کرک مکدرمید[۱]
خلاصه: «گل قرن» درست لحظاتی بعد از گلی به ثمر رسید که مارادونا با دست وارد دروازهی انگلیسیها کرد؛ گلی که مارادونا «کمی هم دست خدا» را در آن دخیل میدانست. اما آیا واقعا معجزه شده بود؟ اگر نه، مارادونا چطور توانست گل دوم را در شرایطی بزند که شش نفر از بازیکنان انگلیس را دریبل زده بود؟ معنای معجزه چیست و آیا بر سر ماهیت آن میان فلاسفه و متفکران تاریخ توافقی وجود دارد؟ کرک مکدرمید در این مقاله میکوشد نسبت میان «دست خدا»یی که مارادونا از آن سخن گفته است و مفهوم معجزه در فلسفهی کلاسیک را واکاوی کند و از طریق آن، باب جدیدی را در تفکر ما نسبت به یک پدیدهی فوتبالی باز کند.
ژوئن ۱۹۸۶: اوایل نیمهی اول بازی یکچهارم نهایی جام جهانی در استادیوم آزتکا است و بازی بدون گل دنبال میشود. دیگو مارادونای آرژانتینی توپ را به جورج والدانو پاس میدهد، جورج میخواهد توپ را دوباره پاس بدهد که مدافع انگلیس استیو هوگ، پاس را قطع میکند. توپ به ساق پای هوگ میخورد، کمانه میکند و وسط مارادونا و دروازهبان انگلیس، پیتر شیلتون میافتد. هر دو بالا میپرند – و دیوگو بالاتر از دستان شیلتون توپ را وارد دروازه میکند.
چی؟! مارادونا بالاتر از شیلتون؟ خیلی عجیبه! باورنکردنیه! معجزه است! … در آن زمان حتی گزارشگر بیبیسی هم متوجه نشد که چگونه گل به ثمر رسید – و داور تونسی علی بن ناصر هم همینطور. اما تکرار ویدئویی و عکسها به زودی حقیقت را برملا کردند: مارادونا برای زدن توپ بالاتر از شیرجهی سریع شیلتون از دستش استفاده کرده بود.
مارادونا بعد از به ثمر رساندن گل طوری خوشحالی کرد که انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده (خوب، البته خاصتر از زدن اولین گل در بازی یکچهارم نهایی جام جهانی!) آبها که از آسیاب افتاد در مصاحبههای بعد از بازی با پررویی اذعان داشت که خدا در گل زدن به او کمک کرده: «کمی سر مارادونا و کمی دست خدا» گل را به ثمر رساندند.[۲] این جمله همانقدر که باعث خوشحالی آرژانتینیها شد، انگلیسیها را به شدت عصبانی کرد. در مقیاس کلیتر – یک تاریخ مملو از استعمار امپریالیستی، مشکلات مسابقات فوتبال قبلی و مهمتر از همه مناقشات اخیر دربارهی جزیرههای فالکلند باعث شد که آرژانتینیها این ماجرا را پاسخ بسیار خوبی به انگلیسیها بدانند. آنها گل جنجالی و نظرات کنایهآمیز مارادونا را عدالتی شاعرانه در نظر گرفتند که به ملتی اهدا شده که به دست انگلیسیها قربانی شده و نشان میدهد که خدا طرف آنهاست. البته انگلیسیها از سوی دیگر توضیحات مارادونا را ادامه دادن یک عمل شنیع میدانستند، یک عمل دروغین و رذیلانه که در زمین اتفاق افتاده و حالا از محوطهی استادیوم آزتکا فراتر میرود. نوزده سال بعد بود که مارادونا به طور عمومی به شیوهی گل زدنش اعتراف کرد.
چند دقیقه بعد در همان بازی مارادونا افسانهاش را کاملتر کرد. در یک حرکت فردی بیش از یک نیمهی زمین را با توپ طی کرد و پنج نفر از مدافعان انگلیس و پیتر شیلتون را دریبل زد و «گل قرن فیفا» را به ثمر رساند. گلِ دقایق پایانی گری لینکر انگلیس را به بازی برگرداند، اما دیگر خیلی دیر شده بود: آرژانتین با پیروزی ۱-۲ راهی نیمهنهایی شد و نهایتاً به قهرمانی جهان رسید و انتقام شکست جنجالی ۱۹۶۶ را نیز از انگلیس گرفت.
خوب، واقعاً معجزه نبود… نه؟
عدهی محدودی ادعای ماورایی مارادونا را جدی گرفتند… اما اگر جدی بگیریم چه؟ اینکه گل «کمی با دست خدا» زده شده باشد یعنی چه؟ وقتی میدانیم که دست یک موجود فانی گل را به ثمر رسانده و تصاویر ویدئویی ضبطشده و عکسها هم همین را نشان میدهند، چگونه میتواند معجزه باشد؟ به نظر نمیرسد اینجا نیازی به دخالت موجودی ماورایی باشد: دیگو مسئول آن گل است، چه به حق و چه به ناحق. حتی اگر خدا با استفاده از دست مارادونا این کار را کرده باشد، چگونه میتوانیم این مسئله را بفهمیم؟ (آیا خود مارادونا میتوانسته بفهمد خدا از طریق او معجزه کرده؟)
واقعیت این است که گل اصلاً معجزهآسا به نظر نمیرسد – مخصوصاً اگر طرفدار انگلیس باشید. اما گل دوم که چند دقیقه بعد زده شد چه؟ به نظر میرسد که گزینهی بهتری برای معجزه باشد. مارادونا با مهارت تمام نصف تیم انگلیس را دریبل زد و با یک ضربهی آرام توپ را از کنار دستان پیتر شیلتون وارد دروازه کرد. جیمی مکگی که بازی را برای تلویزیون ایرلند گزارش میکرد گفت مارادونا «گلی برای خدایان» پیشکش کرد. با توجه به شرایط آن بازی دور از انصاف نیست که بگوییم که مکگی قضیه را برعکس گرفته، مارادونا گل را دریافت کرده، نه پیشکش. حتی سر بابی رابسون، مربی انگلیس، گل را «معجزه و گلی بینظیر» توصیف کرد. سرانجام هم این گل به عنوان «گل قرن» فیفا انتخاب شد. فقط دربارهی این بازی صحبت کردم، اما مطمئنم که هر طرفدار فوتبالی میتواند لحظات عجیب و شگفتانگیزی از شکوه و عظمت تیم مورد علاقهاش را به خاطر بیاورد، که باعث میشود به فکر بیفتیم: آیا تمام اینها ساختهی تلاش و مهارت انسانی است یا نقش کوچکی نیز برای کمکهای ماورایی وجود دارد؟
حالا معجزه چیست؟
یکی از مشکلاتی که در بحث کردن دربارهی معجزات برای فیلسوفان وجود دارد این است که معجزه یکی از آن کلماتی است که زیادی برای زبان روزمره آشناست – به نظر میرسد حتی اگر هیچ زمینهی دینی خاصی نداشته باشیم، کاملاً معنایش را میفهمیم، تا اینکه درک میکنیم که این کلمه معانی متفاوتی دارد. این واژه گاهی اوقات، مخصوصاً در ادبیات سکولار، به معنای «نامتحمل و دور از ذهن» استفاده میشود. (بیشتر ورزشدوستان با این کاربرد واژه آشنایی دارند.) اما به نظر میرسد در تمامی شرایط چنین معنایی ندارد: برای مثال در عبارت «معجزهی تولد» که هزاران بار در روز در سرتاسر جهان اتفاق میافتد.
پس معنای واقعی «معجزه» چیست؟ توماس آکوینانس قدیس، متأله و فیلسوف ایتالیایی دو عنصر حیاتی را معرفی میکند که هر معجزهی حقیقی باید داشته باشد: «آن چیزهایی به درستی معجزه خوانده میشوند که با نیروهای ماورایی و فراتر از نظمی که معمولاً در طبیعت میبینیم انجام شوند.»[۳] برای اینکه چیزی طبق تعریف آکویناس معجزه قلمداد شود باید یک عمل فراطبیعی با قصد قبلی باشد. یعنی معجزه نمیتواند تصادفی، یا محصول جنبی چیز دیگری باشد که خدا قصد انجامش را داشته. (پس لرزش تور دروازه وقتی توپ بعد از گذشتن از سد شیلتون وارد دروازه شده نمیتواند معجزهآسا باشد.) رویداد همچنین باید صراحتاً توسط خدا ایجاد شده باشد، نه اینکه از خدا الهام گرفته شده باشد. در ثانی، معجزهی مورد نظر باید «فراتر از نظمی باشد که معمولاً در جهان دیده میشود». به نظر میرسد برای خواندن این دو راه وجود دارد: اگر روی «معمولاً مشاهده میشود» تمرکز کنیم به این نتیجه میرسیم که رویداد باید نامتحمل یا دور از ذهن باشد، همچنین اگر روی عبارت «فراتر از نظم طبیعی» تمرکز کنیم معجزه نباید به صورت طبیعی اتفاق بیفتد.
آیا این نکته به ما کمک میکند تا بفهمیم گلهای مارادونا معجزه بودند یا خیر؟ این فقط آغاز ماجراست: باید در این عناصر معجزه عمیقتر شویم تا ببینیم در این دو حالت جواب میدهند. باید ببینیم فیلسوفان و دانشمندان «نظم طبیعی» را چگونه میفهمند و فراتر از آن یعنی چه – این کار مطالعهی فلسفی واقعیت، یا متافیزیک است – و همچنین باید ببینیم چگونه میتوان معجزه را شناخت یا چگونه میتوان باور به وقوع آن را توجیه کرد. این کار نیز مطالعهی فلسفی شناخت، یا معرفتشناسی[۴] است.
شناسایی معجزه
میخواهم با فرض کردن این مسئله آغاز کنم که انسانهای بسیار کمی هستند که بگویند گل «دست خدا» معجزه بوده: اظهارات مارادونا در کنفرانس مطبوعاتی فقط نوعی تاکتیک و حقهی خارج از زمین بود. مخصوصاً با توجه به زوایای مختلف دوربینها و عکسها این گل فقط یک هند ساده به نظر میآید. اما این سوال به وجود میآید: معجزات «واقعی» اگر مثل این نیستند پس چگونهاند؟
این سوالی دربارهی شناخت بر اساس شواهد و مدارک است: چه چیزی معجزه بودن را نشان میدهد؟ آیا نشانهی واضح، مانند پاره شدن لباس که نشانهی خطا کردن است، برای معجزه وجود دارد؟ اینگونه نیست که یک علامت نئون بالای هر معجزهای باشد تا آن را به خدا نسبت دهد. یکی از قدیمیترین سنتهای فلسفه شکگرایی[۵] است، که میگوید ما برخی چیزهایی را که فکر میکنیم که میشناسیم در واقع نمیشناسیم و نمیتوانیم بشناسیم. یکی از استدلالهای مشهور برای شکگرایی مربوط به در دسترس بودن است: گاهی، ما دسترسی مستقیم به چیزی که میخواهیم بشناسیم نداریم. چیزی که به آن دسترسی مستقیم داریم، احتمالاً تنها دریافت و تلقی ما از آن چیز است، نه خودش. این مسئله نامحسوس است اما تفاوت مهمی در شناختشناسی محسوب میشود! (میدانیم دریافتهایمان همیشه بیواسطه نیستند، چرا که گاهی چیزهایی را ادراک میکنیم که وجود ندارند – هذیان میگوییم) این نکته مشکلی را نشان میدهد، اگر تنها چیزی که برای رسیدن به حقیقت داریم روشهای غیرمستقیم باشند (مثل حواسمان) هیچگاه نمیتوانیم مطمئن شویم که به حقیقت رسیدهایم. کسی ممکن ادعا کند شهود مستقیم دارد یا به او وحی میشود، اما یک مشکل برای این نوع از شناخت – اگر آن را شناخت بدانیم – این است که نمیتواند برای دیگران قابل تصدیق و تأیید باشد.[۶] نمیتوانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم، پس در مقابل نقد و آزمایش به نسبت شواهدی که قابلیت به اشتراکگذاری دارند خیلی مقاوم نیست. اگر خودمان را به چیزهایی منحصر کنیم که مثل حقایق دیدنی دربارهی حرکت بازیکن در زمین بازی، قابلیت تجربهی جمعی دارند، آیا میتوانیم بگوییم چه چیزی مدرک برای اثبات معجزه است؟
خوب، میتوانیم جستوجویمان را با توجه به خود رویداد آغاز کنیم: آیا هیچ خاصیت ذاتیای (درونی و ضروری) در یک رویداد وجود دارد که به آن «برچسب» معجزه بزنیم؟ چیزی مثل علامت «این کار من بود» که خدا به کارش آویزان کند. به نظر میرسد برخی معجزات تاریخی چنین قابلیتی را دارند – یک چیز دیدنی یا حتی جادویی که معتقدان و ناباوران یکسان به عنوان یک فعالیت ماورایی درکش کنند. گاهی اوقات این نشانه، سرشت کاملاً نامحتمل، غیرعادی یا غیرممکن یک رویداد است (مثلاً ماجرای گشودن دریای توسط موسی، آن هم به روایت دمیل در فیلم ده فرمان) نظرات موافق و مخالفی دربارهی اینکه معجزات باید واضح و آشکار باشند و قدرت خدا را به شکلی مبالغهآمیز نشان دهند وجود دارد. موافقان معجزات «خیرهکننده» میگویند که این معجزهها برای معتقدان و بیاعتقادان نشانههایی انکارناپذیر از غلبهی خدا بر جهان طبیعی است. معجزات نامحسوس ممکن است به خوبی دیده نشوند. اما دلایلی وجود دارد که به این بیندیشیم که ممکن است ایدهی ما دربارهی مبالغهآمیز بودن معجزات درست نباشد، یا دستکم لازم نباشد.
اول اینکه باید قبول کنیم که مشاهدهی یک رویداد تا حدی به این بستگی دارد که مشاهدهگرها چگونه رویداد را درک میکنند. هیچکدام از گلهای دیگو فقط گل ساده نبودند. اهمیت آنها به زمینهی گستردهتر مبارزات دو ملت بیرون و درون زمین بازمیگردد. یک غنایی یا امریکایی، یا حتی آرژانتینی و انگلیسی که اطلاعات تاریخی ندارد، این گلها را کاملاً متفاوت «میبیند». اگر گل دست خدای مارادونا را به یک هوادار فوتبال نشان دهید و هیچ چیزی از مسائل مربوط به آن نگویید؛ بیاعتنا شانه بالا میاندازند؟ احتمالاً. اگر خود گل را در نظر بگیریم هیچ ویژگی ذاتی خاصی در آن نمیبینیم که حتی اشارهای به معجزهآسا بودنش داشته باشد. اگر ویژگیهای شخصیتی دیگو را در نظر بگیریم، میتوان نتیجه گرفت که این گل اصلاً شگفتانگیز نبوده. میتوانستیم پیش از بازی انتظار داشته باشیم که دیگو گل بزند و گلش هم به نوعی جنجالی باشد – به هر حال مارادوناست دیگر.
ممکن است خدا راههای دیگری برای رساندن پیامش داشته باشد اما این کار را با معجزه انجام داده – و مثلاً این کار را به جای جزئیات واقعی رویداد، با زمانمندی و تأثیراتی که این دخالت ایجاد میکند، انجام داده باشد. شاید معجزات باید به جای ویژگیهای ذاتی خود رویداد با در نظر گرفتن رویداد در زمینهای که در آن اتفاق میافتد – ویژگیهای عرضی و خارجی رویداد – شناخته شوند. در این صورت، این واقعیت که گل مارادونا اولین گل یک مسابقهی مهم بوده میتواند آغازی باشد بر اینکه معجزه بدانیمش. کلکل فوتبالی یکچهارم نهایی ۱۹۶۶ را هم اضافه کنید که در آن بازی به شدت جنجالی آرژانتینیها، و خیلیهای دیگر، اعتقاد داشتند که داور به ضررشان سوت زده. (بازی پر بود از خطا، اخطار و تصمیم ضعیف داوری. مثلاً کاپیتان آرژانتین آنتونیو راتین در یک تصمیم بحثبرانگیز به جزم مخالفت با داور در دقیقهی سی و پنچ بازی اخراج شد و مربی انگلیس، سر الف رمزی بازیکنانش را از عوض کردن لباس در انتهای بازی منع کرد و آرژانتینیها را به دلیل رفتارشان «حیوان» خواند.)
اما موضوع مهمتر زمینههای سیاسی پیرامون بازی بود. این بازی در سال ۱۹۸۶ اولین بازی دو تیم بعد از مناقشات جزایر فالکند/مالویناس در سال ۱۹۸۲ بود که در آن آرژانتین نتوانست مالکیت خود بر چند جزیرهای که در کنار ساحلش بود از بریتانیا پس بگیرد. در واقع روش غیرقانونی گلی که به ثمر سید میتواند نشانهای باشد از مقابله به مثل آرژانتینیها در برابر کارهای غیرقانونیای که انگلیس در اشغال آن جزیرهها انجام داده بود. در کل، حس بیعدالتی که آرژانتینیها پیش از بازی داشتند و احساس تلافیاش با این پیروزی ممکن است نشانهای از دخالت ماورایی باشد. بله، یک تخلف عجیب و غریب از قانون بدون اینکه داور ببیند – آن هم در آن بازی، بین آن دو کشور و با حضور درخشانترین ستارهی فوتبال آرژانتین (با قدی تقریباً یک فوت کوتاهتر از دروازهبان انگلیس) … همه چیز با هم جور است! نه در زمین بازی که در زمینهای گستردهتر است که همهی شواهد برای معجزهآسا بودن این گل مساعد به نظر میرسد.
اما این یک مسئلهی مهم پیش میآورد: با در نظر گرفتن این شناسههای خارجی، آیا فقط این گل است که باید معجزه خواندش؟ فرض کنید بازی به همان شکل برگزار میشد، به جز اینکه کینکر بعد از گلی که زد میتوانست یک جوری سرش را به سانتر برانز در دقایق پایانی بازی برساند و بازی را به وقت اضافه بکشاند – و انگلیس (به فرض) در وقت اضافه یا ضربات پنالتی پیروز میشد. (خودم میدانم، لطفاً تحمل کنید!)
اگر بازی اینگونه به پایان میرسید، آیا دست خدا چیزی بیشتر از یک شیرینکاری پیش پا افتاده بود؟ مسئلهی مهم مسلماً پیروزی آرژانتین در بازی، انتقام شکست ۱۹۶۶ و بدرفتاریهای سیاسی با آنها بود. پس معجزهی «واقعی» بردن بازی بود که گل دست خدا تنها بخشی از آن بود. شاید یک بخش حیاتی و تعیینکننده، اما فقط یک بخش. این نشان میدهد که حتی اگر بتوانیم قبول کنیم چیزی معجزهآسا اتفاق افتاده، احتمالاً مشخص کردن اینکه دقیقاً اتفاق معجزهآسا چه بوده خیلی دشوار خواهد بود. هند مارادونا بوده؟ دور کردن هوگ؟ اشتباه بن ناصر؟ یا زودتر از آن، انتخاب داور تونسی به جای داوری از فدراسیونی شناختهشدهتر که با این مسابقه و شخصیت دیگو آشناتر باشد؟
بخشی از مشکل، فراتر از تلاش برای مشخص کردن اینکه چه چیزی معجزه را میشناساند، مشخص کردن این است که این شناسندهها دربارهی حدود و امکانات معجزه چه میگویند. اگر در زمینهی فوتبالی تمرکز کنیم، جنجال در مسابقهی سال ۱۹۹۶ برپا شده بود – پس شاید خود گل میتواند معجزه باشد. اما اگر بیعدالتیهای سیاسی را نیز در نظر بگیریم خود گل دست خدا برای پاسخ خدا بودن کافی به نظر نمیرسد. در این صورت، گل فقط میتواند بخشی از یک معجزهی بزرگتر باشد، و اصلاً بخش لازمی از یک بازی نیست که خدا میخواهد در آن پیروزی به آرژانتین برسد.
از سوی دیگر (با عرض پوزش) به نظر میرسد گل دوم مارادونا مشخصات ذاتی معجزهآسای بیشتری دارد. بله، در دید کلیتر نیز این گل خیلی مهم بود – ناسلامتی گل پیروری بخش بود – اما ویژگیهای ذاتی آن خیلی مهمترند. بدون توجه به نتیجهی نهایی این گل مورد مناسبتری برای معجزه بودن است. ضربههای مارادونا در آن حملهی سریع (که جیمی مکگی گزارشگر تلویزیون ایرلند صادقانه فریاد میزد «یک کلاس متفاوت! یک کلاس متفاوت!»)، توضیح را محو شدن مدافعان انگلیس به شکلی غیر قابل باور و در ثانیهی آخر با یک ضربه قبل از اینکه شیرجهی شیلتون کارگر شود توپ را به تور دروازه کردن، وقتی تنها خودش را نظر بگیریم، همه با هم یک مجموعهی خارقالعاده از مهارت را شکل میدهند. اگر به یک هوادار صحنهی آهستهی «گل قرن» را نشان دهیم مسلماً به شانه بالا انداختن اکتفا نمیکند!
پس نحوهی به ثمر رسیدن این گلها دلایلی فراهم میآورد که گمان کنیم ممکن است معجزهآسا باشند. اما نیاز داریم بپرسیم: آیا این «نشانهها» کافیاند؟ معجزه خواندن هر رویدادی ادعای غیرطبیعی است. آیا موردی وجود دارد که بتوانیم شواهد کافی برای مشخص کردنش جمعآوری کنیم؟ به این پرسش بعداً میپردازیم، اما پیش از آن باید تاکتیکمان را عوض کنیم و توجهمان را به نیمهی دیگر تعریف آکویناس جلب کنیم و سازوکارهای معجزه را بررسی کنیم. خدا اکثراً چگونه معجزات را در جهان طبیعی و روزمره اجرایی میکند؟
طبیعی در برابر غیر طبیعی: آیا خدا میتواند با اراده گل بزند؟
به نظر میرسد تعریف آکویناس از معجزه، «فراتر از نظم طبیعی» به نظر خیلیها حاکی از این است که معجزات قانونهای طبیعی را نقض میکنند، زنجیر علت و معلولی رویدادها را میشکنند و ترتیب قانونمند وقایع طبیعی را مختل میکنند. به نظر میرسد توصیف کردن معجزات فقط به عنوان رویدادهای غیرمعمول و نامتحمل دقیق نیست، چرا که به طور معمول فکر میکنیم که یکی از بخشهای اساسی هر مداخلهای این است که ما را هوشیار میکند که اگر حضور خدا نبود چه اتفاقی میافتاد. گرچه این ایدهی تعارضآمیز ارتباط بین معجزات و قانونهای طبیعی به نظر ناگزیر میآید، بیشتر فیلسوفان و متألهان مدرن بر این باورند که معجزات اصلاً قوانین را نمیشکنند.
هر چند که به نظر خیلی معقول نمیرسد: اگر خدا کاری میکند که قانونهای طبیعی ممنوع کردهاند، پس حتماً آن قانونها را میشکند – درست است؟ نه کاملاً. میتوانیم این ایده را با بررسی کردن قوانین فوتبال توضیح دهیم: بازیکنانی که توپ را با دست حمل کنند یکی از قوانین بازی را نقض کردهاند – قانون ۱۲ (قوانین بازی، فدراسیون جهانی فوتبال) – اما نه دروازهبان در محوطهی جریمه. دروازهبان در این ناحیه از این قانون معاف است، و میتواند آزادانه توپ را با دست بگیرد. اصلاً به این معنی نیست که قانون را میشکند، بلکه قانون در مورد دروازهبانها اجرا نمیشود. میتوانیم همین را دربارهی خدا و قوانین طبیعت بگوییم: درست مثل وضعیت کاملاً محدود و خاص دروازهبان که به او اجازه میدهد توپ را با دست بردارد، از آنجایی که خدا طبیعی نیست، با قوانین طبیعت محدود نشده است. تمثیل بهتر تماشاگران است: آنها در هیچ حالتی جزو حیطهی قوانین بازی که بازیکنان باید طبق آن بازی کنند قرار نمیگیرند. تماشاگران نمیتوانند در موقعیت آفساید قرار بگیرند، برای دست زدن به توپ، یا شبیهسازی، یا خشونت یا هر قانون دیگر بازی خطاکار شناخته شوند چرا که «در» بازی نیستند. ما نیز میتوانیم خدا را اینگونه تصور کنیم که بدون شکستن قوانین دخالت میکند: میتواند هر کاری که میخواهد انجام دهد، برای اینکه اگر این کار را بکند قوانین را نقض نکرده است.
گرچه به نظر غیر قابل انکار میآید که یک موجود فراطبیعی با قوانین طبیعی محصور نشده باشد، اما هنوز به نظر میرسد تصور کردن اینکه خدا میتواند از روی هوس روال طبیعی رویدادها را به هر شکلی که میخواهد تغییر دهد، یک اشکلاتی دارد. این نوع توانایی بیحد و حصر مسلماً ممکن است، اما منصفانه به نظر نمیرسد.
اما اینگونه نگاه کردن به افعال خدا در جهان راضیکننده نیست. گرچه به نظر غیر قابل انکار میآید که یک موجود فراطبیعی با قوانین طبیعی محصور نشده باشد، اما هنوز به نظر میرسد تصور کردن اینکه خدا میتواند از روی هوس روال طبیعی رویدادها را به هر شکلی که میخواهد تغییر دهد، یک اشکلاتی دارد. این نوع توانایی بیحد و حصر مسلماً ممکن است، اما منصفانه به نظر نمیرسد.
دلیل خوبی برای اجازه نداشتن تماشاگران برای ورود به زمین وجود دارد. فرض کنید اجازه میدادم چند تماشاگر بتوانند در حین بازی وارد زمین شوند. در این صورت مسلماً کارهایشان – هر کاری که انجام دهند که البته قابل حدس است – بر اساس قوانین بازی غیر قانونی نخواهد بود. قانون میگوید وظیفهی داور است که مطمئن شود «هیچ آدمی بیاجازه وارد زمین نشده است»، اما در عمل این اقتدار داور کاملاً محدود شده. داور توانایی منظم کردن تماشاگران را ندارد، میتواند تلاش کند کارهای ناهنجار هواداران را تعدیل کند اما تلاشهایش بیفایده خواهد بود. برای همین است که با وجود اینکه داور نمیتواند مستقیماً «عوامل خارجی» را کنترل کند، چیزی که قانون بازی دربارهی هواداران و تعرضشان به زمین بازی میگوید این است که داور این اقتدار را دارد که بازی را تا متوقف شدن این رفتارها به تعویق بیندازد. اگر هجوم تماشاچیان به زمین بازی زیاد باشد، برگزار شدن یک بازی فوتبال کاملاً دور از ذهن خواهد بود. فقط محدودیتهای خودخواستهی تماشاچیان، یا «فراقانونها»، قانونهایی که از جای بالاتری وضع شدهاند، رفتار تماشاچیان را کنترل میکند که برگزاری بازی امکانپذیر باشد.
خوب اگر خدا، «عامل خارج از زمین» اصلی، بتواند در زمین تأثیر بگذارد، به نظر میرسد که دلایل بسیار خوبی وجود دارد که خودش را از این کار منع کند – مخصوصاً که او کسی است که اولین بار قوانین بازی ما را وضع کرده است! هنوز کسی ممکن است بر این باور باشد که ممکن است راههای نجیبانهای برای تأثیر در کارها بدون دخالت مستقیم یا نقض کردن قوانین وجود داشته باشد. مثلاً چیزی شبیه شعار دادن هواداران یا فریاد زدن دستورات تاکتیکی توسط مربی (گرچه ممکن است کاراتر و بهینهتر از این مثالهای زمینی باشد!). به بیان دیگر: آیا خدا راهی برای دخالت بدون زیر پا گذاشتن قوانین طبیعی، مثلاً به شیوهای تکمیلی در جاهایی که قانون مشخص نکرده چه کارهایی مجزا است یا خیر دارد؟
چنین راهی هست. بهره جستن از بخشیهای «ساکت» قانون طبیعی برای معجزه کردن یکی از این ایدههاست. منظورم از «ساکت» جنبههایی از جهان طبیعی است که قوانین اصلاً در موردشان صحبت نکردهاند – عناصری از جهان طبیعی که قانونی در آنها حکمفرما نیست. در فوتبال، قانونهایی وجود دارد که فعالیتها را محدود میکند، اما چیزهایی خیلی زیادی نیز وجود دارد که بازیکنان و مربیها میتوانند بدون اینکه تحت استیلای قانون باشند انجام دهند. برای مثال، اگرچه قانون تعداد بازیکنان داخل زمین (ده نفر به اضافهی دروازهبان) و تعداد تعویضها مجاز را مشخص میکند، اما چیزی دربارهی تاکتیکها و ترکیب تیمها نمیگوید. تیمی میتواند با هشت مهاجم بازی را آغاز کند، یا سه هافبک چپ. بازیکنان امکان تقریباً نامحدودی برای پاس دادن، دریبل کردن و شوت زدن دارند. قانون بازی، تا زمانی که همه چیز طبق دستورالعمل بازی انجام شود، در این موردها «ساکت» است. پس اینجا امکان انجام شدن برخی چیزها از راه معجزه وجود دارد. آیا در چنین قلمروهایی که قوانین ساکتاند خدا میتواند بدون نقض کردنشان دخالت کند؟
انجام دادن چنین معجزههایی مزیتهایی دیگری نیز، علاوه بر جلوگیری از مشکل تعارض به زمین، نسبت به مدل قبلی معجزههای «معاف از قانون» که پیشتر دربارهشان بحث کردیم دارند. به طور خاص، این نوع معجزهها نسبت به معجزههایی مانند «دست خدا» فضیلت عقلانی بودن دارند، چرا که هیچ چیز غیر طبیعی در آنها رخ نمیدهد. همچنین با مدارکی مثل عکس و فیلم هم سازگاری دارند و چیزی غیر طبیعی در آنها نیست، بر خلاف معجزههای «معاف از قانون» که به نظر میرسد دستکم چند مورد نقض (قابل شناسایی؟) رفتار طبیعی نیاز داشته باشند.
ساز و کار معجزات
قانون طبیعی چه فضایی برای نشان دادن مهارت خدا دارد؟ مسلماً بستگی به این دارد که قانونهای بنیادی چیستند! بدون اینکه زیاد وارد مباحث فیزیک مدرن شویم (به هر حال این یک کتاب فلسفی است)، به نظر میرسد جهان میتواند به دو گونه باشد: یا هر کدام از رویدادهای طبیعی به علت رویدادهای طبیعی دیگر به وقوع میپیوندند، یا اینکه رویدادهایی هستند که بدون دلیل کافی طبیعی اتفاق میافتند. نوع اول را موجبیتگرایانه[۷] (جبری) میخوانند، چرا که قرارگیری چیزها در یک زمان به طرز یگانهای تعیین میکند که آنها در زمانهای بعدی چگونه باشند. جهانهای غیرموجبیتگرا[۸] چنین پیشبینیپذیریای را ندارند، زیرا برخی اتفاقی که میافتد با هیچ چیزی معین نشده و تصادفی و بدون نظم است. (ممکن است اینگونه باشد که تصادفی بودن خیلی کم باشد و بیشتر رویدادها پیشبینیپذیر باشند و فقط گاهی اتفاقهای تصادفی پیش بیاید. غیرموجیبتگرایی میتوانند درجههای مختلف داشته باشد.) پس خدا چگونه میتواند در این جهانها بدون اینکه قوانین طبیعی را زیر پا بگذارد معجزه کند؟
اگر تصویر موجیبتگرایانه درست باشد، جهان که شامل تمام بازیهای فوتبال هم میشود شبیه یک وسیلهی بزرگ روب گلدبرگ [ماشین چهلتکه] میشود: یک مجموعه از اجزایی که به هم متصلاند و با تکان دادن هر کدام یک عضو دیگر تکان میخورد و حرکت همواره به یک شکل ثابت به دیگری منتقل میشود. هر بار که دستگاه به حرکت درمیآید همهی اجزا به همان شکل قبلی، بدون هیچ اتفاق تصادفی یا حالت جایگزین حرکت میکنند. این خیلی شبیه فوتبال نیست – بازیکنان در هر لحظه گزینههای زیادی پیش روی خود دارند و نتیجه به ندرت قابل پیشبینی است. (خیلی از مفسران میگوید «بازی روی کاغذ انجام نمیشود، همه چیز داخل زمین معلوم میشود.») قانونهای طبیعی در این مدل از جهان ترتیب چیزها در گذشته، حال و آینده را کاملاً هم به هم مربوط میکنند: با داشتن ترتیب چیزها در گذشته فقط یک مدل در زمان حال و فقط یک آیندهی محتمل وجود خواهد داشت. برای چنین جهان موجبیتگرایی هیچ رویدادی نیست که قانون دربارهی آن ساکت باشد؛ شیوهای که رویدادها اتفاق میافتند دقیقاً به شیوهی اتفاق افتادن رویدادی قبلی بستگی دارد.
قوانین فوتبال اصلاً شبیه چنین جهان موجبیتگرایانهای نیستند: برخی رویدادها را محدود میکنند، اما اصلاً اینقدر جامع نیستند که تعیین کنند بازی با ریزترین جزئیاتش چگونه باید به پایان برسد! در یک بازی فوتبال جای زیادی برای بداهه بازی کردن وجود دارد. اما اگر جهان طبیعی جبری باشد، یعنی همهی اینها توهم است: انتخابهایی که به نظر ما آزادانه و نامحدود میآیند (با قوانین فوتبال یا هر چیز دیگری) در واقع اصلاً انتخاب نیستند، بلکه واکنشهای محض به رویدادهای پیشیناند. به بیان دیگر، یک جهان جبری تنها خودبهخود و خلاق به نظر میرسد: حرکت پیچدرپیچ مارادونا در گل دومش از پیش مشخصشده بود، هر قدمش با قرارگیری بازیکنان دیگر، تعادلش، موقعیت و سرعت توپ و واکنش مغزش به همهی این چیزها معینشده بود. در چنین شرایطی مارادونا نمیتوانست هیچ کاری به جز گل زدن، آن هم دقیقاً به همان شیوه، انجام دهد. در چنین جهانی خدا نمیتوانست آنگونه که میخواهد دخالت کند، چون برای چنین کاری نیاز داشت که روال طبیعت را با نقض کردن قانون طبیعی زیر پا بگذارد. اگر با این مسئله که خدا خودش را از قانون طبیعی معاف بکند مشکلی نداریم، خوب میشود – اما اینجا تلاش میکنیم ببینیم میشود راهی پیدا کرد که خدا معجزاتش را بدون نیاز به نقض کردن طبیعت انجام دهد.
اگر خدا میخواهد در جهانی جبری بدون پا گذاشتن روی قانونهای طبیعی روی چیزها تأثیر بگذارد باید راه دیگری پیدا کند. به نظر میرسد یک راه وجود دارد. گرچه قانونهای طبیعی دقیقاً مشخص میکنند که تمام جزئیات را در ابتدا چگونه باشند، اما چیزی در مورد قدم نهایی نمیگویند. قوانین طبیعی مشخصاً تنها به پیشرفت یک سیستم در زمان کار دارند و به طور خاص مشخص نمیکنند سیستم در کدام حالت شروع به کار میکند. (به این تقسیمبندی در زبان فنی تفاوت بین دینامیک و شرایط اولیه میگویند.)
در یک مسابقهی فوتبال جبری قانونهایی وجود خواهد داشت که دقیقاً رفتار تمام بازیکنان درون زمین را تحت کنترل دارند (دینامیک فوتبال) اما هیچ کدام از قوانین مشخص نمیکنند چه کسی برای بازی انتخاب شود، یا با چه ترکیبی بازی کنند (شرایط اولیه). همانگونه که همه میدانیم، ترکیب تیم و نفرات انتخاب شده میتواند تأثیر بسیار زیادی در بازی داشته باشد! خدا باید برای استفاده از این روش در دخالتهای معجزهآسا، شرایط اولیهی بازی آرژانتین-انگلیس را به شکلی میچید که گل مارادونا (یا هر چیزی که به عنوان معجزه در نظر میگیریم) بر اساس قوانین کاملاً جبری بازی اتفاق میافتاد. درست شبیه فردی که یک زنجیرهی پیچیده از دومینوها را بچیند: باید همه را دقیقاً در جای درستشان قرار دهد تا وقتی اولین دومینو افتاد و قانون جاذبه هم برقرار بود مطمئن باشد که همهی دومینوها خواهند افتاد.
مدیریت کردن یک بازی فوتبال به این شکل کار بسیار سختی به نظر میرسد – اصلاً به سادگی چیدن دومینوها نیست! فراهم آوردن شرایط خاص یک رویداد (شبیه شرایطی که برای هر کدام از گلهای مارادونا لازم است) کاملاً نیاز به مرتب کردن دقیق و معقولانهی تمام شرایط اولیه دارد. خدا باید با علم نامتناهی خود ترکیب اولیهی دو تیم، توپ، داور و تمام چیزهای دیگری را که در بازی تأثیرگذارند مشخص کند تا به چیزی که میخواهد برسد. البته ماجرا از این هم دشوارتر است، چون اگر تمام جهان جبری و تعیینشده باشد،خدا نمیتواند فقط شرایط ابتدای بازی را دستکاری کند، چرا که شرایط ابتدایی بازی نیز با شرایط پیش از خود تعیین شده است و همینطور بگیرید تا به ابتدای جهان برسید. پس برای به ثمر رساندن گل «دست خدا» – یا هر معجزهای مشابه دیگر – خدا باید شرایط مورد نیاز را از لحظهی مهبانگ بچیند. عجب چیزی شد!
آیا خدا میتواند از این شرایط استفاده کند و تاس را به گونهای بریزد که مطمئن شود اوضاع آنگونه که میخواهد پیش میرود؟
اگر جهان به این شدت تحت کنترل نباشد چه؟ اگر قوانین طبیعی تمامن جزئیات ریز را آنگونه نسازند که زمان حال به شکلی یگانه از روی گذشته معینشده باشد چه؟ در چنین جهانی برخی رویدادها بدون دلیل و علت خاصی که به قوانین طبیعت مربوط باشد اتفاق میافتند. فیزیک کوانتومی، یکی از موفقترین تئوریهای علمی، جهانی مثل این را توصیف میکند. در فیزیک کوانتومی، برخی رویدادها آنقدر تصادفیاند که میتوانیم بگویم شبیه شیر یا خطند – در هر دو، گزینههای ممکن قابل توصیفاند اما نمیتوانیم بگوییم کدامیک اتفاق میافتد. (باید اینجا توضیح دهم که این مسئله بدین معنی نیست که نمیدانیم یا نمیتوانیم بدانیم که نتیجهی پیش رو چه رویدادی خواهد بود. قضیه این است که شناختی وجود ندارد، چرا که هیچ واقعیتی دربارهی نتیجه برای شناختن وجود ندارد – تا اینکه اتفاق بیفتد) به جای قطعیتها باید با احتمالات کار کنیم.
آیا خدا میتواند از این شرایط استفاده کند و تاس را به گونهای بریزد که مطمئن شود اوضاع آنگونه که میخواهد پیش میرود؟ در یک جهان کوانتومی در بیشتر رویدادها نوعی عدم موجبیت دارند – به زبان سادهتر در فیزیک کوانتوم اشیاء در فضا «پخش شدهاند» و جای ثابتی ندارند تا اینکه در یک نقطه مشاهده شوند. البته این عدم قطعیت فقط در ابعداد میکروسکوپی وجود دارد. وقتی با چیزها و رویدادهایی در ابعداد انسانی سر و کار داریم این عدم قطعیت محو میشود. عدم قطعیت میکروسپکوپی و پیشبینیپذیری ماکروسکوپی چیزی شبیه ترکیب تیم و کلاس بازی است: هر دو در عملکرد تیم مهم است، اما در یک بازهی زمانی طولانی ترکیب تیم تغییر میکند و عوض میشود و کلاس بازی است که موفقیت را مشخص میکند. اما در مورد رویدادهای بزرگ که ممکن است با یک تغییر کوچک به کلی عوض شوند چه میشود گفت؟
بگذارید گل دوم مارادونا، «گل قرن» را به عنوان مثال بررسی کنیم. یکی از چیزهایی که این گل را خارقالعاده کرده کنترل توپ تقریباً بینقص مارادونا در آن بازی، آن هم زیر فشار شدید است. هر ضربه به توپ به نظر استادانه میرسید و هر قدمی که برمیداشت توپ را از تکلهای مدافعان دور میکرد و به سمت فضای باز میبرد. اما نتیجهی هر ضربه به فاکتورهای بیشماری بستگی داشت. اگر هر کدام از آن فاکتورها، حتی کمی متفاوت بودند، احتمالاً حرکت دریبل زدن مدافعان شکست میخورد و حرکت مارادونا خیلی زود و بدون رسیدن به موفقیتی تمام میشد. اگر بخشی از این ضربهها و حرکت توپ به عنصر شانس بستگی داشت، در چنین جهانی میشد گفت که خدا میتوانسته در رسیدن به این نتیجه با فراهم کردن این فاکتورهای تصادفی «به این شکل خاص» تأثیر داشته باشد.
البته این شکل مداخله در جهان فقط در صورتی اجرایی میشود که چنین رویدادهای شانسیای برای مداخلهی ماورایی وجود داشته باشد که به جزئیات آن موقعیت و چیزهایی که در آن جهان مشخصنشدهاند بستگی دارد. فیزیکی کوانتومی جهانی را توصیف میکند که در آن هر چیزی احتمال غیرصفری دارد که (با یک تلهپورت آنی) جای دیگری باشد، اما احتمال وقوع آن در مقیاس ماکروسکوپی بسیار ناچیز است. اما اگر حتی طبق قانون طبیعی احتمال کمی برای این کار باشد خدا میتواند بدون اینکه قانون طبیعی را زیر پا بگذارد، کاری کند که از لحاظ فیزیکی اتفاقات نامحتملی بیفتد.
البته ممکن است سوءتفاهم شود: گرچه قوانین غیرموجب طبیعی، مانند قوانین فیزیک کوانتومی، ممکن است نتوانند دقیقاً بگویند چه اتفاقی بیفتد، اما میتوانند دقیقاً احتمال وقوع پدیدهها را مشخص کنند. بسته به دیدگاههای مختلف دربارهی احتمالات، ممکن است دخالت خدا در این احتمالهایی که مشخص شدهاند، حتی اگر توسط قانون قانون طبیعی قطعی نباشند، بر خلاف قوانین طبیعی باشد. مسئله را اینگونه ببینید: اگر بخواهیم دقیق صحبت کنیم، اگر به کسی در یک بازی رشوه داده شده باشد که بد بازی کند، هنوز یک بازی فوتبال است و همه چیز در آن ممکن است. اما چون شانس برد تیم بازیکنی که رشوه گرفته پایین آمده، میتوانیم اعتراض کنیم که بازی منصفانهای نیست. همینطور حتی اگر قانونهای طبیعی در مورد نتیجهی اتفاقی شیر یا خط ابتدای بازی ساکت باشند، میتوانیم بگوییم که در مورد یک چیز ساکت نیستند و آن هم احتمال پنجاه-پنجاه نتیجهاش است. و اگر خدا در ماجرا دخالت کند و نتیجهی «شیر» را تضمین کند قانون طبیعی را از این لحاظ زیر پا گذاشته است.
اما میتوانیم این معجزات را ببینیم؟
به نظر میرسد راههایی وجود دارند که خدا میتوانسته برای کمک کردن به مارادونا برای زدن گل اول (یا دوم) از آنها استفاده کند. حتی اگر انتظار داشته باشیم دخالتهای ماورایی به قانون طبیعی احترام بگذارند، باز هم ممکن است جایی برای معجزه کردن وجود داشته باشد. چیزی که ما فوتبالیستهای فانی باید بدانیم این است: آیا میتوانیم بفهمیم این معجزات درستاند؟ به طور خاص، شاید کسی احتمال بدهد ادعای مارادونا بعد از بازی دربارهی گل اولش درست بوده… اما آیا شرایطی وجود دارد که بتوانیم مشخص کنیم معجزه اتفاق افتاده؟
یکی از چیزهایی که ادعای بعد از بازی مارادونا دربارهی گل را نامعقول جلوه میدهد این است که در آن زمان به نظر میرسید که فقط تعداد محدودی از مردم نمیدانستند که آن گل فقط یک خطای هند فاحش و غیرمعجزهای بوده. بازیکنان انگلیس بلافاصله با بلند کردن دستانشان اعتراض کردند؛ دیگو خیلی بعدتر گفت: «منتظر بودم همتیمیهایم مرا در آغوش بگریند ولی هیچکس نیامد. بهشان گفتم بیایید بغلم کنید، مگر داور این کار را ممنوع کرده!؟» چند لحظه بعد کارگردان بازی تصاویر آهسته را از زوایای مختلف پخش کرد که هر چند تار، اما هند بودن گل را نشان میداد، و بعد از بازی هم عکسهای واضحی از این خطا منتشر شد. انتساب گل به نیروهای الهی فقط یک لفاظی گستاخانه بود، چرا که مارادونا باید میدانست که این مدارک و شواهد به زودی منتشر میشوند. به نظر میرسد این حادثه با داشتن مدارکی که دقیقاً نشان میدهند گل چگونه به ثمر رسیده و وجود یک توضیح منطقی برای تمام اتفاقهایی که پشت سر هم روی دادند، اصلاً مورد مناسبی برای معجزه بودن نیست.
در مقابل، برای دفاع کردن از این ایده که گل دوم کاملاً طبیعی به ثمر رسیده کار سختتری داریم: آن لحظات خاص کنترل ماهرانهی توپ در یک حرکت پیچدرپیچ در زمین حریف، تصمیمهای اشتباه مدافعان که باعث دادن فضا به مهاجم شد، درگیر شدن با تکلهایی که مدافعان با شک و دودلی زدند، به نظر میرسد فضای بیشتری برای این احتمال وجود داشته باشد که لحظههایی با اشتباههای جزئی حاصل دخالت ماورایی باشند. تفاوت بین گلها زنجیرهی بلندتر اتفاقهایی است که منجر «گل قرن» شدند، که هر کدامشان میتوانستند کاملاً در نتیجهی ماجرا تعیینکننده باشند. شکوه و عظمت گل از نظر فنی استمرار کیفیت دریبل کردن و کنترل توپ بود. یک قدم نابهجا، یک گرفتگی عضله، یک پلک زدن در زمان اشتباه ممکن بود باعث شود مارادونا کنترل توپ را از دست بدهد و مدافعان بتوانند توپ را بگیرند. حساسیت هر ضربه و نزدیک بودن شکست به موفقیت (در هر ضربهای که مارادونا به توپ میزد و او را به گل زدن نزدیکتر میکرد) تشخیص دخیل نبودن علتهای غیرطبیعی را سختتر میکند؛ چون اگر چه ممکن است تفاوت بین دویدن با کمکهای فراطبیعی و دویدن طبیعی زیاد باشد، اما هیچ رویداد خاصی در این صحنه به تفاوتی بیشتر از کثری از ثانیه نیاز ندارد که آن هم در فیلم ضبط نمیشود.
اما باور داشتن به اینکه «گل قرن» معجزهآسا بوده قابل دفاع است؟ یک اسکاتلندی قرن هجدهمی مخالف است. (بله، یک اسکاتلندی از انگلیس دفاع میکند!) دیوید هیوم یک تجربهگرا بود – بر این باور بود که شناخت کاملاً و فقط از حواس به درست میآید – و بر این اساس نتیجهگیری کرد که هیچگاه نمیتوانیم برای اعتقاد به معجزه دلیل بیاوریم. (مهم نیست که معجزات تا چد حد مبالغهآمیز یا عجیب و غریب باشند.)
چرا اینگونه است؟ خوب، هیوم بر این باور بود که شناخت ما از کارکرد طبیعت – که شامل شناخت ما از نظم آن هم میشود – از تعمیم دادنی به دست میآید که تجربههایمان شکل دادهاند. قوانینی که دانشمندان برای نظم دادن به جهان ساختهاند از تحقیقات تجربیشان و جمعآوری تجربههایی که در جهان داریم به دست میآید. معجزه خواندن یک رویداد برای هیوم مانند این بود که بگوید شواهد شما برای اینکه این رویداد از روند طبیعی پیروی نکرده سنگینتر از تمام شواهدی است که نشان میدهد طبیعت نظم و قاعده دارد. برای هیوم، مهم نیست که معجزه چقدر پر زرق و برق باشد، همیشه توضیحهای جایگزین مطابق قانون وجود دارد که تمام شواهد تجربیات پیشینتان تأییدش میکنند. در نظام فکری هیوم اعتقاد به اینکه رویدادی نامعمول اما طبیعی است از باور به معجزه عقلانیتر است. هیوم میگوید حتی اگر واقعاً چیزی معجزه باشد نباید باور کنید. به عنوان مثل داوری را در نظر بگیرد که میخواهد تصمیم بگیرد پنالتی اعلام کند یا به مهاجم به خاطر شبیهسازی بعد از یک درگیری در محوطهی جریمه اخطار بدهد. بدون استفاده از تصاویر آهسته ممکن است شواهدی که داور در دست دارد گیجکننده باشند – اما اگر شواهد پیشین داور حاکی از این باشد که مهاجم کارش شیرجه زدن است مشخص است که چه کسی کارت میگیرد، نه؟ در چنین مواردی، حتی اگر صحنهی آهسته خطای واضحی را نشان دهد، نقد کردن داور سخت است.
در نظر هیوم تصمیمگیری بین دو شیوهی نگاه کردن به تجربهای است به نظر میرسد بر خلاف طبیعت روی داده است. اول این که ممکن است یک معجزهی واقعی بر خلاف طبیعت باشد و دقیقاً به همین صورت درکش کنیم. یا اینکه ممکن است به دلیلی در درک یک رویداد طبیعی دچار سوءتفاهم شده باشیم و هیچ چیز بر خلاف طبیعت روی نداده باشد. از همین روست که دچار توهم میشویم، یا فریب میخوریم یا مثل یک مشاهدهگر هیجانزده کوتاه میآییم – چیزی که کاملاً قابل انتظار است. (شواهد فراوانی داریم که دستکم به طور متناوت دربارهی چیزی که اتفاق افتاده دچار اشتباه میشویم. فقط کافی است از بازیکنانی که خطایشان گرفته شده بپرسید: همه فقط و فقط توپ را زدهاند جناب داور.)
هیوم میگوید فقط تجربهی رویداد است که از تفسیر معجزهای پشتیبانی میکند، در حالی که تمام تجربههای پیشین از توهم/ اشتباه در تفسیر حمایت میکنند، زیرا تجربیات پیشین همانهایی هستند که «روال عادی طبیعت» را تعریف میکردند. پس اگر حواس تنها راه برای به دست آوردن شناخت باشند، هیچوقت نمیتوانیم آنقدر شواهد تجربی برای معجزه جمع کنیم که از تجربیات پیشینمان سنگینتر باشد. منطقیتر این است که فکر کنیم رویداد غیرمعمول قابل توجه، اما طبیعی روی داده است، وگرنه حسابی گیج میشویم.
گل هند مارادونا مثال خیلی خوبی است: وقتی اینقدر واضح است که توضیحات منطقیتر و اینجهانیتری برای این اتفاق غیرمعمول وجود دارد، به نظر خیلی غیرمنطقی میآید که فکر کنیم یک معجزهی واقعی بوده. مطمئناً ممکن است که خدا اینجا دخالت کرده باشد، اما در این مورد هیچ چیزی که حتی کمی رازآمیز باشد یا توجیهش برای طبیعت سخت باشد وجود ندارد. هر شاهدی که برای معجزه بودن علم کنید، هیوم در پاسخ میگوید که شواهدتان مخالف تمام تجریبات غیره معجزهآسای پیشینتان قرار دارد که تفسیری مطابق با تجربه را پشتیبانی میکنند. در این مورد، اینکه فوتبالیستها در سطوح بالا به شکلی دیوانهوار رقابت میکنند، کمی موذیگری و اراده برای شکستن قوانین برای کسب موفقیت و اینکه داورها خیلی وقتها خطاهای واضح را نمیبینند.
اما حتی جایی که مشابه فوتبالی شکاف دریا را داشته باشیم (مثل از هم باز شدن مدافعان انگلیس در گل قرن) هیوم استدلال میکند که هنوز نمیتوانیم به شکل عقلانی باور کنیم که معجزهای روی داده است. (میتواند صدای تمسخرآمیزش را بشنوید «گستاخی! باور به معجزه برای انگلیسی بهتری شدن لازم است!) توضیحات بالقوهی زیادی وجود دارند که مزیت همخوانی با تجربیان پیشینمان را دارند: از بین رفتن تمرکز یا ارتباط ضعیف بین مدافعان، روی دور شانس بودن مارادونا، مهارت بالای مارادونا در ضربه زدن بینقص به توپ. هر کدام از این توضیحات طبیعی بهتر از معجزهاند، زیرا طبیعیاند: «نامحتمل» همیشه «کاملاً فراتر از تجربه» را مغلوب میکند. در نظر هیوم هیچ توجیهی به جز تعجب کردن از غیرمنتظره بودن یک رویداد کاملاً طبیعی وجود ندارد؛ اگر فکر کنیم رویدادی حاصل فعالیتهای فراطبیعی است کاملاً از شواهدی که در دست داریم فراتر رفتهایم.
وقت اضافه
پس همانگونه که در بحثهای فلسفی رایج است به نتیجهگیری دقیقی نرسیدیم. معجزه بودن هر دو گل (یا هیچکدام) از لحاظ منطقی ممکن است. هر گل ممکن است معجزه یا بخشی از یک معجزهی بزرگتر باشد. خدا میتوانسته از راههای گوناگونی این کار را انجام دهد – با نادیده گرفتن این یا آن قانون طبیعی (به عنوان یک حق انحصاری؟) یا تنها با دخالت در چیزهایی که با قانون طبیعی تعیین نشدهاند (مثل شرایط اولیه، یا نتایج کارهای تصادفی.) تلاش برای به دقت معین کردن مشخصات معجزه نیز دشوار است. به نظر میرسد دستهای از مشخصات پیشنهادی – نامتحمل بودن، مهارت یا توانایی نامعمول، اعتبار سیاسی، دینی (یا ورزشی!) – اما برای اینکه چیزی واجد صلاحیت معجزه بودن باشد کافی یا ضروری نیستند.
اما همانطور که حقیقت فلسفه ایجاب میکند، چیزهایی وجود دارند که میتوانیم با اطمینان نسبی بگوییم. اگر خودمان را تجربهگرا و ملزم به شواهدی بدانیم که برای عموم قابل به اشترکگذاری و مشاهدهپذیر باشند، به نظر میرسد حتی نمیتوانیم نتیجه بگیریم معجزهای در کار است. فقط با تفسیر شواهد مشاهدهپذیری که از منابع دیگری از شناخت به دست میآیند است که شاید بتوانیم اعتقاد به معجزه را توجیه کنیم. از سوی دیگر از لحاظ تجربی یا علمی حتی نمیتوانیم بگوییم معجزات اتفاق نمیافتند. تجربهگرایان محض – آنهایی که تنها به مشاهدات قبلی تکیه میکنند، نه به شهود یا راههای دیگر شناخت – دربارهی وجود یا عدم معجزات نمیتوانند هیچ اظهار نظر دقیقی بکنند. مسئلهی متافیزیکی معجزه فراتر از جایی است که دست تجربه به آن برسد.
یعنی معجزات فقط به تفسیر و نظر ما بستگی دارند؟ نه فقط… استانداردهایی (یا اگر میخواهید «قوانین پایهای») وجود دارند که میتوانیم بحثهایمان دربارهی معجزات را بر اساس آنها بسازیم. دستکم در این حالت این بحث خیلی شبیه همهی بحثهای فوتبالی دیگر میشود: طرفداران هر دیدگاه سعی میتوانند رقابتی منصفانه با طرف مقابل داشته باشد و هواداران غیرافراطی هر دو طرف را جدی میگیرند.
پانویسها:
[۱] Kirk Mcdermid
[۲] un poco con la cabeza de Maradona y otro poco con la mano de Dios
[۳] Summa Contra Gentiles, III
[۴] epistemology
[۵] scepticism
[۶] inter-subjectively verifiable
[۷] deterministic
[۸] Indeterministic
مینا | 3, مه, 2016
|
سایت خیلی خوبی دارین
من خیلی فلسفه دوست دارم ولی متاسفانه چند وقتی نتونستم مطالعه داشته باشم
از مطالب خوبتون استفاده کردم
موفق باشید
رضا | 15, مه, 2016
|
خیلی خوب
فقط یه چیز
سایت منبع مقاله رو حتمن ذکر کنید!!!
مرسی از طراحی خوب سایت و ترجمه
محمندجواد | 20, مه, 2016
|
این سایت بسیار عالیه،تشکر از زحماتتون
sezeif | 20, مه, 2016
|
سایت خیلی خوبه.فقط روی ترجمه ها و ویرایش یکم دقت بیشتری به خرج بدین حیفه این همه مطالب خوب به خاطر مسایل حاشیه کم رنگ بشه