تاریخچه‌ی کوتاهِ پیاده‌روی


جنیفر استیت

مورخ اندیشه‌ی مدرنِ آمریکایی در دانشگاه ویسکانسین-مدیسن[۱]


خلاصه: به‌نظرمی‌رسد افرادی که با یک کوله‌پشتی به تنهایی شروع به گشت‌و‌گذار در دلِ طبیعت می‌کنند و در این مدت با افراد کمی در ارتباطند، در پیِ آن‌اند تا با خلوت‌گزینی، دوری از جامعه و با تعمق درونِ خود، به مسائلی پی ببرند که در ازدحام حضورِ دیگران امکانش وجود ندارد. اما گاهی این ماجراجویی‌های فردی اثراتی بسیار عظیم‌تر و مهم‌تر از کشف و شهودهای انفرادی دارند. مثلاً هنری دیوید ثورو، که شاید یکی از معروف‌ترین فیلسوفانی باشد که مدت زیادی را در جنگل، به دور از دیگران و در تنهایی زندگی کرد و به گفته‌ی خودش هر روز، دست‌کم چهار ساعت را به پیاده‌روی اختصاص می‌داد، در این مدت بیش از هر زمانِ دیگری به اجتماع و روابط میان انسان‌ها فکر کرد. اندیشه‌های ثورو الهام‌بخش انقلاب‌های مدنی و جنبش‌های صلح‌طلبِ بزرگی در سراسر جهان بوده است؛ از مبارزات گاندی برای استقلال هند از امپراتوری بریتانیا گرفته تا جنبش‌های ضد نژادپرستی در آفریقا و جنبش حقوق مدنی در آمریکا. جنیفر استیت در این مقاله بر آن است تا با تشریح این جنبش‌های صلح‌طلب نشان دهد که «پیاده‌روی» صرفاً یک عمل جسمانی برای رسیدن به آرامش درونی و تندرستی نیست و حتی در عصر الکترونیک کنونی نیز، راهپیمایی‌های صلح‌آمیز، به خیابان آمدن و قدم زدن کنار یکدیگر برای رسیدن به اهداف والا، بسیار تأثیرگذارتر از به راه انداختن طوفانِ هشتگ‌ها در اینستاگرام، انقلاب‌های توییتری‌ و فعالیت‌های مجازی دیگرند.

ماجراجویی‌های انفرادی می‌توانند به اعتراضاتِ اجتماعی بینجامند

هنری دیوید ثورو[۲] شش سال پس از قدم گذاشتن به جنگل‌ بکرِ والدن[۳] در جست‌و‌جوی سکوتِ تنهایی، سخنرانی‌ای کرد که در نهایت تبدیل به یکی از بامعنی‌ترین رساله‌هایش، «پیاده‌روی یا حیات‌وحش»[۴] شد. ثورو، یکی از پیش‌گامانِ فلسفه‌ی پیاده‌روی[۵]، از پیش اعلام کرده بود که: «هر پیاده‌روی کردنی، نوعی جهاد کردن است.» او محوریت قدم‌زدن را در زندگی روزانه‌اش این چنین شرح می‌دهد: «نمی‌توانم سلامتی و روحیه‌ام را حفظ کنم، مگر آنکه، به دور از هرگونه تعاملاتِ دنیوی، دست‌کم چهار ساعت از روز را – که اغلب بیش از این مقدار طول می‌کشد – صرفِ پرسه زدن در جنگل، بیشه‌زارها و تپه‌ها کنم.»

نافرمانی مدنی روشی خشونت‌پرهیز برای اعتراض به سیاست‌های حکومت‌هاست. دراین روش با بی‌اعتنایی به قوانین حکومتی، سعی در تضعیف قابلیت اجرای قانون که یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت هر حکومتی است می‌شود. شهرت هنری دیوی ثورو، فیلسوفِ آنارشیستِ آمریکایی، بیشتر به دلیل مقاله‌ی نافرمانی مدنی اوست. شخصیت‌هایی چون ماهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و لئون تولستوی تحت تأثیر این مقاله قرار گرفته‌اند. گاندی برای استقلال هند از امپراتوری بریتانیا از نافرمانی مدنی استفاده کرد. همچنین این شیوه در جنبش ضد نژادپرستی در آفریقای جنوبی، جنبش حقوق مدنی آمریکا و جنبش‌های صلح طلب مورد استفاده قرار گرفت. خودِ ثورو به مدت دو سال و دو ماه و دو روز در کلبه‌ای چوبی کنار دریاچه والدن در کنکورد، ماساچوست زندگی کرد. او این کلبه را بدست خود در زمین‌های دوستش، رالف والدو امرسون، ساخت. ثورو در کتاب والدن از این دو سال می‌گوید و اینکه چگونه با الهام‌گیری از طبیعت به تعمق در اجتماع و روابط میان انسان‌ها پرداخته‌است. رسیدن به زندگی ساده و خودکفایی از دیگر اهداف ثورو در انجام این آزمایش بوده‌است. این تجربه ثورو از فلسفه‌ی تعالی‌گرایی سرچشمه گرفته که از موضوعات بنیادین دوران رمانتیسم آمریکایی بوده‌است.

به باورِ ثورو، پیاده‌روی صرفاً عملی جسمانی نیست؛ بلکه تمرینی معنوی‌، سفری هم به درون و هم در جهان است. به همین دلیل پیاده‌روی تبدیل به یکی از موضوعات محوری تفکرات و نوشته‌های او شد. او اعلام می‌کند: «من به جنگل، بیشه‌زار و شبانگاهانی که ذرت‌ها در آن رشد می‌کنند ایمان دارم. به منظورِ تجدیدِ قوا، به دنبالِ تاریک‌ترین، عمیق‌ترین و تمام‌نشدنی‌ترین جنگل‌ها می‌گردم و همچون مکانی مقدس وارد باتلاق‌هایی می‌شوم که به نظرِ شهروندان ناامیدکننده‌‌ترین و سیاه‌ترین مکان‌ها می‌آیند.» در سال ۱۹۵۳، ثورو در دفترخاطراتش می‌نویسد: «پیاده‌روی در آب‌و‌هوای بارانی به زحمتش می‌ارزد؛ گویی روی زمین و برگ‌ها، مروارید‌هایی پاشیده‌اند.» ثورو، همانند غواصِ مرواریدی، حیات‌وحش را تبدیل به اقیانوسی کرده است و از ژرفای طبیعت گنجینه‌هایی جمع می‌کند و با آن مرواریدها، نقشه‌ای از «ذهنیتِ درونی» خویش می‌سازد. او می‌نویسد: «پیاده‌روی به ما اجازه می‌دهد تا خودمان را ببینیم، نه صرفاً آن‌طور که به چشمِ دیگران می‌آییم، بلکه همانطور که هستیم.»

طی کردن مسیرهای پرپیچ‌و‌خم جنگل به صورت عمدی، به آرامی و در حالِ سرک‌کشی به اینجا و آنجا، بازتابی از خودِ فعالیتِ تفکر است و نوشته‌های ثورو به صورت فزاینده‌ای، شروع به بازتابِ سکنی‌گزینی‌های انفرادی و موقتی او کردند. آموزگارِ او، رالف والدو امرسون[۶] با توجه به [شیوه‌ی زندگی] شاگردش متوجه شد که: «رابطه‌ی ذهن و بدن، ظریف‌تر از آن چیزی‌ست که تصور می‌کردیم… طولِ پیاده‌روی‌های او به صورت یکسانی هم‌اندازه‌ی نوشته‌های او بودند. اگر در خانه می‌نشست و در را به روی خود می‌بست، هرگز حتی یک کلمه هم نمی‌نوشت.»

ثورو که از شلوغی شهر در حالِ خفه شدن بود، جداافتاده از غوغای پرسروصدای مکانیکی آن، دوباره و دوباره و دوباره آزادی را در تنهایی طبیعت یافت. اما بر این مسئله پافشاری می‌کرد که دور شدن از مدرنیته، به معنای کنارگیری و صرف‌نظرکردن از دنیا، عزلت‌نشینی و گریزی انزواگرایانه از جامعه نبود. به قولِ خودِ ثورو، ماجراجویی جهادگونه‌ی او «بازگرفتنِ سرزمین مقدس از دست کافران» است. در واقع، پیاده‌روی‌هایش به او اجازه داد تا نه تنها شاهدِ زیبایی‌های جهان، بلکه شاهدِ گناهانِ آمریکا نیز باشد. طبیعت، برای او فضای کلنجار رفتن با جنایات ملی و مواجهه با شرِ ناشی از مادی‌گرایی، جنگ و برده‌داری را فراهم کرد.

پیاده‌روی اندیشه‌های ثورو را شکل و افکارِ او درباره‌ی چشم‌اندازهای اخلاقی آمریکا را تغییر داد. به باورِ ثورو «گفته می‌شود که آمریکا عرصه‌ای‌ برای نبرد بر سرِ آزادی‌ست. آیا ما این را سرزمینِ آزادی می‌نامیم؟ این چگونه آزادی‌ای‌ست که از دست پادشاه جورج[۷] رها شده باشیم و همچنان به بردگیِ پادشاه تعصب ادامه دهیم؟» در تابستان سال ۱۸۵۱، بوستون در برابر جنوب تسلیم شد و برده‌های فراری را تحتِ قانون برده‌های فراری[۸]، دوباره گرفتار زنجیرِ اسارت کرد. ۲۵ مایل آن‌سوتر، ثورو در رساله‌ی کنکورد لوکئوم[۹] می‌گوید: «احساس می‌کنم که یک عذرخواهی به مخاطبانم بدهکارم که امشب درباره‌ی موضوعی جز قانون برده‌های فراری صحبت می‌کنم، قانونی که هرکسی باید دیدگاه متمایز خود را درباره‌ی آن بیان کند – اما من خودم را آماده کرده‌ام تا کمی درباره‌ی طبیعت، آزادی مطلق و حیات‌وحش صحبت کنم، به عنوان چیزهایی که در تضاد با آزادی و فرهنگِ صرفاً متمدنانه قرار دارند – تا به این وسیله انسان را به‌مثابه ساکنِ طبیعت، بخشی از آن و به صورت جزئی از یک کل درنظربگیریم.» او در ادامه توضیح می‌دهد که یک پیاده‌رو[۱۰]، در حیات‌وحش مطلقاً رها از هر قیدوبندی، آزاد از پرستش بت‌های دروغین و استبدادِ جامعه‌ای فاسد باقی می‌ماند. هیچ قانون سیاسی‌ای نباید آزادی اخلاقی پیاده‌رو را به خطر بیاندازد؛ این ماجراجویان، زیبایی و عدالت را در جهانِ طبیعی پیدا می‌کنند و مجهز به این اصولِ والا به جامعه بازمی‌گردند تا آن را تغییر دهند. ثورو خاطرنشان می‌کند: «ما به سوی سرزمینِ مقدس قدم برمی‌داریم، تا روزی فرارسد که خورشید در آن تابان‌تر از روزهای دیگر بدرخشد و شاید برحسبِ اتفاق بر قلب‌ها و ذهن‌های ما نیز نوری بتاباند و با نورِ عظیم آگاهی‌بخشی تمام زندگی ما را روشن کند.»

مردم خاورمیانه شاید بیشتر از هر جای دنیا با اینگونه پیاده‌روی‌ها آشنایند. از آنجایی که خیلی وقت‌ها اوضاع آن‌طور که باید پیش نمی‌رود، گام‌های معترض خیلی زود مسیر خیابان را فرامی‌گیرند. هر نسلی خاطرات پیاده‌روی‌های اعتراض‌آمیز خودش را دارد و کوچه‌ها و پیاده‌روهای شهرهای این منطقه، پر است از مشت‌های گره‌کرده، فریادهای فروخفته، و قدم‌های خسته.
این تصویر تقدیم به آن که بیزار است از هرزه‌سگانِ غوغا و همه‌ی زاد-و-رودِ ناسازِ محنت‌آلودِ آنان… آن جانِ آزاده جانان، طوفانِ خندانی که در چشمانِ همه‌ی سیاه‌بینان و دُمَل‌آگینان غبار می‌دَمد. (نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری)

در قرن بیستم، ماهاتما گاندی[۱۱]، با الهام از آموزه‌های ثورو، یک آموزه‌ی نافرمانی مدنی بی‌خشونت را به نامِ ساتیاگراها[۱۲] ابداع کرد و گسترش داد – فلسفه‌ای که در نهایت منجر به استقلالِ هند در سال ۱۹۴۷ شد. ساتیاگراها که در لغت به معنای «پافشاری بر حقیقت» یا «حقیقت-نیرو» است، فرد را دعوت به پرورش خود می‌کند تا برای شرکت در اقدامات گروهیِ منظم آماده شود؛ یک ساتیاگرا سوگند خورده است که به صورت صلح‌آمیزی همکاری خود را با دولتی ناعادلانه و رژیمی استبدادی قطع کند که دیگر نمی‌تواند میان واقعیت و خیال، خیر و شر و حقیقت و دروغ تمایزی قائل شود. ساتیاگرا از طریقِ تمرینِ «کنترلِ نفس، ساده‌زیستی، رنج کشیدن بدون ترس و نفرت، به‌رسمیت‌شناختنِ وحدتِ تمامِ موجوداتِ زنده و خدمت‌رسانی صمیمانه و یکدلانه نسبت به نزدیکانش» می‌تواند به همراهِ دیگران در اعتراضاتِ صلح‌آمیز در مقیاسی عظیم شرکت کند.

در ۱۹۳۰، گاندی در طولِ ۲۴ روز در ییلاقاتِ هند پیاده‌روی کرد. او از آشرام[۱۳] خود در نزدیکی احمدآباد[۱۴] تا روستای ساحلی دندی[۱۵]، ۲۴۱ مایل را پیاده طی کرد تا برای نپرداختنِ مالیاتِ تنبیهی نمک، این قانون بریتانیایی را به مبارزه بطلبد. او اعلام کرد: «سفرِ ما، سفری مقدس است. نافرمانی همراه با عشق، آبِ زنده‌ی حیات است. نافرمانی مدنی، جایگزینِ زیبایی برای نشان دادنِ رشد است.»

خودِ روشِ گاندی – پیاده‌روی، گذاشتن یک پا جلوی پای دیگر، اینجا کمی آهسته قدم زدن، آنجا کمی پا تند کردن – دقیقاً به اندازه‌ی آزادی سیاسی‌ای اهمیت داشت که فعالیت‌های گاندی نمادِ آن بودند. پیاده‌روی دموکراتیک بود. فقیرترین و فرسوده‌ترین افراد نیز می‌توانستند در رژه‌ی نمک شرکت کنند و این کار را هم کردند. گاندی خاطرنشان کرد: «حتی بچه‌هایی که عقل‌شان می‌رسد و زنان نیز شانه به شانه‌ی مردان می‌توانند در این مبارزه شرکت کنند.» در پایان این راهپیمایی، ده‌ها هزار هندی به این نافرمانی مدنی عظیم پیوسته بودند و بیش از ۸۰ هزار نفر از آنها دستگیر شدند که ۱۷ هزار نفر از آنان زن بودند. گاندی به پیروانش گفت: «یک ساتیاگرا، چه آزاد باشد چه در بند، همیشه پیروز است. او تنها زمانی شکست می‌خورد که حقیقت و اعمالِ غیرخشونت‌آمیز را رها کند و دیگر به صدای درونی خویش گوش نسپارد.»

صدها هزار آمریکایی هم مانند ثورو و گاندی، به صدای درونی خویش گوش سپردند و در دهه‌ی ۱۹۵۰و ۱۹۶۰ میلادی، در طول جنبش حقوق مدنی سیاهپوستانِ آمریکا، با شرکت در راه‌پیمایی‌های صلح‌آمیز برای آزادی مبارزه کردند. آنها در راهپیمایی معروف واشینگتن دی. سی شرکت کردند، جایی که ۲۵۰ هزار نفر شاهدِ رویای مارتین لوتر کینگ جونیور[۱۶] بودند.[۱۷] آنها از شهرستان سلما تا مونتگومری، پایتختِ ایالتِ آلاباما، راه‌پیمایی کردند و به منظورِ تأمین حقِ رأی سیاهپوستان آفریقایی‌تبارِ آمریکایی، خطر دستگیر شدن و آسیب‌های خشونت‌آمیز به بدن‌هایشان را به جان خریدند؛ و در سال ۱۹۶۳، هزاران دانش‌‌آموز سیاه‌پوست، برای اعتراض به تبعیضِ نژادی، از پنجره‌های مدارس بالا رفتند و در خیابان‌های مرکزِ شهرِ بیرمنگام در آلاباما، رقصان و جست‌وخیزکنان از خیابانِ ششم کلیسای باپتیست به سمتِ پارک کلی اینگرام[۱۸] پیش رفتند، جایی که شلنگ‌های آتش‌نشانی و سگ‌های پلیس بول کانر[۱۹] نتوانستند جلوی صدای آواز بچه‌ها را بگیرند که می‌خواندند:

به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهم

مرا تغییر دهد

مرا تغییر دهد

به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهم

مرا تغییر دهد

خدایا، من به قدم زدن ادامه می‌دهم.

خدایا، من به صحبت کردن ادامه می‌دهم.

خدایا، من به سوی سرزمین آزادی قدم برمی‌دارم.

پیاده‌روی، درست مانند خودِ انسان، تاریخچه‌ای بسیار طولانی‌ دارد. این مسئله که ماجراجویی‌های انفرادی، اغلب تا این حد الهام‌بخش اعتراضاتِ اجتماعی بوده‌اند، تناقض بسیار جالبی‌ست. اما هنگامی که درباره‌ی عملِ پیاده‌روی بیاندیشیم، دیگر چندان تناقض‌آمیز به‌نظر نخواهد ‌رسید. چنان‌چه ربکا سولنیت[۲۰]، در کتابِ عشقِ سفر[۲۱]، تأملات شاعرانه‌اش درباره‌ی معانی و کاربردهای پیاده‌روی، خاطرنشان می‌کند: «در وهله‌ی نخست، تمایل به درست کردن سازمان و تشکیلاتی بر پایه‌ی پیاده‌روی به‌نظرم بسیار عجیب می‌آمد. هرچه باشد، طرفدارانِ پیاده‌روی اغلب از استقلال، خلوت‌گزینی و آزادی برخاسته از فقدانِ ساختار و گروه‌بندی صحبت می‌کنند. اما برای آنکه بتوانی به منظور لذت‌بردن، پای پیاده در جهان گردش کنی، سه پیش‌نیاز لازم است. فرد باید زمان آزاد، جایی برای رفتن و بدنی داشته باشد که بیماری‌ها یا محدودیت‌های اجتماعی مانعی بر سر راهش ایجاد نکرده باشند. این آزادی‌های بنیادین، علتِ مبارزه‌های بی‌شماری بوده است.»

بیش از سی سال بعد از رژه‌ی نمک، در دهه‌ی ۶۰، ساتیاگراها و رژه به سوی دندی، تأثیرات عمیقی بر مارتین لوتر کینگ جونیور و مبارزه‌هایش در زمینه‌ی حقوق مدنی سیاهان گذاشت: «مانند بیشتر مردم، من هم در مورد گاندی شنیده بودم؛ ولی هیچ وقت به‌طور جدی او را مورد مطالعه قرار نداده بودم. وقتی که خواندم، بسیار مجذوب کمپین‌های مقاومت بدون خشونت او شدم. به‌طور خاص تحت تأثیر رژه‌ی نمک به سمت دریا و روزه‌های متعدد او قرار گرفتم. مفهوم کلی ساتیاگراها عمیقاً مورد توجه من قرار گرفت. هر چه در فلسفه‌ی گاندی عمیق‌تر می‌شدم، به تدریج شک و تردید من در مورد نیروی عشق کمتر می‌شد تا این که برای اولین بار قدرتم را در محیط دیدم.»

در ۲۰۱۷، شاهد ادامه یافتنِ چنین مبارزاتی بودیم. فقط در خودِ ایالات متحده‌ی آمریکا، شاهد «راه‌پیمایی زنان» در واشینگتن در ماهِ ژانویه، «راه‌پیمایی برای علم» در ماهِ آوریل و «گردهمایی اتحاد راست‌گرایان» در شهر شارلوتزویلِ ایالت ویرجینیا، در ماهِ اوت و سپتامبر بودیم. گویی – حتی در عصرِ الکترونیکیِ فعالیت‌های هشتگی، شوروشوق‌های یوتیوبی و انقلاب‌های توییتری (که حتی دیگر تلویزیونی هم نیستند) – داریم متوجهِ قدرتِ «دعا کردن با پاهایمان»، دور شدن از صفحه‌های نمایشِ کامپیوترهایمان و پرسه زدن در خیابان‌ها می‌شویم.

ما اغلب قدرتِ خودمان در مقامِ افراد را برای تغییر و ایستادگی در برابر ناعدالتی‌های روزانه‌ای که در بیشتر مواقع آنها را نادیده می‌گیریم فراموش می‌کنیم. گذشته همیشه مبهم است و هرگز پیامبری در اختیار ما نمی‌گذارد. اما می‌تواند به یادمان بیندازد که چه چیزی در خطر است. تاریخ می‌تواند به یادمان بیندازد که آن میلیون‌ها فرد شجاعی که در راه آزادی قدم برداشتند، توانایی آن را داشتند که اندیشه‌هایشان را تبدیل به عمل و عمل‌شان را تبدیل به اندیشه کنند. با قدم گذاشتن در دلِ طبیعتِ وحشی می‌توانیم خودمان را آن‌چنان که هستیم ببینیم. می‌توانیم جهان‌مان را ببینیم و به نقشه‌های اخلاقی‌مان بازاندیشیم و آنها را از نو ترسیم کنیم – البته اگر یادمان بماند که به سمتِ آن نورِ بزرگ آگاهی‌بخش قدم برداریم.


پانویس‌ها:

[۱] Jennifer Stitt

[۲] Henry David Thoreau (1817- 1862)

[۳] Walden Woods

[۴] Walking, or, The Wild (1861)

[۵] philosophy of pedestrianism

[۶] Ralph Waldo Emerson (1803- 1882)

[۷] جورج سوم با نام اصلی جرج ویلیام فردریک (۱۷۳۸- ۱۸۲۰)، پادشاه پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند بود. او از تاریخ ۲۵ اکتبر ۱۷۶۰ تا ۱ ژانویه ۱۸۰۱ پادشاهی این سرزمین را بر عهده داشت. در زمان حکومت وی کشورش بسیاری از مستعمرات خود را از دست داد، که مهم‌ترین آنها از دست دادن آمریکای شمالی بود که بعدها در کشور ایالات متحده به وجود آمد. – م.

[۸] Fugitive Slave Act

[۹] Concord Lyceum

[۱۰] walker

[۱۱] Mahatma Gandhi (1869- 1948)

[۱۲] Satyagrahaفلسفه و عملی‌ست که در یک رده‌بندی کلی‌تر به عنوان «مقاومت بدون خشونت» یا «مقاومت مدنی» شناخته می‌شود. ساتیاگراها از دو بخش ساتیا به معنای حقیقت و اگراها به معنای پافشاری تشکیل شده‌است؛ بنابراین ساتیاگراها به پافشاری بر حقیقت ترجمه می‌شود. – م.

[۱۳] آشرام گوشه عزلت معنوی یا صومعه و دیری در ادیان هندی است. – م.

[۱۴] Ahmedabad

[۱۵] Dandi

[۱۶] Martin Luther King, Jr. (1929- 1968)

[۱۷] «رویایی دارم» نام یک سخنرانی ۱۷ دقیقه‌ای از مارتین لوتر کینگ است که در ۲۸ اوت ۱۹۶۳ درراهپیمایی به سوی واشینگتن برای کار و آزادی و در برابر بنای یادبود لینکلن در واشینگتن دی سی با حضور ۲۵۰ هزار نفر ایراد شد. «رویایی دارم» از مهم‌ترین و مشهورترین سخنرانی‌ها در تاریخ آمریکا به‌شمار می‌آید. – م.

[۱۸] Kelly Ingram Park

[۱۹] Bull Connor

[۲۰] Rebecca Solnit

[۲۱] Wanderlust

ترجمه شده توسط
Latest comment
  • بسیار جالب. نیچه نبز جمله ای در باب پیاده روی دارد که اگر اشتباه نکنم این است … فقط به اندیشه هایی که در طی پیاده روی به ذهنتان می رسد اعتماد کنید.

LEAVE A COMMENT