کنت وین سیلز سوم
کارشناس ارشد علوم کامپیوتر و دانشآموختهی دانشگاه تگزاس[۱]
خلاصه: در دنیای معاصر که تکنولوژی تأثیر روزافزونی بر بسیاری از جنبههای زندگی ما دارد، به هیچ وجه منطقی نیست که برای جلوگیری از مضرات آن، به کل از استفاده از آنها دوری کنیم. در عین حال، استفاده از تکنولوژی به شدت اعتیادآور است و خطر اتلاف وقت و افول جنبههای دیگر زندگیمان را در پی دارد. در سریال «بیگبنگ تئوری» با بسیاری از کاربردهای تکنولوژی در زندگی روزمره مواجه هستیم. مثلاً کاراکترهای این سریال، برای دوری از روبهرو شدن با آدمهای دیگر، ناتوانی در مهارتهای اجتماعی، اعتماد به نفس پایین و شاید حتی از روی تنبلی، بسیاری از فعالیتهایشان را از طریق تکنولوژی انجام میدهند. آیا راهحلی برای استفادهی صحیح از تکنولوژی وجود دارد؟ ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوسی»، به ما توصیه میکند تا در تمام وجوه زندگی، میانهروی را پیش بگیریم. او بر این باور است که برای جلوگیری از افراط و تفریط در هر مسئلهای، باید حد وسطی را در نظر بگیریم که این حد وسط همیشه و برای هر کس ثابت نیست. به همین دلیل انسان وظیفه دارد تا برای رسیدن به سعادت تلاش کند تا حد وسطی را که برای شخصِ او مناسب و درست است پیدا کند. در این مقاله تلاش میشود تا با بررسی مثالهایی دربارهی افراط و تفریط در استفاده از تکنولوژی در سریال «بیگبنگ تئوری» و بررسی نظرات ارسطو به راهحلی دست یافت.
اکثرا بعد از دیدن قسمتی از سریال «بیگبنگ تئوری» دو موضوع جدی به ذهنم خطور میکند: ۱. من وجه اشتراک زیادی با لئونارد[۲]، شلدن[۳]، هوارد[۴] و راج[۵] دارم؛ ۲. متعجبم که آیا واقعا این فیلم آنطور که باید استفاده از تکنولوژی در دنیای مدرن امروزه را به نمایش میگذارد یا نه؟ من به عنوان یک دانشمند رایانه با استفاده از تکنولوژی مشکلی ندارم و مزایای استفاده از کامپیوتر و محاسبات با گوشی را میدانم. با این حال به نظر میرسد جامعهی مدرن برای سهولت کار و به دلیل ظاهر یا نوآوری تکنولوژیهای مدرن، بدون در نظر گرفتن عواقب احتمالی، خیلی زود به آنها روی میآورد. حرفم را بد برداشت نکنید: من فکر نمیکنم تکنولوژی ذاتا خوب یا بد است. من فقط میدانم که استفاده از تکنولوژی همیشه در کنار سود، هزینههایی هم در پی دارد و ما همیشه به دلیل تمرکز روی سود آن، هزینههایش را در نظر نمیگیریم. برای مثال، ما تا کی میخواهیم برای راحتی خود از چیزهای دیگر دست بکشیم؟ وسایلی مانند چوب کبریت، فندک، اجاقگاز و فر را در نظر بگیرید. قبل از ساخت و شکلگیری آنها روشن کردن آتش یک توانایی اساسی و ضروری بود. در حال حاضر داشتن این مهارت چندان رایج نیست چون برای زندگی امروزه ضرورتی ندارد. این شرایط شاید خوب به نظر بیاید، اما آیا واقعا جامعه هم مسیر مشابهای را در رابطه با استفاده از کامپیوترهای مدرن و اینترنت طی میکند؟ اگر اینطور است، باید کدام استعدادهای کلیدیمان را در این راستا فدا کنیم؟
ما همه از اینترنت استفاده میکنیم، اما آیا امروزه با استفادهی زیاد از آن شاهد کاهش مهارتهای اجتماعیمان هم هستیم؟ «بیگبنگ تئوری» با نشان دادن استفادهی سالم و ناسالم از تکنولوژی، بینش ارزشمندی را از این موضوع به ما میدهد. همانطور که استفادهی سالم از تکنولوژی، آن را تبدیل به مکملی برای داشتن زندگی عادی میکند، استفاده ناسالم از تکنولوژی هم آن را محوریت و تمرکز اصلی زندگی قرار میدهد و موجب عدم تعادل در زندگی و مهارتهای اجتماعی فرد میشود. در نهایت به عقیدهی من، برقراری اعتدال روش مناسبی برای ایجاد تعادل بین زندگی و تکنولوژیست. کاراکترهای «بیگبنگ تئوری» به طور طنزآمیزی مشکلات استفادهی نامتعادل از تکنولوژی را به ما نشان میدهند.[۶]
استفادهی سالم از وبکم
در عصر دیجیتال مدرن، افراد به راحتی میتوانند بدون حضور فیزیکی در یک جا، با یکدیگر ارتباط برقرار کند و تعامل داشته باشند، اما چنین تعاملاتی میتواند سالم یا ناسالم باشد. راجش کوترپالی[۷] (راج)، همیشه از طریق وبکم با خانوادهاش در هند صحبت میکند و در مورد زندگیاش به آنها میگوید، آنها را در دنیای خود شریک یا به دوستانش معرفی میکند. این نحوهی صحیح داشتن تعامل مجازیست. خانوادهی راج میتوانند به آمریکا سفر کنند، اما احتمالا از آنجایی که دوست داشتند راج به هند برگردد، این کار را انجام نمیدهند. راج میتواند به هند برگردد، اما زندگی در آمریکا را خیلی دوست دارد. در قسمتِ «راهحل دزدان دریایی» (قسمت چهارم از فصل سوم)، راج، درحالی که بسیار به هم ریخته بود، به دوستانش در مورد تبعید شدن احتمالیاش از آمریکا، گفت: «من نمیخواهم به هند برگردم. آنجا هوا گرم و سر و صدا بسیار زیاد است و جمعیت خیلی زیادی دارد. حتی نمیتوانید تصورش را بکنید، آدمها همه جا هستند.»[۸] بعد با ناراحتی میگوید: «وای، گوشت! دلم برایت خیلی تنگ میشود. میدانستید که مکدونالدِ[۹] بمبئی بیگمک[۱۰] ندارد؟ فقط مرغ ماهاراجا مک[۱۱] دارد، با سس مخصوص کاری، که البته باور کنید در هند اصلا هم خاص نیست.» برگشتن به هند به قدری برای راج ناراحتکننده بود که تصمیم گرفت برای شلدن، و نه در کنار او، کار کند. همگی میدانیم که این کار قرار است چقدر ساده پیش برود!
راج و خانوادهاش میتوانستند به جای استفاده از وبکم به طور منظم بین دو کشور هند و آمریکا سفر کنند، که بی شک هزینهی چنین سفرهایی بسیار گران خواهد بود. با اینکه راج میتوانست با خانوادهاش تماس بگیرد یا برای آنها نامه بنویسد، وبکم این مزیت را برای آنها ایجاد میکند که بتوانند در زمان حال در کنار یکدیگر باشند. آنها نمیتوانستند ابراز احساسات یا عکسالعملهای یکدیگر را از طریق تلفن ببینند اما راج و خانوادهاش میتوانند از طریق وبکم، درست مثل زمانی که در کنار یکدیگرند و با یک روش مقرون به صرفه، دائما با یکدیگر در ارتباط باشند. بعلاوه اگر راج بخواهد تنها هم باشد، به راحتی میتواند وبکم را خاموش کند. در عین حال که میتواند با خانوادهاش در ارتباط باشد و زندگیاش را به آنها نشان دهد، میتواند استقلال یک بزرگسال را هم داشته باشد. استفادهی راج از وبکم در ارتباط با خانوادهاش معقول و سالم است چون حتی با وجود «سکوت انتخابی» او، جلوی رشدش به عنوان یک فرد بالغ را نمیگیرد.
در فصل چهارم، شلدن کوپر[۱۲] و ایمی فرا فاولر[۱۳] از وبکم استفاده میکنند. گرچه فاصلهی زیادی بین آنها نیست، اما به باور من این تعامل مجازی از نوع سالم است. تعامل مجازی آنها بیشتر مکملی برای ارتباط آنها بود، نه جایگزینی برای ارتباط فیزیکیشان. آنها آزادند تا ارتباطشان را در داخل یا خارج از فضای مجازی به روش خودشان گسترش دهند. با در نظر گرفتن اینکه معمولا ایمی و شلدن روابط اجتماعی خوبی برقرار نمیکنند، وبکم به آنها اجازه میدهد تا نوعی از تعامل شخصی واقعی را داشته باشند که برایشان راحتتر هم هست. همچنین از آنجایی که معمولا آنها به طور همزمان، مشغول انجام چند کارند، وبکم این اجازه را میدهد تا بدون ایجاد مشکل و وقفهای در زندگیشان با هم در ارتباط باشند. چون کار و فعالیتهای دیگر برای آنها از مسائل اجتماعی جذابتر است، وبکم به آنها کمک میکند تا بتوانند هر دو کار را انجام دهند.
برای راج و خانوادهاش، همینطور برای شلدن و ایمی این تعاملات اجتماعی سالم است، چون جلوی پیشرفت اجتماعی افرادی که دخیل هستند یا ارتباط آنها با دیگران را نمیگیرد. از جهاتی حتی به حفظ و محکم کردن روابطشان کمک میکند.
تعاملات ناسالم
مطمئنا «بیگبنگ تئوری» برخی از تعاملات ناسالم مجازی را هم نشان داده است. مثلا قسمتی از فصل دو را به خاطر بیاورید که شلدن با وجود اینکه لئونارد مهمان داشت، به جای اینکه بیرون برود، در راهرو نشسته بود و به کمک سیم سیار با لپتاپ خود بازی میکرد. در واقع وقتی پنی[۱۴] از او خواست که بیرون برود، شلدن متوجه اصل موضوع نشد و تمام نظرات پنی را رد کرد. وقتی پنی پیشنهاد سینما یا کافیشاپ رفتن را به او داد، شلدن در جواب گفت: «اگر پاپکورن در گلویم بپرد چه؟» یا «من قهوه نمینوشم». در اینجا شلدن به وضوح به تعامل مجازی انفرادی خود و بازی با کامپیوتر نسبت به غرق شدن در فعالیتهای اجتماعی در دنیای واقعی، اهمیت بیشتری میدهد.
به طرز جالبی پنی هم در قسمت دیگری، رفتار مشابهی نشان میدهد و به بازی ویدیویی چند نفرهی «عصر کانن[۱۵]» معتاد میشود و زندگیاش افول پیدا میکند. دیگر موهایش را نمیشورد، لباس عوض نمیکند و عملا زندگیاش بیمصرف میشود، حتی به محل کارش میگوید که مریض شده است تا بتواند بازیاش را ادامه بدهد. پنی تا زمانی که جذب آواتار هاوارد والوویتز[۱۶] نشده بود، متوجه وخامت موضوع نشد. وقتی بدون فکر موافقت کرد تا هاوارد را در یک رستوران مجازی ملاقات کند، خسته و ناتوان ناگهان به خودش آمد و با گریه و فریاد در حالی که لپتاپش را به طرفی پرتاب میکرد گفت: «وای خدا، من کمک لازم دارم» و بالشتش را روی لپتاپ گذاشت!
به عنوان اصلیترین مثال تعاملات مجازی ناسالم میتوان به رفتار شلدن در آن قسمتی اشاره کرد که طبق تفکرات و تصوراتش در مورد سایبورگهای[۱۷] آینده تصمیم گرفت برای ارتباط با جهان از مانیتور کامپیوتر استفاده کند و تمام تماسهای فیزیکی را قطع کند. شلدن از طریق صفحهی کامپیوتر اعلام کرد:
«من یک دستگاه حضور مجازی همراه هستم. حوادث اخیر به من نشان داد که بدنم برای تحمل تحولات و نابسامانیهای جهان بیش از حد شکننده است. تا زمانی که قادر به انتقال اطلاعات و آگاهی خود نباشم، باید در یک مکان امن باقی بمانم و از این طریق با جهان ارتباط برقرار کنم.»
وجه اشتراک این سه مثالی که در رابطه با استفادهی ناسالم از تکنولوژی گفتیم، این است که در آنها تعامل مجازی جایگزین تعاملات سالم فیزیکی شده است. در حقیقت در این موقعیتها، حتی درست غذا خوردن و بهداشت فردی هم در درجهی دوم اهمیت قرار میگیرند. از آنجایی که تکنولوژی با بیفکری و بدون در نظر گرفتن پیامدهای بعدی مورد استفاده قرار گرفته است، زندگی شخصیتهای ذکر شده نامتوازن و غیرطبیعی شده است.
داستان پنی این موضوع را بهتر به نمایش میگذارد. برخورد او در قسمتی که بیان کردیم، با برخورد و نگرش پیشینش دربارهی بازی کاملا در تناقض بود. در قسمت اول سریال، هاوارد در تلاش نافرجامش برای ابراز علاقه به پنی، به او دربارهی ببری که به صورت «مجازی» به عنوان حیوان خانگی گرفته است و یا دربارهی رستوران «مجازی»ای میگوید که در بازی ویدئوییاش به آنجا میرفته است. هاوارد به پنی میگوید: «اگر کاراکتر بازی خودت رو داشته باشی میتوانیم قرار بگذاریم و بیرون برویم.» پنی بدون هیچ نوع اشتیاقی جواب میدهد: «اوه، به نظر جالب میاد.» در قسمت «تناقض دامپلینگ» (قسمت هفتم از فصل اول)، پنی با پسرها مشغول بازی «هالو» شد تا از ملاقات با دوستی که از نبراسکا آمده بود فرار کند. لئونارد به پنی گفت: «پنی، ما تیم خوبی میشویم، شاید بد نباشد در بعضی از مسابقات هالو شرکت کنیم.» پنی در جواب گفت: «یا شاید هم بهتر است زندگیمان را بکنیم.» وقتی قسمتهای پیشین را بررسی کنید، بیشتر متوجه میشوید که زندگی پنی بعد از اینکه بیش از حد درگیر بازی شد، تا چه حد نامتعادل میشود. اگر این وسواسهای فکری و رفتاری، کوچکترین نشانهای از مقصدی باشد که جامعه به سمت آن هدایت میشود، باید این سوال را با جدیت از خودمان بپرسیم که آیا سودی که استفاده از کامپیوترهای مدرن دارد به خطر کاهش شدید مهارتهای اجتماعی و قدرت تعامل در دنیای فیزیکیمان میارزد؟
انتقام مجازی
یکی از مشخصترین عوامل عدم تعادل، رفتارهای افراطی مانند انتقامجویی مجازیست که در آن برای انتقام گرفتن از کسی که در دنیای فیزیکی با او حتی ارتباطی ندارید، برخی از تعاملات مجازی را انجام میدهید. اولین موردی که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، در مورد شلدن و پنیست، یعنی وقتی که پنی نسبت به قوانین خانهی شلدن بیتوجه میشود و مثلا قانونی مثل دست نزدن به غذای او را زیر پا میگذارد. وقتی دوستان در رستوران «چیزکیک فکتوری»[۱۸] جمع شده بودند، پنی از روی کینهای که داشت با دست زدن به همبرگر شلدن این موضوع را جبران میکند و شلدون در جواب این کار، رمز اینترنت بیسیم خانهی خودشان را عوض میکند تا پنی نتواند از آن استفاده کند و برای توضیح هدفش از انجام این کار ویدئویی ضبط کرد و در آن گفت:
«با سلام خدمت کسی که به همبرگر من دست زد. احتمالا تعجب کردی که چرا نمیتوانی به دوستان کوچولویت پیام بدهی و با آنها صحبت کنی. خب، این پیام ضبط شده به تو میگوید که من میخواهم به زندگی انگلوارت در استفاده از اینترنت بیسیم ما خاتمه بدهم. اگر میخواهی شرایطت بهتر بشود باید به مخابرات زنگ بزنی تا اینترنت خودت رو راه بیندازند و برای آن هزینه کنی. و یاااا اینکه میتوانی از من معذرت خواهی کنی.»
شلدن در قسمت «انتقام فرمولاسیون» (قسمت نهم از فصل سوم) هم تکنیک مشابهای را پیاده کرد. وقتی بری کریپکی[۱۹] با پمپ کردن گاز هلیوم به داخل اتاق شلدن مصاحبه تلفنی NPR او را خراب کرد و باعث شد صدایش شبیه شخصیتی در جادوگر شهر اُز شود، شلدون تصمیم به انتقام گرفت. پس از ترتیب دادن یک شوخی استادانه در آزمایشگاه و ریختن کف روی کریپکی (و البته متاسفانه روی رئیس دانشکده و هیئت مدیره)، شلدن این ویدئو را پخش کرد:
«سلام کریپکی. این شوخی کلاسیک از ذهن خشمگین شلدن کوپر به سمت تو آمده است. اگر دوست داری چهرهی احمقانهی خودت را ببینی باید بدانی که این ویدئو همین الان دارد روی یوتیوب آپلود میشود.»
(آنچه این شوخی را به صورت مجازی بامزهتر میکند این است که شلدن، لئونارد و راج از طریق وبکمی در آپارتمان شلدن و لئونارد در حال دیدن و ضبط کردن ویدیوئی از این صحنه هستند.)
البته انتقام مجازی هم به نسبت نوع استفادهی شما از آن میتواند رفتاری سالم یا ناسالم شمرده شود. از طرفی، شلدن به طور مستقیم با اهداف خود روبهرو نمیشود. ویدئوهای موذیانهای میسازد تا به وسیلهی آنها و به طور غیرمستقیم شرایط را کنترل کند. این رفتار ناسالم است چون شلدن به طور مستقیم با مشکلات خود روبهرو نمیشود و سعی نمیکند شرایط را برای رسیدن به اهدافش مهیا کند. شلدن با یک طرفه نگه داشتن تعاملات نمیتواند نحوهی برخورد با مردمی را که با آنها مشکل دارد، یاد بگیرد. اگر لازم باشد با کسی بدون داشتن کامپیوتر و رودررو برخورد کند چه میشود؟ وقتی که عصبانی یا ناراحت هستید برخورد با اطرافیان نیاز به مهارت اجتماعیای دارد که شلدن در آن هیچ پیشرفتی نمیکند. از طرف دیگر، بعضیها خیلی زود از کوره در میروند و ممکن است کنترل شرایط از دستشان خارج شود. پس شاید رویاروییهای مجازی جایگزین سالمتر و قابل کنترلتری نسبت به رویاروییهای مستقیم باشد.
یکی از نمونههای رویاروییهای مستقیم در قسمت «حملهی زرانکی» (قسمت نوزدهم از فصل چهارم) دیده شد که البته خوب هم پیش نرفت. تاد زرانکی[۲۰] «دنیای وارکرفت»[۲۱] مجازی شلدن را دزدید و شلدن در رو در رو پس گرفتن آن موفق نبود. با اینکه لئونارد، شلدن، هاورد و راج در پیدا کردن زرانکی با تکنیکهای مجازی موفق بودند، اما در مقابلهی رو در رو با او کاملا ناموفق بودند. در حقیقت شلدن شمشیر کلینگون[۲۲] خود را هم به زرانکی باخت، اما پنی برای رویارویی مستقیم آدم مناسبیست، بعد از اینکه خیلی مودبانه به زرانکی گفت: «وسایل دوست من را پس بده» برای گرفتن وسایل شلدن، به پای زرانکی لگد زد و او را روی زمین انداخت. این برخورد رو در رو مطمئنا برای زرانکی برخورد سالمی نبود و دوستان پنی هم از این به بعد قبل از در افتادن با او بیشتر فکر میکنند!
در نهایت، تعامل و انتقام مجازی مانند یک شمشیر دو لبه است. در عین حال که میتوانند به عنوان مکملی برای تعاملات فیزیکی سالم به کار گرفته شوند، میتوانند مانند ارتباط «مجازی» راج با والدین خود، ابزار مفیدی برای برقراری ارتباط سالمی با دیگران باشند. با این حال، وقتی آنها به عنوان جایگزینی برای تعاملات فیزیکی یا رویارویی مستقیم و سازنده به کار گرفته شود، منجر به داشتن زندگیای نامتعادل مانند مشکلات بهداشتی پنی یا فراری بودن شلدن از جهان فیزیکی میشود.
اعتدال ارسطویی
نظام اخلاقی ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ سال قبل از میلاد) ریشه در توسعهی شخصیت و تعالی فردی دارد.[۲۳] به عبارت دیگر ارسطو در نظر دارد هرکسی بدون اینکه مجبور شود از قوانین سخت و پیچیده پیروی کند، به نوبهی خودش بهترین باشد. یکی از اصول هدایتی ارسطو این است که مردم باید رعایت اعتدال بین زیادهروی و کمبود را برای ایجاد فضائل مناسب یاد بگیرند. طبق گفتهی ارسطو: «افراط و تفریط به رذیلت تعلق دارد. فضیلت همیشه حد وسط را هدف قرار میدهد.»[۲۴]
وقتی ارسطو از فضیلت صحبت میکند، منظورش داشتن خلوص یا چیزی شبیه به آن نیست. منظور او راهی برای انسانهاست تا با ایجاد ویژگیهای شخصیتی مطلوب، تلاش کنند به نوبهی خود بهترین باشند. برای مثال فضیلتی مانند شجاعت، در نتیجهی یافتن حد وسط جبن و بیباکیست. فردی شجاعت واقعی دارد که بداند چگونه از مشکل فرار نکند یا به صورت احمقانه وارد آن نشود. ارسطو حد وسط را دقیقا بین افراط و تفریط در نظر گرفته است، به خصوص اگر مربوط به شخص یا وضعیتی باشد که در حال حاضر با آن مواجه است. ارسطو در این زمینه گفته است: «حد وسطِ درست برای ما، آن است که نه زیاد است و نه کم، و این برای همهی آدمیان یک و همان نیست.»[۲۵] ارسطو به ایجاد تعادل بین افراط و تفریط معتقد بود، اما منظور او نوع ریاضیاتی این میانگین نیست. متاسفانه پیدا کردن میانگین درست، به سادگی یافتن نقطهی میانی کارهای افراطی نیست. ارسطو برای رساندن منظور خود، به وسیلهی غذا یک مثال ساده زده است:
«اگر برای یک مرد ده پوند غذا خیلی زیاد و دو پوند خیلی کم است و مربیاش برای او شش پوند غذا سفارش دهد، لزوما کار صحیحی انجام نداده است، چون شاید برای فرد مورد نظر باز هم کم یا زیاد باشد.»[۲۶]
مقصود ارسطو این است که شما نمیتوانید برای به دست آوردن فضیلت یا برتری در برخی ویژگیها، به راحتی حد وسط افراط و تفریط را دریابید. میزان مشخصی آزمون و خطا برای یافتن حد میانهی هرکسی لازم است.
برای ارسطو کلید دستیابی به تعالی انسانی و برتری ذاتی این است که دائما بین افراط و تفریطها تعادل ایجاد کند تا به میانهای که برای او مناسب است دست پیدا کند. گرچه میتوانید این میانه را طی زندگی خود حفظ کنید اما ممکن است در طول زندگی و از طریق توازن و تعادل مستمر دریابید که این میانه خود به خود تغییر میکند. به عنوان یک کار عملی، به این دلیل که تعالی همیشه و در تمام جهات دستیافتنی نیست، این برخورد متعادل کننده، به دلیل اینکه به هرکس اجازه میدهد به بهترینِ خود دست پیدا کند، به نوبهی خود موجب بهبود رفتار هم میشود. طبق گفتهی ارسطو: «برتری یا فضیلت مناسب هرکس، عادت یا قوهی پرورش یافتهی اوست که موجب نیک شدن او میشود.»[۲۷] به عبارت دیگر برتری و تعالی نیاز به تمرین دارد.
همانطور که ارسطو برای نشان دادن چگونگی افزایش فضایل یک نفر، از مفهوم میانه و میانگین استفاده میکند، این تعریف برای نشان دادن تعادل سالم در استفاده از کامپیوترها و اینترنت و زندگی در دنیای واقعی هم میتواند کاربرد داشته باشد. همانطور که ارسطو اشاره کرده است: «ما مفهوم بسندگی برای خویش را در مورد «من»ِ بریده از همهی پیوندها، و شخصی که به تنهایی و برای خود زندگی میکند، به کار نمیبریم بلکه بر زندگی در حال پیوستگی با پدر و مادر و فرزندان و همسر و همشهریان اطلاق میکنیم، چون آدمی برحسب طبیعتش در جامعه زندگی میکند.»[۲۸] بنابراین هرکس میتواند تعادل را در زندگی شخصی خود حفظ کند، اما نباید فراموش کنیم که آن فرد هم با جامعه در ارتباط است. در نتیجه فضایلی که فرد در خودش تقویت میکند، باید قدرت برقراری ارتباط او را با دیگران در جامعه بهبود ببخشد.
بنابراین ارسطو به ما میگوید که تمام تکنولوژیها ما را به سمت تخریب مهارتهای اجتماعی هدایت نمیکند، اما تمام آنها هم موجب بهبود و کمک به مهارتهای اجتماعی نمیشود. پس هر فردی یک میانگین نسبی متفاوت دارد، اما هر کاربر تکنولوژی باید مهارتهای اجتماعی خوب خود را هم حفظ کند.
ارسطو و تلویزیون
راج و خانوادهاش اعتدال ارسطویی را حفظ کردهاند. گفتگوی «مجازی» بین راج و خانوادهاش در مقایسه با دفعات مکرر و هزینهی زیادی که آنها برای رفت و آمد بین آمریکا و هند باید بپردازند یا در مقایسه با نبودن هیچگونه تعاملی بین آنها، یک راه حل ساده و سالم به حساب میآید.
در ادامهی موضوع ارسطو، پنی را در نظر بگیرید که اوایل خیلی کم بازی ویدئویی میکرد، اما بعدتر طوری به بازی اعتیاد پیدا کرد که تمام کارها و نگرانیهایش را نادیده گرفت. طبق اعتدال ارسطویی، پنی باید گاهی و بدون به خطر انداختن جنبههای دیگر زندگیاش مانند بهداشت و خواب، بازی ویدیویی انجام دهد. وقتی پنی میخواست از دست دوستش و هاوارد پنهان شود، این موضوع خیلی به او کمک کرد.
در بخش انتقام مجازی، طبق اعتدال ارسطویی شلدن نمیتواند همیشه به صورت مجازی انتقام بگیرد و باید تلاش کند مستقیما هم مسئولیت رسیدگی به امور را بر عهده بگیرد. شلدن باید برای وقتی که با دوستان صمیمیاش مانند پنی به مشکل بر میخورد، روش مقابله و برخورد با آنها را بدون نیاز به هیچ گونه انتقام مجازی یاد بگیرد. برای برقراری اعتدال، شلدن باید برخورد مجازی متقابل، مانند ارتباطش با ایمی را نیز حفظ کند. به این ترتیب، میتواند به طور مستقیم هم، با دیگران راحتتر ارتباط برقرار کند. با این حال شاید انتقامجویی مجازی یکطرفه در مورد کریپکی مناسب باشد، چون مطمئنا کریپکی دوست صمیمی شلدن نیست.
در هر صورت، همانطور که شخصیتهای «بیگبنگ تئوری» نشان میدهند، ما میتوانیم با ایجاد تعادل در استفاده از کامپیوتر و فنآوری از بینش ارسطو استفاده کنیم، به طوری که برای جنبههای دیگر زندگی، به ویژه مهارتهای اجتماعیمان هم مشکلی به وجود نیاید. طبق گفتهی ارسطو: «استادِ هر هنر، از افراط و تفریط پرهیز میکند و حد وسط را میجوید و میگزیند ولی نه حد وسط فینفسه را بلکه حد وسط درست را.»[۲۹] برای مثال فردی که میخواهد حد اعتدال استفاده از تکنولوژی را پیدا کند، باید روی آن کار کند تا میانگین درستی را که او را به سمت تعالی هدایت میکند پیدا کند.
پنی جذاب
شاید عجیب باشد، اما پنی و ایمی فرا فاولر، دو کاراکتریاند که همیشه اعتدال ارسطویی را در مورد تکنولوژی به خوبی رعایت میکنند. اگر بخواهیم منصف باشیم، باید در نظر داشت که لئونارد، شلدون، هاوارد، راج و ایمی به خاطر حرفه هایشان نمیتوانند کار چندانی در این زمینه انجام دهند، چون باید از تکنولوژی بالایی استفاده کنند، در حالی که پنی به عنوان یک پیشخدمت یا متصدی بار نیاز چندانی به تکنولوژی ندارد. با این حال بعد از کار چه تفریحی دارند؟ لئونارد، شلدن، هاوارد و راج بازیهای ویدئویی انجام میدهند، ربات میسازند یا کارهای دیگری انجام میدهند که به نوعی با تکنولوژی در ارتباط است، اما به دلیل اشتباهاتی که مرتکب میشوند و ضعفهایی که در مهارتهای اجتماعی دارند، معمولا بیرون رفتن یا فعالیتهای اجتماعیشان تبدیل به یک ماجرای کمدی میشود.
حالا پنی را در نظر بگیرید. صرف نظر از اشتباه او در مورد بازی «عصر کانن»، پنی نمونهی خوبی برای نوع صحیح بازی کردن، وبگردی و خرید آنلاین است که موجب از بین رفتن باقی زندگیاش هم نشده است. پنی با دوستانش به گردش میرود و با افراد دیگر در ارتباط است. به نظر میرسد میزان درست استفاده از تکنولوژی در زندگی خود را پیدا کرده است و میتواند در جنبههای دیگر نیز پیشرفت کند. برخلاف او، دوستانش مهارتهای اجتماعیشان را بهبود نمیبخشند. درست است که لئونارد و هاوارد با کسانی در رابطهاند، اما در روابطشان هم هنوز بی دست و پا هستند، و اگرچه رابطهی شلدن با ایمی به خاطر شخصیتهای مشابهشان شکل گرفته است، اما شلدن هنوز هم با بودن در اجتماع مشکل دارد.
به طرز عجیبی ایمی هم در استفاده از تکنولوژی به همین تعادل صحیح رسیده است. با وجود اینکه او بیشتر از پنی از تکنولوژی استفاده میکند، دوست دارد با دوستانش هم بیرون برود و خوش بگذراند. البته فعالیتهای اجتماعی برای او بیشتر شبیه به یک ماجراجویی و آزمایش است، اما باز هم خود را درگیر جهان فیزیکی میکند و بودن در کنار افراد دیگر را هم دوست دارد. ایمی تا حدی روی بهبود رفتار اجتماعی شلدن هم تاثیر گذاشته است. در حالی که پسرها، به خصوص شلدن، هنوز هم، رفتارهای اجتماعی عجیبی دارند، ایمی خیلی بهتر شده است و هرچه بهتر میشود، بیشتر با پنی بیرون میروند. در واقع شاید پنی الگوی برتر ایجاد تعادل بین زندگی و تکنولوژی است.
به کجا میرویم؟
از آنجایی که اینترنت رایجتر شده و محاسبات تلفن همراه و شبکههای اجتماعی گسترش پیدا کردهاند، این کاراکترها با روشهای جالب و خندهدار به ما نشان میدهند که چگونه بعضی از این چیزها میتوانند زندگی ما را ناپایدار کنند و چطور همه چیز میتواند خیلی سریع از کنترل ما خارج شود. ما در این سریال متوجه میشویم که چطور از ماجراهای ناخوشایند پنی و حضور دائم شلدن در فضای مجازی درس بگیریم و به سمت روابط سالم مجازی مانند رابطهای که راج با خانوادهاش دارد یا برخورد مجازی شلدن با کریپکی، حرکت کنیم. همچنین میتوانیم تفاوت یک زندگی عادی مثل زندگی پنی یا ایمی را با زندگی دوستانشان که همگی درگیر تکنولوژیاند، به وضوح ببینیم. این سریال در برخی زوایا میتواند به ما روش متعادل استفاده از تکنولوژی را با در نظر گرفتن اعتدال ارسطویی بیاموزد، تا با بیش از حد به کار گرفتن تکنولوژی، مهارتهای اجتماعیمان را فدا نکنیم و تعادل زندگیمان را به هم نزنیم. البته برای یاد گرفتن این مهارت از طریق یک سریال باید تلویزیون نگاه کنیم که خود، نوعی استفاده از تکنولوژیست و باید نگرانش باشیم، اما این موضوع بحث جداگانهای دارد.
پانویسها:
[۱] Kenneth Wayne Sayles III
[۲] Leonard
[۳] Sheldon
[۴] Howard
[۵] Raj
[۶] من در این رابطه ادعا و بحثی ندارم که کدامیک پیش از دیگری رخ میدهند: مهارتهای اجتماعی ضعیف یا استفادهی زیاد از تکنولوژی. به عقیدهی من این بحث میتواند تا ابد ادامه پیدا کند و مطمئن هستم هر دو طرف استدلالهای قابل قبولی دارند. همچنین نمیخواهم در مورد اینکه کدام یک از تکنولوژیها میتوانند اثرات جانبی ناسالم نداشته باشند بحثی کنم. قصد ندارم به این بحثها وارد شوم، چون بیشتر به این موضوع علاقه دارم که اگر کامپیوترها و سایر تکنولوژیها را در زندگی خود بیش از حد به کار بگیرید، پس شما تمایل به درک پایینی از پروتکلهای اجتماعی دارید.
[۷] Rajesh Koothrappali
[۸] با تشکر از مدیر سایت «رونوشتهای بیگبنگ تئوری» در سایت http://bigbangtrans.wordpress.com. تمام دیالوگهایی که در این مقاله استفاده شده، از این سایت برداشته شده است.
[۹] Mumbai McDonald
[۱۰] Big Mac
[۱۱] Chicken Maharaja Mac
[۱۲] Cooper
[۱۳] Amy Farrah Fowler
[۱۴] Penny
[۱۵] Age of Conan
[۱۶] Wolowitz
[۱۷]Cyborg: سایبورگ (کوتاه شدهی سایبرنتیک و ارگانیسم)، یک موجود با هر دو اجزای ارگانیک و مکانیکیست. این واژه در سال ۱۹۶۰ زمانیکه مانفرد کلاینز و ناتان اس. کِلِین آن را در یک مقاله در مورد مزایای استفاده از سیستمهای خود تنظیم انسان و ماشین در فضای بیرونی استفاده کردند ابداع شد. شروع خلقت سایبورگ زمانی آغاز شد که تعامل انسان و رایانه HCI پدید آمد.
[۱۸] Cheesecake Factory
[۱۹] Barry Kripke
[۲۰] Todd Zarnecki
[۲۱] World of Warcraft
[۲۲] Klingon
[۲۳] Aristotle, Nicomachean Ethics, trans. F. H. Peters (New York: Barnes & Noble, 2004), xi–xii. Hereafter
[۲۴] NE, 31, 1107a–۱۱۰۷b.
[۲۵] NE, 30, 1106a–۱۱۰۶b.
[۲۶] NE, 30, 1106a–۱۱۰۷a.
[۲۷] NE, 29, 1106a–۱۱۰۶b. ارسطو تقریبا فقط از ضمیر مذکر استفاده میکند و دیدش نسبت به جنس مونث تقریبا منفی است. بعدها همانطور که در مورد موضوعات مرتبط با پنی هم میتوان دید، طرفداران ارسطو سعی کردند توجیه کنند که چطور نظرات او در مورد اعتدال و برتری در مورد خانمها هم صدق میکند.
[۲۸] NE, 9, 1097b–۱۰۹۸a.
[۲۹] NE, 30, 1106b–۱۱۰۷a.