فضیلت‌­های مادر بودن


نین کیرکام
استاد فلسفه در دانشگاه در ایالت استرالیای غربی[۱]


خلاصه: مطمئناً مادر بودن یکی از دشوارترین و منحصربه‌فردترین تجربه‌های زنانه است که بدونِ شک تا زمانی که زنی خود مادر نشود، کاملاً توانایی درک جنبه‌های پیچیده و مختلف آن را ندارد. زنان پیش از مادر شدن و حتی مردان و کسانی که هرگز در زندگی مادر نخواهند شد، پیش‌فرض‌هایی درباره‌ی ویژگی‌های یک مادر خوب دارند؛ اما تا وقتی در آن شرایط قرار نگیرند متوجه نمی‌شوند که دست‌کم بخش زیادی از تصورات و توقعاتشان برمبنای اطلاعات اشتباهی بوده است. نین کیرکام در این مقاله می‌کوشد تا با حفظِ عدالت و به کمکِ نظریه‌ی اخلاق فضیلت، ویژگی‌های ضروری یک مادرِ خوب را شرح دهد و به کمکِ مبحث حد وسط ارسطویی در فضیلت‌ها، هریک از این فضیلت‌ها را با ارائه‌ی مثال‌های واضح و روشن توضیح دهد. به باورِ او سه ویژگی اصلی و ضروری برای آنکه یک مادر، مادری خوب تلقی شود عبارتند از: پایداری، سخاوت و الگوی اخلاقی بودن. در پایداری مهم است که نه با بی‌توجهی، محبت و راهنمایی خود را از کودک‌مان دریغ کنیم و نه با توجهِ بی‌حدواندازه عرصه را بر او تنگ کنیم. در سخاوت توجه به این مسئله اهمیت دارد که تا کجا به خودمان اجازه‌ی دخالت در زندگی فردی فرزندانمان را بدهیم و در نهایت باید بدانیم که مادر خواه‌ناخواه نخستین الگوی اخلاقی بچه‌ است و به همین دلیل از همه لحاظ، حتی از لحاظ داشتن استقلال فردی مهم است که تصویر درستی را در ذهن کودکانمان از زنان پدید آوریم.

نقش مادری در میان تمام نقش‌هایی که یک زن می‌تواند ایفا کند، بی‌همتاست. هیچ آموزش ویژه یا شرط رسمی‌ای برای آن وجود ندارد، اما مسئولیت‌ها و مهارت‌های مورد نیاز آن متنوع و بیشمار است. پیش از مادر شدن، بسیاری از زنان درباره‌ی اینکه چگونه والدینی می‌خواهند باشد ایده‌ی روشنی دارند و تصور می‌کنند که همه چیز مطابق با تصوراتشان پیش خواهد رفت. اما با هر مادری که تاکنون صحبت کرده‌ام حرفش را پس گرفته است. پیش از مادر شدن، تمام زنانی که می‌شناسم، می‌خواسته‌اند کاملترین باشند- آنها هرگز اجازه نخواهند داد کودکانشان در سوپر مارکت کج‌خلقی کنند و جلوی همه گریه و زاری راه بیندازند، کودکان آنها همیشه قبل از ساعت هفت شب در رختخواب خواهند بود، برای میان‌وعده فقط هویج تازه و غذاهای خانگی خواهند خورد، هرگز فست‌فود نمی‌خورند، قطعاً هرگز در ماشین غذا نخواهند خورد و خود مادران هم هرگز عصبانی نخواهند شد، فحش نخواهند داد، باقی‌مانده‌ی غذای کودکانشان را نخواهند خورد و هرگز سرکارِ تمام‌وقت‌شان بازنخواهند گشت یا اصلاً دوباره به سرکار نخواهند رفت، در سوپرمارکت داد و بیداد نخواهند کرد و چیزهایی از این قبیل. اما مادر شدن چالش‌های پیش‌بینی‌نشده و دور از انتظاری را به همراه دارد، حتی برای آنها که آنقدر شانس آورده‌اند که کودک‌شان تمام مدت می‌خورد و می‌خوابد و گریه نمی‌کند. بعد از مادر شدن، مفهوم پیشین ما از چگونگی عملکردمان، ایده‌آلی فریبنده و به وضوح نامرتبط به نظر می‌رسد. بنابراین، چگونه می‌شود مادری خوب بود؟ ویژگی‌های اساسی یا فضیلت‌های یک مادر خوب واقعاً چیست؟

این مقاله، نگاهی همدلانه به نقش مادری از دریچه‌ی اخلاق فضیلت نوارسطویی انداخته است. من بر فضیلت‌های مادر بودن تأکید کرده‌ام- اینکه این فضیلت‌ها چه هستند، کجا آنها را یاد می‌گیریم و اینکه چگونه می‌توان آنها را رشد داد. مقاله را با ارائه‌ی طرحی کلی از ادعای محوری اخلاق فضیلت نوارسطویی به طور نظری آغاز کرده‌ام، سپس پیشنهادهایی کلی درباره ویژگی‌های مادران «خوب» داده‌ام- آنچه آن را فضیلت‌های مادر بودن نامیده‌ام- و سه تا از این پیشنهادها را با ارائه‌ی مثال‌هایی، روشن و شفاف کرده‌ام. در نهایت به اینکه چگونه می‌توان این فضیلت‌ها را شناخت و آنها را رشد داد پرداخته‌ام.

یک واحد پیچیده

کلمه arête از کلمه‌ی Ares که خدای جنگ است اشتقاق یافته است. از زمانی که از این کلمه در آثار هومر استفاده شد، تاکنون برداشت‌های متفاوتی از آن شده است. در آغاز دلالت بر «توان» و «نیرو»یی داشت که هر چیزی در کارکرد و وظیفه و نقش خاص خود از آن برخوردار است و یونانیان نه فقط انسان‌ها که همه چیز را برخوردار از آن می‌دانستند. سوفسطاییان «آرته» را نوعی مهارت می‌دانستند که قابل تعلیم و تعلم است. افلاطون و ارسطو، تحت عنوان «آرته» صفات و خصوصیاتی را توضیح می‌دادند که فرد اخلاقی و انسانِ سیاسی باید از آنها برخوردار باشد و فضیلت‌های چهارگانه‌ی افلاطون که به نحوی مورد نظرِ ارسطو نیز بوده است هم به «آرته» معروف‌اند.

اخلاقِ فضیلت به جای پرسش «چه باید بکنم؟» به پرسش «چگونه باید زندگی کنم؟» می‌­پردازد. تمرکز اخلاقِ فضیلت به جای اینکه روی کنش‌­های درست و نادرست باشد، روی ابعاد رشد شخصیت است. دغدغه­‌ی آن بیشتر روی چگونه بودن است تا چگونگی انجام دادن یک فعل؛ و مفاهیم اصلی فضیلت­‌مندانه‌­ای[۲] همچون تعالی، فضیلت و سعادت را به جای مفاهیم وظیفه‌­گرایانه­‌ی[۳]تعهد، درستی و و الزام فراهم می‌­آورد.[۴] در مجموع، این توصیف‌­ها از اخلاق فضیلت، تصویری هرچند مختصر، اما مستدل و روشن از رویکرد کلی و نظری پژوهندگان اخلاق فضیلت معاصر را ارائه می­‌دهند.

نظریه­‌ی اخلاق فضیلت ریشه در آثار فلسفی افلاطون و به‌ویژه ارسطو دارد. در واقع، در تمام مکاتب فلسفی باستان، نه تنها فلسفه‌ی ارسطو و فلسفه‌ی مشاء بلکه رواقیون و اپیکوریان نیز اخلاق فضیلت یا اخلاقی مبتنی بر سعادت[۵] را در شکل­‌هایی متفاوت مطرح کرده‌­اند. تمام این نظریات اخلاقی، در بنیان­‌های معینی با هم اشتراک دارند و همین بنیان­‌ها، شکل جدید اخلاق فضیلت، به‌ویژه آنچه را که اخلاق فضیلت نوارسطویی خوانده می­‌شود پی­‌ریزی کرده‌­اند.

شاید مهم‌ترین پرسشی که همه‌ی نظریه­‌های اخلاق فضیلت به عنوان یک اصل به آن می‌­پردازند این باشد که چه عاملی فرد را به سوی یک زندگی مبتنی بر سعادت، که معمولا شادکامی[۶]خوانده می­‌شود، سوق می­‌دهد.[۷] در نظریه­‌های فضیلت معمولاً فرض بر این است که فرد به عنوان یک شخص بزرگسال به اندیشه‌­ی[۸] نظری اخلاقی می­‌رسد- به عنوان فردی که دارای یک مجموعه تعهدات اخلاقی‌ست- بنابراین هدف این نظریه‌ها، فراهم آوردن ابزار و ملاکی‌ست که فرد از طریق آن بتواند زندگی خود را به عنوان یک کل ارزیابی کند و به اولویت­‌های خود در رسیدن به یک زندگی مبتنی بر سعادت دست یابد.[۹]

همچنین نظریه‌­های اخلاق فضیلت به‌ جای اینکه تلاش کند در مورد مصادیق کنش‌­های درست و نادرست داوری کند، تمرکز خود را روی این پرسش کلی می‌­گذارند که آنچه یک شخص برای یک زندگی کاملاً نیک[۱۰] یا فضیلت­مندانه نیاز دارد چیست.

آنها فرض می­‌کنند که هر فرد به منظور رسیدن به اهداف خود، مطلوبی نهایی[۱۱] دارد که او را در پرتو آنچه که باید به آن دست یابد، به سوی این اهداف سوق می‌­دهد. پرسش از درستی و نادرستی کنش‌ها، هرگز خوانش مستقلی را از مطلوب نهایی برای انسان معرفی نمی‌کند؛ در واقع تمام پرسش­های مربوط به کنش صحیح این خیر نهایی را به عنوان مرجع‌شان، که مطابق با سعادتمند بودن است، در بردارند.[۱۲] در مورد اینکه سعادت دقیقاً چیست خوانش‌­های متفاوتی وجود دارد، در عین حال تمام پژوهشگران اخلاق فضیلت بر این عقیده‌­اند که مطلوبِ نهایی برای انسان از طریق مفهوم سعادت قابل صورت­بندی‌ست؛ بالندگی یا نیکبختی‌­ای که فرد دارنده، آن را به عنوان امری ارزشمند می­‌داند.

بر اساس نظریه‌ی فضیلت، شیوه‌ای که می‌توان به زندگی نیک‌بختانه و سعادت‌مندانه دست یافت، تمرین فضیلت‌ها از طریق پرورش همزمان درک احساسی و عقلی‌مان از کنش صحیح در موقعیت‌های مختلف است. یعنی زمانی که هوش منطقی و عملی‌‌مان تصمیم‌ها و کنش‌های ما را هدایت کنند، عواطف‌مان را پرورش می‌یابند و تربیت می‌شوند. بنابراین شخص فضیلت‌مند کسی‌ست که راه صحیح کنش و میل به کنش به شیوه‌ی فضیلت‌مندانه را می‌داند، و فضیلت آن ویژگی یا نشانه‌ای‌ست که یک شخص برای دستیابی به زندگی سعادتمندانه نیاز دارد (برای شکوفایی، نیک‌بخت بودن و …). این ادعا دو ادعای مرتبط دیگر را تقویت می‌کند: نخست آنکه فضیلت‌ها به دارندگانشان به عنوان یک فرد سود می‌رسانند و دوم آنکه فضیلت‌ها دارندگانشان را به انسانی شایسته تبدیل می‌کنند یا انسان‌ها برای زیستن زندگی‌ای ویژه‌ی انسانِ خوب، نیازمند فضیلت‌ها هستند.[۱۳] بنابراین می‌توان گفت آنچه من «فضیلت‌های مادر بودن» نامیده‌ام ویژگی آن وضعیت‌هایی‌اند که نه تنها به دارندگانشان به عنوان فرد سود می‌رسانند، بلکه دارندگانشان را به مادری شایسته تبدیل می‌کنند، و مادران به چنین فضیلت‌هایی برای زیستن به شیوه‌ی ویژه‌ی یک مادر خوب نیازمندند. من این ادعاها را به عنوان بنیان تحقیق خود برای رسیدن به هدف این مقاله به کار می‌گیرم.

نظریه‌ی اخلاق فضیلت ریشه در دنیای باستان به‌ویژه نوشته‌های افلاطون و ارسطو دارد. این نظریه طرفدار عمل کردن براساسِ فضیلت است. در این نظریه فضیلت‌ها دارای ارزش ذاتی‌اند و اصول اخلاقی یا وظایف ناشی از آنها هستند. اخلاق فضیلت احکام ناظر بر وظیفه را اساسِ اخلاق نمی‌داند، بلکه احکام ناظر بر فضلیت را در اصل قرار می‌دهند. افزون‌براین، بر اساسِ این نظریه، صرفِ انجام کارِ درست اهمیت ندارد، بلکه داشتن انگیزه و میلِ شایسته در انجام آن نیز لازم است. این دیدگاه منسوب به ارسطو و پیروان او از جمله فیلیپ فوت، مک اینتایر و ریچارد تیلور است. گرچه اخلاق‌گرایان جدید بر این باورند که ارسطو جد و نیای آنهاست، طرح و برنامه‌ی ارسطو در واقع برگرفته از افلاطون و سقراط است.

هر اصطلاح یا مفهومی که فضیلتی را تخصیص می‌­دهد در واقع مشخص‌کننده‌ی «یک واحد پیچیده از وضعیت­‌های کنش و احساس انواع متفاوت تعقل و نیز دیدن امور و واکنش نشان دادن به آنها به روش‌های معین» است[۱۴]. این وضعیت‌ها باید به شیوه‌هایی باشد که ما می‌توانیم باشیم و مطابق با بهترین فهم ما از طبیعت انسانی و برگرفته از روانشناسی انسانی باشند. این واحد پیچیده‌ی وضعیت‌ها و ویژگی‌ها باید شکلی مقدماتی از آن چیزی باشد که ما در کودکان‌مان تشخیص می‌دهیم، می‌پرورانیم، تفصیل می‌دهیم و به عنوان بخشی از آموزش اخلاقی آنها تصحیح می‌کنیم. برای تعین بخشیدن به فضیلت‌های مادری، باید تلاش کنیم تا آنچه را که این واحد پیچیده در موقعیت‌ها و شرایط چالش‌برانگیز بیشماری که نقش‌های متفاوتی در مادر بودن ایفا می‌کنند، ما را به کنش و پاسخ به آن وامی‌دارد، کشف و درباره‌ی آن تصمیم‌گیری نماییم.

کمک‌­های پایداری

چه ویژگی‌ها و نشانه‌هایی ما را تبدیل به یک مادر خوب می‌کند؟ مادرانِ «خوب» از چه فضیلت‌هایی در کنش‌ها و رفتارهای خود بهره‌مندند؟ به طور کلی، مادران خوب متمایل به همان فضیلت‌هایی‌اند که افراد خوب آنها را انجام می‌دهند- مهربانی، صداقت، روراست بودن، مراقبت، خیرخواهی، ملاحظه، اعتدال، تواضع، فراست، بخشندگی و … برای دانستن اینکه این فضیلت‌ها چگونه مادران را وامی‌دارند تا به شیوه‌های مثبت در مجموعه‌ی چالش‌های پیچیده و متغیری که مادران در مسیر خود با آنها مواجه می‌شوند، پاسخ دهند نیاز به تأمل زیادی نداریم. مادران باید با کودکانشان مهربان، با ملاحظه، و صادق باشند، باید از آنها مراقبت کنند و با آنها روراست باشند و در گذراندنِ وقت با آنها بخشنده و سخاوتمند باشند. با این حال، آنها باید از فراست و اعتدالی برخوردار باشند تا بتوانند تشخیص دهند که در چه شرایطی قاطعیت باید مهربانی را تعدیل کند، کجا روراست بودن بهترین سیاست نیست و در چه موقعیتی صداقت با کودک برای رسیدن به خیری والاتر در مرتبه‌ی دوم قرار می‌گیرد، و در چه شرایطی باید تواضع پذیرش اشتباهات و آموختن از آنها را داشته باشند. با این حال، فضیلت‌های دیگری نیز در تعین بخشیدن به نقش مادری و یا به طور کلی نقش والدین مؤثر است، مانند خودخواه نبودن، پایداری کردن، تعهد، شوخ‌طبعی، بخشندگی، الگوی اخلاقی بودن، بصیرت و حکمت. در ادامه به تصریح سه فضیلت ویژه‌ی مادری -پایداری، سخاوت و الگوی اخلاقی بودن- خواهم پرداخت و نشان خواهم داد چرا آنها را مجموعه‌ای پیچیده‌ از شرایط ویژه‌ی یک مادر خوب می‌دانم

شاید مهمترین فضیلت، فضیلتی‌ست که من آن را پایداری می‌نامم. منظورم از پایداری چیست؟ چنانکه خواهیم دید، فضیلتِ پایداری تصور آشناتر تعهد و خودخواه نبودن را با آنچه بصیرت خوانده می‌شود ترکیب می‌کند. نیاز به تعهد و خودخواه نبودن از لحظات آغازین به دنیا آمدن اولین فرزند خود را به وضوح نشان می‌دهد. به روشنی به خاطر دارم که در ماه‌های پایانی بارداری اولم تصور می‌کردم که حقیقتاً کلافه شده‌ام و قاطعانه بر این باور بودم که به نهایت توانایی خود برای سپری کردن این دورانِ همراه با سختی و گرما رسیده‌ام، چون در جایی که من زندگی می‌کنم دمای هوا در تابستان به ۳۸ درجه‌ی سانتی‌گراد یا بالاتر هم می‌رسد. عملاً به نهایت توان پایداری و طاقت درد و کلافگی رسیده بودم. لحظات پایانی قبل از به دنیا آمدن فرزندم، پاهای خود را روی هم انداختم و به مامایم گفتم: «من خیلی خسته‌ام، نمی‌توانم این کار (زایمان) را انجام بدهم، من امروز به خانه می‌روم و فردا دوباره باز خواهم گشت». البته که گزینه‌ی دیگری وجود نداشت و فرزند اولم در نهایت به دنیا آمد. در میانِ هاله‌ای از آدرنالین و شادی ناشی از تولد فرزندم، به این فکر می‌کردم که من بالاخره انجامش دادم و جایزه‌ام این است که زمانی را برای خودم داشته باشم، بخوابم و توان خود را بازیابی کنم- چه اشتباه بزرگی و چه شوک عمیقی به من وارد شد زمانی که تقریباً بلافاصله از من خواسته شد به دخترم شیر بدهم؛ و تقریباً چند لحظه بعد دوباره همین کار از من خواسته شد و چندین بار به همین ترتیب این خواسته تکرار شد. عظمتِ تعهدی که بر عهده گرفته بودم بر سرم آوار شد. ناگهان دریافتم که در آینده‌ی پیشِ رو نمی‌توانم زمانی که به خواب نیاز دارم بخوابم و باید نیازهای اساسی کس دیگری را پیش از نیازهای خودم رفع کنم. فهمیدم گرچه کلافگی و نیاز به بازیافتن توان خودم هم مهم بود، دیگر در اولویت قرار نداشتند. از آن زمان بود که دانستم ایفای نقش مادری به میزانی از خودخواه نبودن نیاز دارد که تاکنون فکرش را هم نکرده بودم. اکنون صحبت بر سر این نیست که یک مادر خوب به نیازهای خودش نرسد، یا اینکه تمام نیازهای یک کودک جای نیازهای یک مادر را می‌گیرد، بلکه بیان و تصریح این واقعیت است که در ماه‌های اول مادری نیازهای حیاتی کودک برای تضمین زندگی کودک باید در اولویت قرار بگیرند. برای بسیاری از ما این شوکِ بی‌رحمانه‌ای‌ست. بیدار شدن در زندگی‌ای که خالص‌ترین خیالات و تمایلات ما دیگر چندان اهمیتی ندارند و حتی اساسی‌ترین نیازهایمان، به‌ویژه نیاز به خواب، استراحت و زمانی برای خود بودنمان کنار گذاشته می‌شوند.

از همان روزهای نخست، مادر بودن به ما درباره‌ی ازخودگذشتگی و تعهد می‌آموزد، اما بیش از هر چیز درباره‌ی مفهوم پایداری به ما درس می‌دهد. به کمکِ مثال دویدن بهتر می‌توان نشان داد که فضیلت پایداری چگونه می‌تواند این ویژگی‌ها را در هم بیآمیزد. بعضی از افراد مسافت‌های کوتاه یا دوی سرعت می‌دوند، بعضی دیگر نیز به شیوه‌ی ماراتن یا نیمه‌ماراتنِ می‌دوند. فرآیند مادر بودن شامل بخش‌های زیادی‌ست که می‌تواند شبیه دوی سرعت باشد – مسابقه‌ی دوختن لباس پروانه‌ای تا چهارشنبه صبح بدون اینکه به کرایه کردن یا خریدن آن متوسل شوی، مسابقه‌ی غذا دادن، حمام کردن، لباس پوشاندن، نظارت بر مسواک زدن، کتاب داستان خواندن و به رختخواب بردن یک یا چند فرزند در مدت زمان یک ساعت و امثال این کارها. همچنین تعهدهای زیادی وجود دارند که از نظر زمانی شبیه ماراتن یا نیمه‌ماراتن به‌نظر می‌رسند، که با بارداری و تولد فرزند شروع می‌شود و با نیمه‌‌ماراتن‌های بی‌خوابی شش هفته‌ی نخست پس از تولد نوزاد و هفته‌هایی که نوزاد هر سه ساعت یک‌بار در شبانه روز باید تغذیه شود، ماراتن پوشک و آموزش توالت رفتن، ماراتن آموزش خواندن به فرزندان، ماراتن سال‌های نوجوانی و امثال آن ادامه می‌یابد. اما در واقع، کل شغل مادر بودن در پس این تعاریف بیشتر شبیه مجبور به شستن یا عوض کردن پوشکی‌ست که نوزاد چندین ساعت به خاطرش گریه کرده است. مادران چندان میل ندارند اتفاقات خوب را زیاد توضیح دهند، زیرا آنها کمیت‌ناپذیر، بسیار شخصی و غیر قابل توصیف‌اند. عشقی که ما به فرزندانمان داریم، لذتی که آنها در هر لحظه‌ی زندگی ما به وجود می‌آورند، شادی‌ای که ما از اولین حلقه زدن بازوانشان دور گردنمان حس می‌کنیم، یا رسیدن‌شان به اولین نقطه‌ی عطف زندگی، یا اولین یا هزارمین لبخندش، یا نوشتن کارتی که در آن نوشته «مادر ازیزم بیشتر از همه‌ی ستارها دوستت دارم.» از همین جنس‌اند. این چیزهاست که می‌تواند متعهد بودن، بصیرت داشتن و پایداری را برای مادران ممکن کند.

اودایمونیا (eudaimonia) یا خوش‌روانی در فلسفه به معنی دارا بودن یک روان خرسند، سالم و شاد و غنی‌ست. در فلسفه اخلاق، خوش‌روانی به کردارهای درستی اشاره دارد که رفاه روحی-روانی شخص را در پی دارند. اِودایمونیا از کلماتِ یونانی (εὐ) به معنی (خوش) و (δαίμων) به معنی (روان) تشکیل شده است. این یک مفهوم مرکزی در اخلاق ارسطو و فلسفه سیاسی‌ست، که اغلب به عنوان «فضیلت» یا «تعالی» یا به عنوان «حکمت عملی یا اخلاقی» ترجمه شده است. در آثار ارسطو، خوش‌روانی (بر اساس سنت یونانی کهن‌تر) به عنوان اصطلاحی برای بالاترین مرتبه‌ی تعالی برای انسان استفاده می‌شود و بنابراین، هدف فلسفه‌ی عملی، از جمله اخلاق و فلسفه سیاسی‌ست. تعریف افلاطون درباره‌ی خوش‌روانی عبارت است از «صفات خوب متشکل از تمام خوبی ها؛ توانایی‌ای که
برای دارا بودن یک زندگی خوب کفایت می‌کند؛ کمال احترام به فضیلت؛ منابع کافی برای زندگی یک موجود زنده.»
(نگارگری معراج اثر سلطان محمد در کتاب خمسه نظامی،قرن ۱۶م.)

یکی از جنبه‌های اصلی اخلاق فضیلت ارسطویی این است که یک فضیلت می‌تواند به عنوان حد وسطی که میان دو رذیلت افراط و تفریط قرار دارد، تصریح شود. به عنوان مثال فضیلت شجاعت، می‌تواند به عنوان حد وسطی توصیف شود که میان رذیلت بزدلی (تفریط) و بی‌پروایی (افراط) قرار می‌گیرد. اگر پایداری یک فضیلت باشد، افراط و تفریط آن چیست؟ افراطِ فضیلت پایداری می‌تواند تمرکز بیش از حد به مقصد و بی‌توجهی به مسیر و لذت نبردن از لحظات به دلیل توجه بیش از حد به هدف باشد. تفریط پایداری ممکن است ندیدن تصویری همه جانبه و بزرگ از زندگی‌ای باشد که شما مسئول سامان دادن و رهسپار کردن فرزندتان به سوی آن هستید. اگر هر عملی در زمان حال تنها معطوف به موقعیت کنونی فرزندمان باشد و هیچ بینشی درباره‌ی زندگی او به عنوان یک تمامیتِ یکپارچه نداشته باشیم و دیدگاهی برای کمک به ساختن یک شخصیت خوب در او در دراز مدت نداشته باشیم، احتمالاً به این نتیجه خواهیم رسید که ما مادران خوبی نیستیم. برای یک مادر بسیار آسان است که زمانی که شما خسته و عصبی هستید، برای آنکه در کوتاه مدت زندگی را برای فرزندش خوشایند کند، تسلیم خواسته‌های او شود. اما این کار اغلب اشتباه است، زیرا می‌تواند به سرعت مقدماتی برای انحراف از استانداردهای مهم را، هم برای مادر و هم برای فرزند فراهم کند. اگر هربار که فرزند چیزی را می‌خواهد که به صلاح او نیست، برای اجتناب از رویارویی با او در کوتاه مدت تسلیم خواسته‌اش شویم، تصویر بزرگتر مدام مشکل‌سازتر خواهد شد. با این حال حد وسطی در اینجا وجود دارد: تفریط این است که در کوتاه مدت تسلیم هوس‌های فرزندمان شویم و در نتیجه به او اجازه دهیم لوس و ننر بار بیاید، در حالی که افراط نیز نوعی خودکامگی و اقتدارگرایی‌ست. شما نمی‌توانید هر اصلی را در مورد هرچیزی بپذیرید و گردن‌کشانه همه‌ی استاندارها را حفظ کنید. همه ما تجربه پس گرفتن حرف خود را داریم – آنچه از منظری خارج از منظر مادر بودن به نظر استاندارد بسیار مهمی می‌رسد، در نهایت ممکن است امری کاملاً نامرتبط باشد. زمانی که کودکان به سن دو یا سه سالگی می‌رسند، شروع به اثبات استقلال و ابراز تمایلات خود می‌کنند و هنگامی که این تمایلات برآورده نمی‌شود بهانه‌گیری می‌کنند. مادر نمی‌تواند تسلیم تک تک خواسته‌های فرزندش شود، همچنان که نمی‌تواند همه‌ی این خواسته‌ها را نفی کند. او مجبور است تصمیم بگیرد که کدامیک از این خواسته‌ها در درازمدت تفاوتی برای کودک ایجاد می‌کند، مادر باید بینشی درباره‌ی آینده داشته باشد و بر این اساس تصمیم بگیرد که کدامیک از این خواسته‌ها ارزش جنگیدن را دارند. اما گاهی با اصرار کردن چیزهای کمی به دست می‌آید، همچنان که می‌بینیم گاهی بسیاری از استانداردهای ایده‌آل ما در عمل، بازتابی وارونه از هوس‌های غیرضروری و دل‌بخواه محض‌اند. چرا همواره خواسته‌ی من برای اینکه فرزندم شلوار جین بپوشد، باید بر تمایل او به اینکه همچنان پیژامه به تن داشته باشد غلبه کند؟

زمان رها کردن را بدانیم

این مسئله، مرا به دومین فضیلت مهم و معنادار مرتبط با مادری می‌رساند: فضیلت آزادی یا فضیلت اینکه زمانِ رها کردن را بدانیم. مادر خوب کسی‌ست که با فرزندش آزادانه رفتار کند و به او اجازه بدهد حتی از سنین کودکی اشتباهات خودش را مرتکب شود و زندگی خودش را بکند. البته یک مادر باید از فضیلت‌های فراست و خرد نیز برخوردار باشد تا بداند که چگونه براساس نیازها و بلوغ فرزندش این آزادی را در اختیار او قرار دهد. مسائل مرتبط به اینکه کودکان نیاز به آزادی دارند، برای ما کم‌اهمیت و ناچیز به‌نظر می‌رسند، درحالی‌که این مسئله برای کودکان ناچیز و بی‌اهمیت نیست. اینکه آنها آزادی‌ تصمیم‌گیری برای خودشان را داشته باشند و فردیت‌شان را بیازمایند مسئله‌ای بسیار مهم است. حال سؤال این است که رذیلت‌های افراط و تفریط که فضیلت آزادی حد وسط آنهاست چه هستند؟ افراط که واضح است: هیچ مرزی برای فرزندان نگذاشتن و به آنها آزادی انجام هرکاری را که می‌خواهند دادن، بدون اینکه راهنما و پیامدی برای آن کارها در نظر گرفته شود. هیچ چیز عجیب‌تر از این نیست که کودکی بدون هیچ مراقبت و اعتدالی مجاز به هرکاری باشد. آزادی بی‌حدوحصر، نه تنها از لحاظ عاطفی و اجتماعی به کودک آسیب می‌زند، بلکه برای او خطرناک است. تفریط فضیلت آزادی نیز واضح است: بیش از حد تحت کنترل بودن، قاطعیت زیاد و خودکامگی. فرزندان باید این فرصت را داشته باشند که تصمیم‌های خودشان را بگیرند و بیاموزند که چگونه باید مسئولیت تصمیم‌های خود را به عهده بگیرند. کودک نباید لای پنبه پیچیده شود و بیش از حد از او مراقبت شود، اگر این‌گونه باشد، پس چگونه بدون تجربه کردن جهان خودش چیزی بیاموزد؟ البته علاقه‌ی طبیعی مادری مراقبت از فرزندش است، اما این مراقبت باید با تمرین فضیلت آزادی، با دانستن اینکه چه زمانی به فرزندان‌مان اجازه بدهیم جهان را بیازمایند، چقدر به آنها اجازه‌ی آزمودن بدهیم و چقدر از آنها مراقبت کنیم متعادل ‌شود. وظیفه‌ی مادر و به طور کلی والدین در برابر فرزندان این است که به آنها آموزش دهند و آنها را به سوی موقعیتی راهنمایی کنند که در آن تصمیم‌های عاقلانه و از روی آگاهی و اعتدال برای خودشان بگیرند و در نتیجه زندگی شکوفایی را به دست‌ آورند.

یکی از جنبه‌های اصلی اخلاق فضیلت ارسطویی این است که یک فضیلت می‌تواند به عنوان حد وسطی که میان دو رذیلت افراط و تفریط قرار دارد، تصریح شود. به عنوان مثال فضیلت شجاعت، می‌تواند به عنوان حد وسطی توصیف شود که میان رذیلت بزدلی (تفریط) و بی‌پروایی (افراط) قرار می‌گیرد. اگر پایداری یک فضیلت باشد، افراط و تفریط آن چیست؟ افراطِ فضیلت پایداری می‌تواند تمرکز بیش از حد به مقصد و بی‌توجهی به مسیر و لذت نبردن از لحظات به دلیل توجه بیش از حد به هدف باشد. تفریط پایداری ممکن است ندیدن تصویری همه جانبه و بزرگ از زندگی‌ای باشد که شما مسئول سامان دادن و رهسپار کردن فرزندتان به سوی آن هستید. اگر هر عملی در زمان حال تنها معطوف به موقعیت کنونی فرزندمان باشد و هیچ بینشی درباره‌ی زندگی او به عنوان یک تمامیتِ یکپارچه نداشته باشیم و دیدگاهی برای کمک به ساختن یک شخصیت خوب در او در دراز مدت نداشته باشیم، احتمالاً به این نتیجه خواهیم رسید که ما مادران خوبی نیستیم.

الگوی خودت را دنبال کن

نقش مادر فراهم کردن یک الگوی اخلاقی برای فرزندانش است. با این حال، در عین اینکه زندگی خوبِ یک مادر عمیقاً به شادکامی و رشد فرزندانش وابسته است، او باید زندگی خودش را نیز داشته باشد. علاوه بر اینکه باید به فرزندان اجازه داد تا بیندیشند که زندگی مادرشان بر محور آنها می‌چرخد، باید به آنها این آموزش را نیز داد که هرکس نیاز دارد زندگی و علایق خودش را برای رسیدن به سعادت داشته باشد. اگر این موضوع به عنوان یک فضیلت فهمیده شود، تفریطِ آن، زمان کافی برای فرزندان نگذاشتن به دلیل نداشتنِ زمان کافی برای آنهاست. زندگی شخصی خود را در اولویت گذاشتن و انتظار اینکه فرزندان در پیرامون آن گنجانده شوند، انتظاری نامنصفانه است. زیرا فرزندان قادر نیستند از خود دفاع کنند و بسیاری از نیازهای خود را رفع کنند؛ مادران، دست‌کم در پاره‌ای از موارد، باید رفع نیازها و تأمین تندرستی فرزندانشان را در اولویت قرار دهند و خودخواه نباشند. رذیلت افراط را در اینجا می‌توان با مادری توصیف کرد که منحصراً برای فرزندانش زندگی می‌کند. راه‌های زیادی برای نشان دادن این افراط وجود دارد. برای مثال، کسی که از حضور فرزندانش برای توجیه دنبال نکردن اهداف شخصی در زندگی استفاده می‌کند. مادری که تمام وقتش را برای به گردش بردن و فعالیت‌های فرزندانش سپری می‌کند و هیچ‌یک از علایق خود را دنبال نمی‌کند، ضرورتاً مادر خوبی نخواهد بود. درحالی‌که بسیاری از مردم تصور می‌کنند که قربانی کردن زندگی خود برای زندگی فرزندان نشانه‌ی یک مادر خوب است، من درباره آن بحث می‌کنم. اگر فرزندان تصور کنند که نقش و وظیفه‌ی یک مادر فدا کردن خود به‌خاطر آنهاست، فرزندان دختر دیگر نمی‌خواهند مادر شوند و فرزندان پسر نیز متمایل به گونه‌ای رفتار با زنان می‌شوند که گویی این تنها گزینه‌ی آنهاست. والد بودن مستلزم آموزش انسانی خوب بودن برای یک زندگی خوب و کامل به فرزندان است. اگر شما نتوانید زندگی شخصی خود را تحقق ببخشید، اگر نتوانید به اهداف و شادی‌های شخصی خود برسید، بعید است بتوانید به فرزندانتان آموزش دهید آنها این کار را انجام دهند. برای فرزندان خوشحال بودن و در دستاوردها و موفقیت آنها سهیم شدن یک چیز است، اما شادی آنها را تنها شادی خود دانستن چیز دیگر است.

تقلید کردن بالاترین شکلِ … است

ما چگونه این فضیلت‌ها را می‌آموزیم؟ به طور گسترده‌ای از طریق الگوها. فرزندان رفتار والدین را به عنوان یک الگو برمی‌گیرند. ما باید به فرزندانمان نشان دهیم یک زندگی خوب چگونه زیسته می‌شود. واضح است که اینجا باید تعادلی برقرار شود. مادران باید برای فرزندانشان فداکاری کنند، اما فداکاری‌ای که آنها می‌کنند باید فداکاری‌ای از سر حسن نیت باشد. مادری که همه‌چیز را فدای فرزندانش می‌کند، و سپس از فرزندانش بخاطر آنچه با این فداکاری از دست داده است خشمگین می‌شود و آنها را ملامت می‌کند هیچ الگوی خوبی نخواهد بود. همچنین مادری که هیچ فداکاری‌ای برای فرزندانش نمی‌کند و به زندگی خود به گونه‌ای که قبل از مادر شدن داشته است، ادامه می‌دهد نیز نمی‌تواند الگوی خوبی باشد. و نیز مادری که احساس می‌کند نتوانسته است اهداف خود را در زندگی محقق کند و از فرزندانش انتظار دارد این تفریط او را جبران کنند نیز هرگز الگوی خوبی نخواهد بود. من کودکی را می‌شناسم که در سن سه سالگی زبان فرانسه، نواختن ویولن، شنا کردن و درس‌های ژیمناستیک می‌آموخت و تازه در دوره‌های تمام‌وقت پیش‌دبستانی در یک آکادمی معتبر بانوان شرکت می‌کرد، احتمالاً همان آکادمی معتبر بانوانی که مادرش در آنجا در یادگیری زبان فرانسه، نواختن یک ساز و قهرمان شنا شدن و ژیمناست المپیک شدن شکست خورده بود.

نقش مادر فراهم کردن یک الگوی اخلاقی برای فرزندانش است. با این حال، در عین اینکه زندگی خوبِ یک مادر عمیقاً به شادکامی و رشد فرزندانش وابسته است، او باید زندگی خودش را نیز داشته باشد. علاوه بر اینکه باید به فرزندان اجازه داد تا بیندیشند که زندگی مادرشان بر محور آنها می‌چرخد، باید به آنها این آموزش را نیز داد که هرکس نیاز دارد زندگی و علایق خودش را برای رسیدن به سعادت داشته باشد. اگر این موضوع به عنوان یک فضیلت فهمیده شود، تفریطِ آن، زمان کافی برای فرزندان نگذاشتن به دلیل نداشتنِ زمان کافی برای آنهاست. زندگی شخصی خود را در اولویت گذاشتن و انتظار اینکه فرزندان در پیرامون آن گنجانده شوند، انتظاری نامنصفانه است. زیرا فرزندان قادر نیستند از خود دفاع کنند و بسیاری از نیازهای خود را رفع کنند؛ مادران، دست‌کم در پاره‌ای از موارد، باید رفع نیازها و تأمین تندرستی فرزندانشان را در اولویت قرار دهند و خودخواه نباشند. رذیلت افراط را در اینجا می‌توان با مادری توصیف کرد که منحصراً برای فرزندانش زندگی می‌کند. راه‌های زیادی برای نشان دادن این افراط وجود دارد. برای مثال، کسی که از حضور فرزندانش برای توجیه دنبال نکردن اهداف شخصی در زندگی استفاده می‌کند. مادری که تمام وقتش را برای به گردش بردن و فعالیت‌های فرزندانش سپری می‌کند و هیچ‌یک از علایق خود را دنبال نمی‌کند، ضرورتاً مادر خوبی نخواهد بود.

ما در نوجوانی همواره تمایل داریم از مادران خود انتقاد کنیم و ایده‌های محکمی داریم که در مقابل، مادران باید چگونه باشند که ما به عنوان الگوهای خود از آنها پیروی کنیم. بااین‌حال، اگر ما تربیتی نامعقول نداشته باشیم، زمانی که خودمان به جایی می‌رسیم که فرزندان خودمان را داریم، در نهایت با شناختی وسیع‌تر به این نتیجه می‌رسیم که در چه کارهایی حق با والدین‌مان بوده است و یا در چه مواردی اشتباه کرده‌اند. برای اکثر ما دیدن مادری که در سوپرمارکت با استیصال با فرزند دوساله‌‌اش بر سرآب‌نباتی‌ جر و بحث می‌کند که درست جلوی چشمش پشت صندوق پرداخت قرار گرفته است، آزاردهنده است. اکثر ما با خودخواهی تصور می‌کنیم فرزند ما هرگز این‌چنین رفتار نخواهد کرد. مادر شدن ما را در موقعیت ماداران دیگر قرار می‌دهد، نه تنها با فرزند دوساله‌ی در حال فریاد کشیدن جروبحث می‌کنیم، بلکه مجبوریم با خونسردی نیز رفتار کنیم، تا آنجایی که افراد پیرامون ما قضاوت‌گرانه و به طرزی خفیف از این برخورد کلافه می‌شوند. مادر شدن به ما نشان می‌دهد که سهم غیرمنصفانه‌ای از ملامت‌ها در دنیا نثار مادران می‌شود، در نتیجه به ما می‌آموزد که نباید نگاهی قضاوت‌گرانه به مادرانِ دیگر و همچنین به خودمان داشته باشیم. مادر شدن به ما می‌آموزد که راه‌های زیادی برای انجام درست یک کار وجود دارد و اینکه در مواقع زیادی آنچه که به نظر جنبه‌های اساسی یک تربیت به اصطلاح کامل بوده است در نهایت بی‌اهمیت از آب درآمدند. البته اینجا نیز باید تعادلی برقرار شود. بعضی از جنبه‌های مادر بودن نیز قابل انتقال نیستند. برای مثال حفظ امنیت و مراقبت از فرزند. با این حال، ما می‌توانیم درباره‌ی اینکه مادر خوب بودن چیست – اینکه فضیلت‌های مادر بودن واقعا چه هستند- بحث کنیم و تلاش کنیم تا آنها را صورت‌بندی کنیم. اما داشتن این امتیاز به عنوان یک هدف ما را مجاز نمی‌کند که دیگران را علیه مفاهیم شخصی خودمان از آنچه یک مادر خوب را می‌سازد قضاوت کنیم.

من سه فضیلت کلیدی مادر بودن- پایداری، آزادی و الگوی اخلاقی بودن- را تحت شرایط دشواری که ممکن است برای بسیاری از مادران آشنا باشد، طرح کرده‌ام. من این مقاله را در حالی می‌نوشتم که فرزند سه‌ساله‌ام داشت موهایم را می‌آراست، کسی که از غذا خوردن یا حمام رفتن و در واقع از تبعیت از همه‌ی آرزوهای من سرباز می‌زند. و برای مثال، بعد از گذراندن یک روز به عنوان گزارشگر مسابقات ژیمناستیک، باید در برابر فرزند شکاک شش ساله‌ام که نگران این است که من به اندازه‌ی کافی و به اندازه‌ی مادران دیگر مهارت لازم برای آراستن موهایش برای ژیمناستیک را ندارم، پایداری کنم. تصور می‌کنم نباید از این شرایط شکایتی داشته باشم، دست‌کم مجبور نبوده‌ام با کودکی دوساله به سوپرمارکت بروم. من باید به این نیز توجه کنم که مادر خود من، بعد از چهل سال ایفای نقش مادری، هنوز آنقدر تعهد و از خود گذشتگی دارد که بدون اینکه شکایت چندانی کند، بعد ازظهری را برای تصحیح این مقاله وقت بگذارد. خوش به‌حال او، پایداری یکی از فضیلت‌های اوست، زیرا مطمئناً به آن بسیار نیاز داشته است.


پانویس‌ها:

[۱] NIN KIRKHAM

[۲] Aretaic­ به هرچیزی که مرتبط با فضیلت باشد آرته می­گویند، واژه‌ای که در یونان باستان برای مفهوم فضیلت یا برتری به کار می­رفته است.

[۳]  Deonticهرآنچه مربوط به وظیفه است را گویند، واژه‌ای برگرفته از دیون یونان باستان که معنای وظیفه، الزام و لزوم را می­رساند.

[۴] Rosalliand Hurthouse, On Virtue Ethics (Oxford: Oxford University Press,2001), p24

[۵] Eudaimonist

[۶] Happiness

[۷] Eudaimoniaآنچه نیک‌بختی خوانده می­شود، این توصیف دقیقا برابر با واژه ی شادکامی نیست بلکه بهترین ترجمه انگلیسی از مفهوم باستانی ائودایمونیا کلمهhappiness  یا نیک‌بختی‌ست. ترجمه‌های دیگری مثل موفقیت، شکوفایی و سلامت هم برای مفهوم در نظر گرفته شده‌اند، اما نزدیکترین ترجمه برای این مفهوم در این مقاله همان شادکامی یا سعادت است.

[۸] Reflection

[۹] Julia Annas, “Naturalism in Greek Ethics: Aristotle and After”, Boston Area Colloquium in Ancient Philosophy Proceedings 4 (1987-8): 149-71

[۱۰] Good

[۱۱] Final good

[۱۲] Ibid., p.152

[۱۳] Hurthhouse, On Virtue Ethics, p.20.

[۱۴] Ibid., p.160.

Share Post
ترجمه شده توسط
No comments

LEAVE A COMMENT