متروک رشد کنند، آسیب‌پذیرترین حیوانات نیز آزادانه در چرنوبیل مشغول زندگی شده‌اند. انقراض حیوانات عظیم‌الجثه از زمان انسان‌های شکارچی، و پیش از انسان‌های کشاورز آغاز شد. حیوانات بالای ۱۰۰ کیلوگرم به دلیل اینکه راحت شکار می‌شدند و تولید مثل سختی داشتند خیلی زود زمین را به انسان‌ها واگذار کردند و حالا در چرنوبیل، به دلیل خالی بودن از انسان، همه چیز به میلیون‌ها سال پیش بازگشته است. اما مشکل این است که این حیوانات بی‌آزار که به سرعت تکثیر می‌شود، ممکن است دارای اختلالات ژنتیکی باشند.

اگر شما هم از کسانی هستید که اخبار و داستان‌های مربوط به فجایع عظیم زمین را دنبال می‌کنند، حتما می‌دانید که بخش بزرگی از منطقه‌ی حفاظت شده‌ی چرنوبیل اکنون به عنوان ذخیره‌ی اکولوژیک به حساب می‌آید. در حالی‌ که در مناطق به شدت آلوده میزان حضور و پراکندگی حیوانات کوچک مانند پرنده‌ها، موش‌های صحرایی و حشرات به طور عمومی کاهش یافته، میزان حضور حیوانات بزرگ‌تر در همان مناطق به طرز قابل توجهی افزایش داشته است؛ مانند انواع گوزن، روباه، سگ آبی، جغد و تعداد بسیار زیادی گرگ و گله‌هایی از گونه‌های در خطر انقراض مانند گاومیش بومی اروپایی و اسب شوالسکی[۲] (بومی مناطق آسیای مرکزی به ویژه نواحی استپ مغولستان). این اسب‌های مغولستانی در فاصله ۷۰۰۰ کیلومتری از خانه‌ی آبا و اجدادی‌شان برای اولین بار در سال ۱۹۹۸ پا به این منطقه گذاشتند و مطمئناَ این اتفاق تنها به برکت غیاب انسان‌ها ممکن شده است. البته این محیط وحش به بهای آلوده شدن به مواد رادیواکتیو شکل گرفته و با این حال بزرگ‌زیاگان چرنوبیل نه تنها در این ناحیه‌ی آلوده زنده مانده‌اند، بلکه در حال ادامه‌ی بقا و تولیدمثل‌اند.

از وقتی که جامعه‌ی بشری «حیوان» را کشف کرد، یعنی تقریبا ۳۰ سال بعد از اینکه فیلسوف‌ها بحث راجع به ارزش ذاتی و حقوق حیوانات را شروع کردند، ما به سرعت این حیوانات عظیم‌الجثه (بزرگ‌زیاگان) را نادیده گرفتیم و مشغول تئوریزه کردن گروه زنبورها، گله‌ی گوسفندها، دسته‌ی گرگ‌ها، خانواده‌ی قارچ‌ها و  سپس گروه جانداران ریزتر مانند میکروب‌ها شدیم و در نهایت پدیده‌ها و ابر پدیده[۴]‌ها مشغولیت فکری اصلی ما را تشکیل دادند؛ مسائلی مانند مسائل نژادی و تغییرات آب و هوایی، که هرچند قابل لمس نیستند اما  مانند یک موجود زنده رفتار می‌کنند.

سریال چرنوبیل به تهیه‌کنندگی HBO روایتی نیمه‌مستند از وقایع انفجار راکتور اتمی چرنوبیل در آوریل ۱۹۸۶ است. در این سریال می‌توانیم تلاش‌های حکومت شوروی برای سرپوش گذاشتن بر این اتفاق و دست‌وپنجه نرم کردن با مشکلات پس از این فاجعه‌ است. با پخش شدن این مجموعه‌ی تلویزیونی بحث‌ها درباره‌ی علت‌های واقعی فاجعه و نگرانی‌های جهانی بابت دوباره اتفاق افتادن چنین فجایعی از سر گرفته شده است.

حتی مبحثی که اخیراَ به عنوان سرآغاز عصری جدید در تاریخ کره‌ی زمین و با نام آنتروپوسن[۵] مطرح گردیده، با وجود همه جانبه بودن و با اعتقاد اصلی به این که   اکوسیستم و ساختار زمین شناختی، تحت تاثیر فعالیت‌های انسان دچار تغییر اساسی شده، این حیوانات عظیم‌الجثه را از لحاظ درجه‌ی اهمیت در انتهای لیست خود قرار داده است.

بحث راجع به این دسته از حیوانات ما را به دوران انسان انگاری[۶] حیوانات و مقوله‌های فلسفی قدیمی‌تر راجع به فردیت، نمایندگی، هوشمندی و زبان این موجودات برمی‌گرداند.

جغرافی دان جیمی لوریمر[۷] در مقاله‌ای تحت عنوان «حیات وحش و دوره‌ی آنتروپوسن»، درباره‌ی اینکه چرا این دسته از حیوانات عظیم‌الجثه دیگر مشمول بحث‌های جدید نمی‌شوند این گونه بیان می‌کند:

«آن‌ها بسیار اجتماعی و هوشمندانه عمل می‌کنند؛ عجیب‌تر از آنند که انسان در نظر گرفته شوند، ترسوتر و بی‌آزارتر از آن که وحشی به حساب بیایند ولی  وحشی‌تر از آن حدی که بتوان اهلی‌شان کرد. مسائل متعددی در طبیعت این دسته از موجودات نقش بازی می‌کند که فراتر از حدود انسانی است و به دلیل وجود تاریخچه‌‌ای مملو از تبادلات میان گونه‌ای در این جانداران قبل از آغاز دوره‌ی آنتروپوسن، مبانی این نظریه برای توجیه این موجودات دچار مشکل می‌شود.»

این پاراگراف در مقاله‌ای در توضیح راجع به فیل‌های سریلانکا آورده شده، اما به خوبی برای اسب‌های وحشی اوراسیایی و همچنین گیاه‌خواران عظیم‌الجثه‌ای که تا به حال در مجاورت انسان‌ها زندگی می‌کرده‌اند نیز تعمیم پذیر است. با این حال، امروزه یکی از تهدیدهای بزرگ جهانی کاهش تعداد این حیوانات بزرگاست.

دلیل اصلی این را می‌توان مستقیماَ به انسان‌ها مربوط دانست که به صورت  فرآیندی ادامه‌دار، از اواخر عصر یخ‌بندان شروع شده و تا به حال ادامه یافته است. قبل از انسان‌ها، گونه‌های متنوعی از بزرگ‌زیاگان گیاه‌خوار در  سراسر کره‌ی زمین پراکنده شده بودند در حالی‌ که امروزه بالای ۲۰ درصد از پستانداران در خطر انقراض قرار دارند که این جمعیت در معرض نابودی، شامل ۶۰ درصد از گیاه‌خوارانی‌ست که بیش از ۱۰۰ کیلوگرم وزن دارند.

با این حال ما در نقاط زیادی در حال بازگردانی حیوانات به چرخه‌ی طبیعی حیات وحش هستیم. شاید تئوری آنتروپوسن توجه خاصی به این حیوانات عظیم‌الجثه نداشته باشد اما دانشمندان محیط زیست از این دسته موجودات غافل نشده‌اند و تحت عنوان «بازآفرینی زنجیره‌ی غذایی حیات وحش»[۸] مشغول برگرداندن حیوانات عظیم‌الجثه به مکان‌هایی هستند که دیرگاهی‌ست از آن‌ها کوچ کرده‌اند و یا نقاطی که تا به حال در آن‌ها نبوده‌اند. دیدگاه موجود به این قضیه تنها محدود به حفظ و احیای گونه‌های جانوری نیست بلکه همان‌طور که در پارک عصر یخ‌بندان سیبری انجام شد، می‌تواند در راستای بهبود وضعیت تغییرات آب و هوایی نیز باشد. با مطالعه‌ی پروژه‌های گاومیش اروپایی و اسب‌های فرال در اوراسیا، گونه‌هایی با اجداد اهلی که دوباره به حیات وحش بازگردانده شده‌‌اند[۹]، می‌توان به تاثیرگذار بودن پستانداران بزرگ در عملکرد اکوسیستم و موفقیت‌آمیز بودن این پروژه، به خوبی پی برد. اما چیزی که چرنوبیل را با وجود تدابیر شدید امنیتی و نظامی به یک منطقه حیات وحش تبدیل می‌کند، این حقیقت است که حیوانات از این آزادی نسبی برای جفت گیری، تغذیه و قلمرو سازی، نهایت استفاده را می‌برند؛ در این جا مقوله‌ی جفت گیری اهمیت خیلی بیشتری دارد. گیاه‌خواران عظیم‌‌الجثه عمدتاَ در اسارت به خوبی قادر به تولیدمثل نیستند. این موجودات در این موقعیت نه تنها موفق به جفت‌گیری نمی‌شوند، بلکه پروژه‌های تلقیح مصنوعی نیز در آن‌ها با درصد موفقیت بسیار پایینی روبه‌روست. بنابراین می‌توان گفت وعده‌ی بازگردانی به حیات وحش در مورد این حیوانات، کنایه‌ای معادل وعده‌ی امکان برقراری رابطه جنسی بدون محدودیت برای آن‌هاست.

اما این مسئله در منطقه‌ی چرنوبیل با مقداری پیچیدگی مواجه می‌شود. این پیچیدگی نه فقط به دلیل وقوع یک فاجعه در این ناحیه، که بیشتر به دلیل نوع فاجعه‌ی رخ داده است که در تصورات جامعه، حادثه‌ای عمیقاَ موثر بر مقوله‌ی تولید مثل است. همان طور که ران بروگلیو[۱۰] اشاره می‌کند مشکل اصلی راجع به حیوانات رادیواکتیو مهار تولیدمثل آن‌هاست.

 «یک خرگوش را تصور کنید که به تنهایی چه موجود بی آزاری‌ست؛ این خرگوش با توجه به ذات خرگوش بودنش، خرگوش‌های دیگری را به دنیا می‌آورد. یک خرگوش رادیواکتیو به این معنی است که حیوانات آلوده‌ی دیگری نیز وجود دارند.»

 خطر تولید مثل فقط محدود به بالا رفتن بیش از حد تعداد نیست، بلکه مشکل اصلی مربوط به مشکلات مادرزادی یا جهش‌های ژنتیکی حین تولد است. امروزه در جهت تلاش‌های جهانی به منظور ریشه کن کردن معلولیت‌های مادرزادی، حامیان محیط زیست برای هشدار به جهانیان درباره‌ی تاثیرات تخریب محیط زیست، معمولا از مثال‌ ناهنجاری‌های مادرزادی استفاده می‌کنند، اما در هیچ کجا به اندازه‌ی فاجعه‌ی هسته‌ای این قضیه مشهود نیست و  اگر شما قبل از پخش  سریال شبکه HBO، در گوگل واژه‌ی ناهنجاری‌های چرونوبیل را جست‌وجو می‌کردید؛ صحنه‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شدید عمدتاَ گمانه‌زنی‌هایی راجع به تاثیرات جهش ژنتیکی در انسان‌ها و حیوانات است. بعضی تصویرها ساخته‌ی نرم‌افزارهای کامپیوتری‌اند، مانند گربه‌هایی با ده جفت پا یا پرندهای با صورت شبیه به سگ و یا دستکاری‌هایی در مقیاس و اندازه به طوری که مثلا یک کبوتر غول‌پیکر را در کنار یک انسان نشان می‌دهد.

 تمامی این میم‌ها به این موضوع اشاره دارند که در حین جریان عادی زندگی و در حالی که همه تصور میکنند فاجعه به پایان رسیده، در مدت زمان طولانی، تراژدی‌های مادرزادی کم کم سر بر می‌آورند و تاثیرات خود را نشان می‌دهند. مایکل ماردر[۱۱] در مقاله‌ای راجع به بی‌توجهی انسان به فجایع رادیواکتیو، در حالی که تاثیرات آن به تدریج جزوی از گوشت و خون او می‌شود، این گونه توضیح می‌دهد:

 «ما و کسانی که در همسایگی این واقعه‌ی ترسناک زندگی می‌کردیم، بیشتر شبیه اشیائی بودیم که تحت بمباران رادیواکتیو قرار گرفته‌اند تا موجوداتی آگاه نسبت به وضعیت موجود.»

اصطلاح بزرگ‌زیاگان (megafauna) به جانوران بزرگ یا عظیم‌جثه گفته می‌شود. این‌ها جانورانی هستند که وزنی بیش از ۴۵ کیلوگرم (در بعضی منابع ۱۰۰ کیلوگرم) دارند. همچنین در منابع دانشگاهی، بزرگ‌زیاگان اغلب به آن گروهی از جانوران که جثه‌ای بزرگتر از انسان دارند و نیز اهلی نشده‌اند اطلاق می‌شود. این اصطلاح به ویژه در اشاره به جانوران بزرگ‌جثه‌ی ساکن بر زمین در دوران پلیستوسن، همچون ماموت‌ها، به کار می‌رود. بیشتر این جانوران در شمال اوراسیا، قاره آمریکا، و استرالیا در حدود ۱۰ تا ۴۰ هزار سال پیش منقرض شدند.

 اما احتمالا شاهدان اصلی تاثیرات فاجعه‌ی چرنوبیل، نه خود ما که نوادگان و نسل‌های بعد از ما خواهند بود. مسئله‌ی ترسناک راجع به بی توجهی به اثرات رادیواکتیو، به خاطر نامحسوس و تدریجی بودن آن نیست، بلکه مسئله اینجاست که شما متوجه فرآیند تدریجی وقوع آن نیستید تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده باشد و با  تولد یک موجود هیولاگون مواجه شده باشید. این قضیه در سال ۱۹۸۶،  بسیار فراتر از یک فانتزی و داستان ترسناک صرف پیش رفت. در اروپا بلافاصله بعد از وقوع فاجعه‌ی چرنوبیل، بیش از ۱۵۰ هزار سقط جنین اختیاری در مادران بارداری صورت گرفت که مشکل خاصی در آن‌ها تشخیص داده نشده بود و این کار تنها از ترس رخداد ناهنجاری‌های مادرزادی در فرزندهایشان انجام گرفته بود.

 ماردر ادامه می‌دهد که آنچه در چرنوبیل منفجر شد تنها یک رآکتور نبود، بلکه «آینده‌ی حضور و سکونت انسان در طبیعت» نیز همراه با رآکتور منفجر و نابود شد.  اما لازم است  اشاره کنیم این تنها باری نبود که موقعیت حضور انسان در طبیعت به انفجار کشیده شد؛ این اتفاق بارها و بارها رخ داده و هم‌چنان نیز ادامه پیدا می‌کند و به این زودی‌ها قرار نیست تنها تبدیل به خاطره‌ای در گذشته شود. این فاجعه همچنان به تشعشع و حضور خود ادامه می‌دهد، نه فقط به خاطر نیمه عمر ایزوتوپ‌های رادیواکتیوش، بلکه ادامه‌ی بقای آن با حضور در مهم‌ترین فرآیندهای زیستی بدن انسان‌ها و حیوانات، صورت می‌‌گیرد.

در سال ۲۰۱۲ سی‌ان‌ان مقاله‌ای تحت عنوان «۲۶ سال بعد، کمک به کودکان چرنوبیل»  راجع به کودکان بلاروسی در منطقه‌ای که بعد از حادثه، تحت بیشترین تابش رادیواکتیو قرار گرفته بود، منتشر کرد. این مقاله اشاره می‌کند که بسیاری از آن‌ها تمام زندگی خود را در بیمارستان‌ها و موسسات پزشکی می‌گذرانند و از  نقایص قلبی مادرزادی و دیگر بیماری‌های مزمن رنج می‌برند. البته این مقاله در ادامه اشاره می‌کند که این بیماری‌ها را می‌توان بیشتر به وضعیت بد اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده پس از فاجعه مرتبط دانست و به آمارهای سوءتغذیه، فقر، افسردگی و مسائل عاطفی و روانی مربوط به جابجایی اجباری از محل زندگی و مهم‌تر از همه اعتیاد شایع به الکل در میان والدین این کودکان ارجاع  داد و از این‌ها به عنوان دلایل محتمل هیدروسفالی[۱۲]، میکروسفالی[۱۳] و مشکلات قلبی-عروقی در فرزندان قربانیان حادثه، نام می‌برد. اما سرتیتر این مقاله به گونه‌ای به این قضیه اشاره دارد که گویی عنصر استرانتیم ۹۰ هم‌چنان در DNA تغییر یافته‌ی این کودکان بلاروسی که  «کودکان چرنوبیل» نام گذاری شده‌اند، به زندگی خود ادامه می‌دهد، و این یعنی  فاجعه هم‌چنان نسل به نسل در حال انتقال است. نقص‌های مادرزادی، فقط یک سوی مسئله‌ی تولید مثل کنترل نشده‌اند، در سوی دیگر، مسائل مربوط به بهداشت عمومی و محیط زیست با مسائل نژادی در حال ترکیب شدن و هم‌افزایی‌اند.

در محیطی که انسان‌ها از ترس پدید آمدن نواقص مادرزادی در فرزندانشان، آن را ترک خواهند کرد، ترس از این که حیوانات نیز ممکن است در آن محیط هرگز تولید مثل نکنند، مقوله‌ای جدا از این هراس است که حیوانات هم‌چنان در این محیط به تولید مثل خود ادامه دهند.

 این عبارت را از مقاله‌‌ای از سایت آتلانتیک در ارتباط با روابط جنسی و تولید مثل در دوقلوهای به هم چسبیده نقل قول کرده‌ام، چرا که در میان مسائل ترسناک مربوط به چرنوبیل، موضوع دوقلو‌های به هم چسبیده، چه در انسان و چه در حیوانات، از ترس‌های نسبتا رایج میان مردم به حساب می‌آید. برای اینکه پروژه‌ی بازآفرینی زنجیره‌ی حیات وحش بتواند به عنوان امیدی برای بهبود تغییرات اقلیمی نقش ایفا کند، وابسته به تولید مثل همین حیوانات است  و در عین حال بعضاَ همین تولیدمثل‌ها موجب به وجود آمدن موجوداتی هیولاگون است که نشان فاجعه‌ای را بر خود دارند که اثرات آن هرگز از کره‌ی زمین پاک نخواهد شد.

این منطقه، به عنوان نمونه‌ای از مکان‌های آخر‌الزمانی، پرسه‌گاه موجودات ساختاریافته از روابط تولیدمثلی پیچیده است که در سال‌های آتی تبدیل به یکی از زیستگاه‌های اصلی جانوران عظیم‌الجثه خواهد بود.

روابط جنسی در طول زمان و یا حداقل از  آغاز مدرنیته، یکی از دلایل اصلی اضطراب و تشویش موجودات زنده بوده، اما به نظر می‌رسد اخیراَ تاثیرات آن به شدت افزایش یافته است. اما مقوله‌ی تولیدمثل فقط به عنوان یک بعد در میان سایر ابعاد نظریات طبعیت‌گرایانه در نظر گرفته نمی‌شود؛ روابط جنسی در طبیعت به شدت تحت تاثیر غرایز و احساسات است. در اینجا به بخشی از مقاله کارا تامپسون[۱۴] ارجاع می‌دهم که استخراج نفت و گاز علی الخصوص از طریق شکافتن زمین را به طرز کاملا مشخصی تحت تاثیر احساسات انسانی می‌داند.

https://thephilosophicalsalon.com/fracking-and-the-art-of-subtext/

اما وقتی ما تنها در باره‌ی مزایای این حیوانات عظیم‌الجثه برای بهبود تغییرات آب و هوایی بحث می‌کنیم، گویی آن‌ها را در حد چیزی مثل آب و خاک تقلیل داده‌‌ایم.

غرایز و تمایلات، که حیوانی‌ترین ویژگی ما انسان‌ها هستند، به عنوان منبعی برای رشد پایای کره‌ی زمین عمل کرده و طبیعتاَ تحت تاثیر مشکلات رایج در این زمینه، مانند تغییرات آب و هوایی، گرمایش زمین، کمبود آب و… نیز قرار می‌گیرد؛ برنامه‌های تولیدمثلی را به روش‌های مرسوم خود و با استفاده از مهم‌ترین ابزار نیروی حیات یعنی غریزه‌ی جنسی، به طرز بی‌شرمانه‌ای پیش می‌برد و تنوع زیستی نیز، که تنها بعد از فجایع بزرگ ظاهر می‌شود، در این راه به آن کمک می‌کند.


پانویس‌ها:

[۱] Margaret Grebowicz

[۲] Przewalski horse

[۳] Megafauna

[۴] Hyperobject

[۵] Anthropocene

[۶] Anthropomorphism

[۷] Jamie lorimer

[۸] Trophic rewilding

[۹] Feral horse

[۱۰] Ron Broglio

[۱۱] Michael Marder

[۱۲] Hydrocephaly

[۱۳] Microcephaly

[۱۴] Kara Thompson

درباره نویسندگان

Author profile
ترجمه شده توسط
No comments

LEAVE A COMMENT