درباب هنر رابطه و آنچه ما را برای یکدیگر حقیقی می‌سازد


ماریا پوپوا

نویسنده و منتقد مسائل فرهنگی و ادبی[۱]


خلاصه: آیا انسان‌ها به تنهایی و در انزوا می‌توانند شخصیت بالقوه‌ی حقیقی خود را به فعلیت برسانند؟ از زمانی که ارسطو انسان را حیوانی سیاسی دانست، بیشتر فلاسفه بر این باور بودند که انسان در جمع و به‌ویژه در ارتباط با انسانی دیگر است که می‌تواند خویشتن خویش را بشناسد و این مسئله در فلسفه‌ی هگل به اوج خود رسید، چون به باورِ او انسان تنها زمانی که توسط دیگری به رسمیت شناخته شود، آرام می‌گیرد. مارتین بوبر در اثر کلاسیک خود، «من و تو»، به ارتباط‌های انسانی، فلسفه‌ی رابطه و دیالوگ می‌پردازد. او روابط را به دو رابطه‌ی «من-آن» و «من-تو» تقسیم می‌کند. در رابطه‌ی من-آن فرد متمرکز بر غایت خویش است و صرفاً می‌خواهد از دیگری به‌مثابه شیء یا ابزاری استفاده کند تا به هدف خود برسد. اما در رابطه‌ی من-تو، فرد با دیگری به‌مثابه فردی رفتار می‌کند که ذاتاً ارزشمند است، بدون آنکه بخواهد به وسیله‌ی او به مقاصد دیگری برسد. ماریا پوپوا در این مقاله به کمک اندیشه‌های مارتین بوبر، رابیندرانات تاگور و آلن واتس به اهمیتِ نقش روابط انسانی از نوع من-تویی و تأثیر به‌سزای آنها در رشد و شناخت شخصیت انسانی می‌پردازد.

رابیندرانات تاگور[۲]، فیلسوف و شاعرِ هندی -اولین فردِ غیر اروپایی که جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد- در مطلبی اندیشمندانه‌ درباره‌ی طبیعت انسان و وابستگیِ وجود می‌نویسد: «رابطه، حقیقتِ بنیادینِ جهانِ نمودهاست». رابطه چیزی‌ست که جنگل را جنگل و اقیانوس را اقیانوس می‌کند. رویارویی با جهان در چهارچوب و شرایط خودش و احترام به واقعیتِ دیگری به‌مثابه نمودی از آن جهان که درست به اندازه‌ی واقعیت خودمان بنیادین و انکارنشدنی‌ست، هنری بسیار ارزشمند و در عینِ حال دشوار است، به‌ویژه در عصری ‌که دیگر دیگری را به مثابه شخصی کامل نمی‌بینیم، بلکه او را صرفاً تکه‌پاره‌هایی از یک کل درنظرمی‌گیریم.

مارتین بوبر[۳] در اثر کلاسیکِ خود، «من و تو» (۱۹۲۳) -بنیانِ فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی دیالوگ[۴] تأثیرگذارش- به این مسئله می‌پردازد که چگونه تسلط داشتن بر گرایشاتِ قلب، ذهن و روح در رابطه‌ای صادقانه و شرافتمندانه ضروری‌ست.

مارتین بوبر بر این باور بود که اندیشه و زندگی مدرن، انسان را از خویشتن اصیل و راستینش، اشخاص دیگر، طبیعت و خدا بیگانه و دور کرده است. او مفاهیم اساسی فلسفه‌ی رابطه و دیالوگ را در کتاب «من و تو» آورده است. فلسفه‌ی او حول محور دو نحو رابطه‌ی «من-تو» و «من-آن» می‌گردد. رابطه‌ی من-آن رهیافتی متوجه به هدف و ابزارانگارانه است و ما را بر حسب استفاده و کاربرد دیگری به او مرتبط می‌کند. این رهیافت گرچه در عرصه‌ی تکنولوژی و فعالیت‌های عملی مناسب است، اما اِعمال آن در قلمروی روابط انسان‌ها منجر به غفلت و بیگانگی گسترده می‌شود. در چنین رابطه‌ای، ما به جای آنکه با انسان‌های دیگر، به عنوان موجوداتی منحصربه‌فرد و ذاتاً ارزشمند رفتار کنیم، آنها را به سطح ابژه‌یا ابزار تنزل می‌دهیم و از آنها صرفاً برای رفع نیازها و اهداف خودمان استفاده می‌کنیم.

سه دهه پیش، آلن واتس[۵]، فیلسوف بودایی، اذعان داشت: «زندگی و واقعیت چیزهایی نیستند که بتوانید آنها ‌را در انحصار خود داشته باشید، مگر آن‌که آنها را کاملاً با تمامِ دیگری‌ها سازگار کنید». بوبر لایه‌هایی از واقعیت را که از منظرِ آنها، زندگی و رابطه آشکار می‌شوند، مورد کنکاش قرار می‌دهد:

«برای یک انسان، واقعیت دو وجهی‌ست که با نگرشِ دو وجهی او در تطابق قرار دارد.

نگرش انسان دو وجهی‌ست که با ماهیتِ دووجهی واژه‌های اصلی‌ای که به آنها سخن می‌گوید در تطابق قرار دارد.

واژه‌های اصلی، کلماتی مجزا نیستند، بلکه مرکب‌اند.

یکی از واژه‌های اصلی ترکیبِ من-تو[۶] است.

یکی دیگر از واژه‌های اصلی ترکیب من-آن[۷]  است؛ که در آن بدون تغییر در این واژه‌ی اصلی، ضمیر «او» می‌تواند جایگزین «آن» شود.

از این رو منِ انسان نیز دووجهی‌ست. چون واژه‌ی اصلی من-تو با واژه‌ی اصلی من-آن متفاوت است.»

در توافق با پافشاریِ دلنشینِ الیزابت الکساندرِ[۸] شاعر که می‌گوید: «ما به‌وسیله‌ی واژه‌ها –واژه‌هایی برای نگریستن و بازنگری- با هم روبه‌رو می‌شویم» و همچنین نظرِ خزه‌شناسی به نامِ رابین مال کیمرر[۹] مبنی بر اینکه «واژه‌ها به آنچه که نامی به آن می‌دهند، شأن و ارزش می‌بخشند»، بوبر اضافه می‌کند:

«واژه‌های اصلی چیزی را شرح نمی‌دهند، بلکه باعث صمیمیت و نزدیکی افراد در روابط می‌شوند.

این واژه‌ها شارحِ چیزی نیستند که بتواند مستقل از آنها وجود داشته باشد، بلکه با سخن گفتن از آنها، آنها را به وجود می‌آورند.

واژه‌های اصلی از هستی سخن می‌گویند.

هنگامی که گفته شود تو، منِ ترکیبِ من-تو نیز به همراه آن گفته شده است.

هنگامی که گفته شود آن، منِ ترکیبِ من-آن نیز به همراه آن گفته شده است.

فقط با تمامِ هستی می‌توان از واژه‌ی اصلی من-تو سخن گفت.

از واژه‌ی اصلی من-آن هرگز نمی‌توان با تمام هستی سخت گفت.

هر آنی همیشه وابسته به دیگران است؛ فقط از طریقِ محدود بودن به دیگران وجود دارد. اما وقتی از تو سخن می‌گوییم، چیزی وجود ندارد. تو محدود به هیچ چیز نیست.

وقتی از تو سخن گفته می‌شود، گوینده هیچ چیزی ندارد؛ او یقیناً هیچ چیز ندارد. اما موضع خود را در رابطه حفظ می‌کند.»

بوبر استدلال می‌کند که هر دسته از واژه‌ها، جایگاه و کارکردی در زندگی بشر دارد. من-آن جهانی از تجربه و احساس را به وجود می‌آورد، که در فضایی میان فرد و جهان و سازگاری‌اش شکل می‌گیرد. من- تو جهان روابط را پدید می‌آورد که از هر فرد صمیمیتی مشارکت‌جویانه را طلب می‌کند. تو دیگری را که نه به‌مثابه یک ابژه، بلکه همچون یک حضور خطاب قرار می‌دهد که در فلسفه‌ی املی رورتی[۱۰]، بالاترین جایگاه در «هفت لایه‌یِ شخص بودن» به آن داده شده است که خودش آن را به عنوان «بازگشتِ روح توصیف‌ناپذیر» تعریف می‌کند. بوبر می‌نویسد:

«اگر من با انسانی به عنوان تویِ من مواجه شوم و کلمه‌ی ابتدایی من-تو را به او بگویم، دیگر او چیزی در میان بقیه‌ی چیزها نیست و از چیزها تشکیل نشده است.

بنابراین انسان اویی نیست که توسط اوهای دیگر محدود شده باشد، یعنی نقطه‌ای مشخص در فضا و زمانی درون شبکه‌ای از جهان؛ همچنین همچون مجموعه‌ی گل‌و‌گشادی از کیفیت‌های نامیده شده، ماهیتی نیست که بتواند تجربه و توصیف شود. اما بدونِ هیچ هم‌نشینی، و در تمامیتِ خویش، او تو است و آسمان‌ها را فرامی‌گیرد. این بدان معنا نیست که چیزی جز او وجود ندارد. بلکه حاکی از آن است که همه‌ی چیزهای دیگر زیر نور او زندگی می‌کنند.»

در رهیافت من-تو، فرد از طریقِ روابط مستقیم و فارغ از هدف‌مداری، به دیگری به عنوان یک غایت و نه یک وسیله مرتبط می‌شود. رابطه‌های من-تو حسی قوی و پرمایه از معنا و هدف‌مندی به ما می‌بخشد. ما با روابط من-تو انسانیت خود را محقق می‌سازیم. بوبر می‌نویسد: «هر شخصی پیوسته توسط روابط درونی با دیگران شکل می‌گیرد و خواسته‌ای دوگانه دارد: اینکه آن‌گونه که هست و حتی آن‌گونه که می‌تواند بشود مورد تأیید دیگران قرار گیرد و توانایی درونی داشته باشد که خود به همین نحو دیگران را تأیید کند.» ما در دیالوگ و گفت‌و‌گوی اصیل و واقعی شخص دیگر را آن‌گونه که هست و می‌تواند شود مورد تأیید قرار می‌دهیم. اما درحالی که روابط من-آن که دارای ساختار و نظم و قاعده‌اند، تداوم می‌یابند، روابط من-تو گذرا و سیال‌اند و عاقبت در سیری قهقرایی به روابط من-آن بازمی‌گردند. بوبر می‌نویسد: «هر تویی در جهان بنابر طبیعت خود محکوم به آن است که تبدیل به شیء شود یا دست‌کم بارها و بارها وارد قلمروی شیئیت شود.»
(تصویرسازی از الیور تالیک برای داستان گرگ بزرگ و گرگ کوچک که درباره‌ی تغییرات انسان‌ها در طول رابطه است)

بوبر نوعی نقطه‌ی مقابلِ سمفونیک در برابر «تقسیم شدن تمام بشریت به زیر هویت‌ها» ارائه می‌دهد:

«یک ملودی فقط از نُت‌ها یا کلمات ساخته نمی‌شود، بلکه باید با زحمت و تلاش این تکه‌های از هم گسیخته به وحدت برسند و چنین قطعه‌های مختلفی را به وجود آورند. این مسئله درباره‌ی انسانی که من به او تو می‌گویم هم صادق است. من می‌توانم متوجه رنگ مو، سخنان و خوبی‌های او بشوم. من باید همیشه چنین کنم. اما هر بار که چنین می‌کنم، او دیگر تو نیست.

من انسانی را که تو می‌نامم، تجربه نمی‌کنم. اما موضع خود را در رابطه با او، در تقدسِ واژه‌های اصلی حفظ می‌‌کنم. فقط زمانی که از این رابطه بیرون آیم، باری دیگر او را تجربه می‌کنم… حتی اگر انسانی که به او تو می‌گویم در میانه‌ی تجربه‌ی خویش از این مسئله آگاه نباشد، باز هم ممکن است رابطه همچنان ادامه داشته باشد. چون تو بیشتر از آنی‌ست که آن درک کند. نیرنگ و فریب در این رابطه وجود ندارد، این رابطه مهدِ زندگی واقعی‌ست.»

بوبر می‌گوید که برای تو خطاب کردنِ دیگری، سرسپردگی خاصی نیاز است که ناشی از این است که فرد در عینِ خودبودنش از خود بی‌خود شود. فقط در این صورت است که دیگری صرفاً ابزاری در جهت برآورده کردن خواسته‌های من نیست و واقعی می‌شود. بوبر می‌نویسد:

«فقط با تمامِ وجود می‌توان از واژه‌ی اصلی من-تو سخن گفت. تمرکز بر و هم‌جوشی با تمامِ هستی فقط از طریقِ عاملیت من ممکن است و بدون من اتفاق نخواهد افتاد. من همانطور که می‌گویم تو، من می‌شوم.

تمام چیزهای واقعی با هم تلاقی پیدا می‌کنند.

هیچ مقصود، آز و انتظاری میان من و تو وجود ندارد. خودِ امیال زمانی که از حالتِ رویابودنشان برای نمودار شدن بیرون می‌آیند متحول می‌شوند. هر ابزاری یک مانع است. فقط زمانی که تمام ابزارها از بین بروند، دیدار شکل می‌گیرد.»


پانویس‌ها:

[۱] Maria Popova

[۲] Rabindranath Tagore

[۳] Martin Buber (1878- 1965)

[۴] existentialist philosophy of dialogue

[۵] Alan Watts

[۶] I-Thou

[۷] I-It

[۸] Elizabeth Alexander

[۹] Robin Wall Kimmerer

[۱۰] Amélie Rorty

Share Post
ترجمه شده توسط
No comments

LEAVE A COMMENT