اسکات اف آیکین[۱]
استادیار فلسفه دانشگاه وندربیلت
رابرت بی تلیس
استاد فلسفه دانشگاه وندربیلت[۲]
خلاصه: انسانی که دائم دروغ بشنود و استدلالهای درست و غلط را چنان در هم تنیده بیابد که در کشف درستیشان گیج شود یا در مناظرات انتخاباتی در رسانههای اجتماعی آنقدر با تبلیغات بیپایه و اساس روبهرو شود که نتواند سره از ناسره تشخیص دهد، گردی خاکستری رنگ بر ذهنش مینشیند و شاید نسبت به هر ادعایی بدبین شود. در این مرحله، انسان را به جغد مینروا تشبیه میکنند که تنها پس از غروب از ویرانهها بیرون میآید. در این مقاله اسکات اف آیکین و رابرت بی تلیس سعی دارند تا مسئلهی فراسفسطه، موضوعی که گرد بدبینی بر اذهان میپاشد را مورد بررسی قرار دهند. فراسفسطه، سفسطهایست که علیرغم استدلالهای کاذب، نتیجهای صادق دارد. مسئلهای که کارمان را به عنوان استدلالپرداز مشکل میکند این است که دایرهی لغات به عنوان ابزارهای منطق، ما را به سفسطهپردازی میکشانند؛ با استفاده از همین لغات سفسطه میبافیم و به کمک خودشان سعی در رفع سفسطهمان داریم و این فرآیند تا آخر پیش میرود. اما نکتهی مثبت چنین جریانی این است که تمام مشکلاتمان در سفسطه ساختن، قبل از خودمان، در ذهن و روش تفکرماناند و تنها راه چاره این است که آنها را پیدا کرده و دربارهشان فکر کنیم.
جغد مینروا[۳] فقط هنگام غروب پرواز میکند. این تشبیه بیانکنندهی این نکته است که دانایی فقط در پایان جستجو و همیشه پس از ادراک وقایع به وجود میآید. مطمئناَ مجبورید برای اینکه از خطاهایتان درسهایی بیاموزید، خطا کنید. اما فهم جغد مینروا بیش از چیزیست که به نظر میرسد، یادگیریمان از خطاها، ظرفیتهایی تازه به خطا میدهد. به همین دلیل روند یادگیری از خطاهایمان، امری بیپایان است که آن را مسئلهی جغد مینروا مینامیم.
فراسفسطه[۴]، روش خوبی برای درک مسئلهی جغد مینرواست. فراسفسطه وقتی رخ میدهد که کسی همه جا سفسطه میبیند. همانطور که دانشجوی سال دوم روانشناسیِ رفتارِغیرعادی متوجه میشود که دانشجویان خوابگاه، همگی از اختلال چندشخصیتی رنج میبرند، دانشجویان منطق غیرکلاسیک هم بهتدریج متقاعد میشوند که سفسطه همهجا را فراگرفته است. در چنین دنیایی زندگی میکنیم و سفسطهها و استدلالهای بد، زیادند؛ چرا که ساخت یک استدلال خوب، کاری سخت است. اما کسی که همهجا سفسطه ببیند، به این فکر میافتد که آن دسته از چیزهایی که بر اساس استدلالهای سفسطی گفته شدهاند را تماماَ باطل بداند. اما چنین استنتاجی هم سفسطه است! به این طرح توجه کنید:
S به P منجر میشود
S با استدلال A به P منجر میشود
A سفسطه است
بنابراین P باطل است
چنین استنتاجی صحیح نیست. فقط به این دلیل که مردم استدلالهای افتضاحی برای برخی نتایج میآورند، به این معنا نیست که آن نتیجه نادرست باشد. شاید عمویتان معتقد باشد که فردا خورشید طلوع میکند صرفا به این دلیل که نمیتواند در تاریکی حرکت کند. استدلالش بیمعنیست، اما نتیجه همچنان درست است. به همین خاطر است که استدلالها را مستقل از نتایج ارزیابی میکنیم. نکتهی اصلی تفکر انتقادی همین است، اینکه سوالات را جدا از هم نگه داریم.
این اصل مهمی در فراسفسطه به حساب میآید چون در آموزش منطق غیرکلاسیک و کشف سفسطه شرایطی میسازد که نوع جدیدی از خطا را به وجود میآورد . اگر هیچ کلمهای برای شروع سفسطه وجود نداشت، هیچکس نمیتوانست سفسطه ببافد. منطق فرازبانی که به فرض، کمکمان میکند تا استدلالپردازان بهتری باشیم، امکان دارد به نوع خاصی از آسیبشناسی استدلالی منجر شود. از طرح تصحیحِ سفسطهای، سفسطهی جدیدی به وجود میآید. اگر این موضوع طنز نباشد، نمیدانیم که چیست.
اصل کلی در رشد لغات انتقادی و مهارتهای تفکر این است که آنها را داشته باشیم تا به استدلال درجه اولمان رجوع کنیم و بتوانیم آن را اصلاح کرده وهم چنین از آن به عنوان وسیلهای برای تصحیح استفاده کنیم. اما وقتی به استدلالهایمان برمیگردیم، آنها را همچنان ابزارهایی مییابیم که جایزالخطا و شتابزدهاند و مثل خودمان بهسادگی پریشان میشوند. پس بنابراین، منطق هم کمک و هم تصحیح میکند و حتی ممکن است به ایدههای تازه راهنماییمان کند. همچنین مجموعهای متمایز از مشکلات را هم پیش میآورد و نشان میدهد که برخی از این مشکلات تنها در سایهی ادراک، فهمیده و تصحیح میشوند. این همان ویژگیایست که استدلال را به سخت بودن بدنام کرده است. ابزارهای منطق میتوانند علیه خود منطق تغییر موضع دهند و یا حتی بیشتر، تسلط بر ابزارهای منطقی میتواند یک فرم آسیبپذیر را به اشکال متمایزی از ابهام تبدیل کند.
مسئلهی جغد مینروا، استدلالهای سیاسیمان را نیز آلوده کرده است. فنآوری ارتباطات جدید، سبکهای تازهی هیجانانگیزی از مباحثه ایجاد نمودهاند. در عین حال چنین ابداعاتی با خودشان روشهایی را به همراه میآورند که میتوانند مباحثات سیاسی را فروبریزند. به عنوان مثال: ترول[۵] و عروسکهای خیمهشببازی ساخته شده از جوراب[۶] به لطف برنامههای نامزدهای انتخاباتی در رسانهی اجتماعی فراگیر شدهاند. دقیقاَ مثل فراسفسطه، کسانی که بر چنین مفاهیمی تسلط دارند میتوانند از تسلطشان در رشد خطاهای تازه استفاده کنند. به عنوان مثال، در مباحثهی سیاسی در رسانهی اجتماعی، کاملا عادیست که شرکتکنندهای را ببینی که دیگری را به این متهم میکند که روباتی بیش نیست. بدون شک، پستها و کامنتهایی که توسط روباتها ساخته میشوند، مشکلآفرینند، خوب است رباتها را به خاطر چیزی که هستند، به چالش بکشیم. وقتی یک نفر در بحث نظری داشته باشد که بقیه فکر میکنند اشتباه است، ممکن است این اتهام بهکرات تکرار شود که کامنت توسط روبات تولید شده است. شاید (دور از ذهن نیست) زمانی که این مطلب را میخوانید، برای افرادی که دیگران را به اشتباه روبات میدانند، کلمهای وجود داشته باشد. واژگان مفهومی ما برای ارزیابی عملکرد استدلالی محکوم به پشت سر گذاشتن عملیات منحط استدلالیست. در یک کلام، این، همان مسئلهی جغد مینرواست و غیرقابل اجتناب بودنش خبر بدیست.
با این حال، در این خبر بد، خبرهای خوبی هم وجود دارد. تکرار میکنم خبر بد این است که ابزارهایی که برای تصحیح استدلال در دست داریم به مشکلات جدیدی منجر میشوند که به تصحیح نیاز دارند. به این طریق، با راهحلهایمان، مشکلاتی را پدید میآوریم. خبر خوب این است که مشکلات، اغلب قبل از ما، در آگاهی وابسته به طرز فکرمان آشکارا وجود دارند، چرا که محصول تفکر و تلاشهایمان در تصحیحاند. میتوانیم کشفشان کنیم و آمادهایم تا با ابزارهایی که در دست داریم دربارهشان فکر کنیم و سعی در تصحیحشان داریم. با این تحلیل، چنین فرآیندی بیپایان خواهد بود. همانطور که شویندههای بدن تقریبا تلاشی روزمره و منظم برای نظافت و سلامتیاند، شویندههای فکری نیز چنیناند. هیچکس باور نمیکند که محصولی را برای شستوشو تولید کردهایم ولی هرگز لزوم استحمام یا مسواک زدن را احساس نکردهایم. بنابراین، چنین چیزی به سلامت فکری هم منجر میشود.
پانویسها:
[۱] Scott F. Aikin
[۲] Robert B. Talisse
[۳] Owl Of Minerva
جغد مینروا نزد رومیان نماد خرد و حکمت است. اولین بار فردریش هگل فیلسوف را به جغد مینروا تشبیه کرد. تشبیه فیلسوف به جغد از آن روست که این پرنده کار خود را هنگامی آغاز میکند که روز رو به پایان است و تاریکی غروب بهتدریج فضا را تیره میکند. فلسفه نیز زمانی سربرمیآورد که شکلی از زندگی دوران شکلگیری خود را گذرانده است و آرام آرام گرد و غبار خاکستری زمان روی آن مینشیند. فلسفه در هنگام کهنسالی وضع موجود را با رنگ خاکستری خود به تصویر میکشد و امر واقع را در قلمرو فکر بازسازی میکند
[۴] Fallacy fallacy
فراسفسطه، سفسطهای منطقیست و زمانی رخ میدهد که فرض شود نتیجهی استدلالی که دربردارندهی سفسطهی منطقیست لزوما باید غلط باشد.
[۵] trolling
[۶] Sock puppetry