خوب غذا خوردن: تفکر اخلاقی درباره‌ی غذاها


راجر جی. اچ. کینگ

استادیارِ فلسفه در دانشگاهِ مین آمریکا[۱]


خلاصه: خوب غذا خوردن به چه معناست؟ معمولاً تصور می‌کنیم خوب غذا خوردن صرفاً به این معناست که حواس‌مان به مواد غذایی‌ای که مصرف می‌کنیم باشد تا مطمئن باشیم که تمام مواد و ویتامین‌های لازم را برای سالم بودن دریافت می‌کنیم و به دشواری می‌توانیم بپذیریم که خوب غذا خوردن مسئله‌ای اخلاقی‌ست که باید مسئولیت آن را تقبل کنیم. افزون‌براین، حتی اگر به چنین مسائلی بیندیشیم، آنها را مربوط به تولیدکنندگان محصولات و نه خودمان، در مقامِ مصرف‌کنندگان تلقی می‌کنیم. راجر جی. اچ. کینگ در این مقاله نشان می‌دهد که پذیرش مسئولیت اخلاقی چگونه غذا خوردن نه تنها محدود به حفظ سلامتِ فردی‌مان نیست، بلکه حتی فراتر از مسائلی همچون اطمینان حاصل کردن از اینکه همه‌ی افراد در جهان غذای کافی برای خوردن دارند یا حمایت از حقوق حیوانات است. در حقیقت چگونه غذا خوردنِ ما شبکه‌ی گسترده‌ای از پیوندها را میان ما، محیط‌زیست، خاک، حیوانات و افراد دیگر پدید می‌آورد و بدین‌ترتیب ما مسئول حیواناتی که در کشتارگاه‌ها در وضعیت‌های وحشتناک نگهداری می‌شوند، کارگرانی که در مزارع و دامداری‌ها مورد استثمار قرار می‌گیرند، تأثیرات منفی کارخانه‌های صنعتی غذایی بر محیط‌زیست، حفظ یکپارچگی تکامل و تحولِ طبیعت و حتی منابعی که برای نسلِ آینده به جای خواهیم گذاشت هستیم. راجر کینگ بر ضرورتِ مشاهده‌ی طبیعت و تمام فرآیند مربوط به چگونه غذا خوردنِ ما آنطور که واقعاً هست تأکید می‌کند و بر این باور است که در جهان بیش‌ازحد صنعتی امروزی که به‌نظرمی‌رسد طبیعت و بسیاری از گونه‌های گیاهی و جانوری در خطرند، به محضِ آنکه ما واقعاً متوجه فرآیند واقعی آماده شدن مواد غذایی باشیم، ناگزیر مسئولیت اخلاقی‌ آن را نیز می‌پذیریم و دست به انتخاب‌های آگاهانه‌تری می‌زنیم.

بسیاری از افراد به‌دشواری می‌توانند این مسئله را جدی بگیرند که از نظر اخلاقی مهم است که ما چگونه غذا می‌خوریم. معمولاً ما غذاهایی را می‌خوریم که دوست داریم، به آنها عادت کرده‌ایم، خانواده‌مان آنها را درست کرده‌اند، یا ارزان قیمت و ساده‌اند و سریع آماده می‌شوند. به این ترتیب، غذا خوردن هم مانند تمام موارد مصرفی دیگر می‌شود. ما گمان می‌کنیم که تولیدکنندگان باید مسئول این باشند که چگونه محصولاتی را که ما روزانه استفاده می‌کنیم تولید می‌کنند، اما به ندرت به شیوه‌های مصرفی خود به‌مثابه عملی می‌اندیشیم که خود باید مسئولیت آن را بپذیریم. هدف من در این مقاله نشان دادن این است که از نظر اخلاقی مهم است که ما چه چیزی و چگونه می‌خوریم. مصرف کردن غذا یا کالاهای دیگر، فعالیتی‌ست که می‌توانیم به صورت اخلاقی به آن فکر کنیم و اصلاً باید هم چنین کنیم. روش‌های بهتر و بدتری برای مصرف کردن وجود دارند –روش‌هایی که از نظر اخلاقی قابل‌دفاع‌اند و روش‌هایی که این‌گونه نیستند.

محققان دریافته‌اند کودکانی که اغلب در سن ۶ سالگی با خانواده‌ی خود غذا می‌خورند، تا سن ۱۰ سالگی دارای مهارت‌های اجتماعی و آمادگی جسمانی بالاتری نسبت به افرادی‌اند که به ندرت برای غذا خوردن با خانواده‌ی خود سر یک سفره می‌نشینند. از دیدگاه سلامت جمعیت، وعده‌های غذایی با خانواده تأثیرات بلندمدتی بر سلامت روانی کودکان دارد. از نظر فیزیولوژیک هم قطعاً در کنار هم غذا خوردن مفید است. افرادی که تنها غذا می‌خورند اشتهای کمی دارند و در کنار غذا از ماست و سالاد یا سایر چاشنی‌ها استفاده نمی‌کنند. این افراد سریع غذا می‌خورند تا به ادامه‌ی کارشان بپردازند و این بازده کاری‌شان را کاهش می‌دهد چون خستگی‌شان رفع نشده است و از غذا خوردن لذت نبرده‌اند. درحالی‌که با هم بودن و دور هم غذا خوردن، باعث تحریک اشتها می‌شود و هورمون‌ها و آنزیم‌های ترشح شده نیز باعث هضم و جذب بهتر غذا خواهند شد. (برگرفته از سایت خانه‌ی پزشکان)

خوب غذا خوردن چه معنایی دارد؟ این پرسشی مبهم است. مسئله‌ی خوب غذا خوردن را می‌توان به عنوان پرسش از نیازهای تغذیه‌ای انسان درنظرگرفت. خوب غذا خوردن می‌تواند به معنی مصرف کردن کافی کالری‌ها، ویتامین‌ها، مواد معدنی، فیبر و هر چیز دیگری باشد که برای کارکردهای ارگانیسم انسانی لازم است. معنایِ فیزیکی خوب غذا خوردن یعنی درکِ این مسئله که چگونه جنسیت، فعالیت‌های جسمانی و سطح عمومی سلامتی بر نیازهای تغذیه‌ای ارگانیسم اثرگذارند.

خوب غذا خوردن را می‌توان با توجه به چهارچوب‌های فرهنگی و زیبایی‌شناختی نیز تفسیر کرد: وقتی غذاهایی که مردم مصرف می‌کنند موجب رضایت خاطر آنها می‌شود و رنگ، بافت، طعم و عطرهای متنوعی دارند، می‌توانیم بگوییم که آنها خوب غذا می‌خورند. سنت‌های فرهنگی و عادات، بر اینکه چه غذایی به نظر مصرف‌کننده‌ای خوشایند می‌آید یا نه، اثرگذارند، یعنی غذایی که در یک جامعه خوشمزه تلقی می‌شود، ممکن است در جامعه‌ی دیگری منزجرکننده به‌نظربرسد. نوشته‌ها و فیلم‌های محبوب درباره‌ی غذاها نیز اغلب ویژگی متنوع ملموس و فرهنگی خوب غذا خوردن را برجسته می‌کنند.

هیچ یک از این دو معنای خوب غذا خوردن به معنای دقیقِ کلمه مربوط به ملاحظاتِ اخلاقی نمی‌شوند. بااین‌حال، حتی در اینجا هم می‌توانیم متوجه شویم که پرسش از خوب غذا خوردن می‌تواند در جهتی اخلاقی قرار گیرد. تواناییِ خوب غذا خوردن، چه به معنای تغذیه‌ای و چه به معنای زیبایی‌شناختی، بستگی به این دارد که فردِ مصرف‌کننده چگونه در شبکه‌ی گسترده‌تری از روابط قرار گرفته است. هرکسی قادر به رفع نیازهای تغذیه‌ای خود نیست. مثلاً جوامعِ کم‌درآمد در مناطقِ روستایی یا درون‌شهری در ایالات متحده، نسبت به ساکنان مناطقِ ثروتمندتر، دسترسی کمتری به سوپرمارکت‌ها و غذاهای باکیفیت و مقرون‌به‌صرفه دارند.[۲] البته قطعاً دسترسی به مواد غذایی مناسب در تمام جوامع به عوامل اجتماعی بسیار زیادی، از جمله طبقه‌ی اجتماعی، جنسیت و سن، بستگی دارد. چنین عواملی باعث می‌شوند تا خوب غذا خوردن در این معنای بنیادین نه تنها وابسته به انتخاب‌های فردی، بلکه وابسته به ویژگی اخلاقی و سیاسی شبکه‌ی اجتماعی گسترده‌تری هم باشد. و وقتی صحبت از حس زیبایی‌شناختی در خوب غذا خوردن می‌شود، حتی کسانی که به مواد غذایی مناسب دسترسی دارند هم ممکن است از دانش فرهنگی یا مهارت‌های آشپزی بی‌بهره باشند و درنتیجه نتوانند غذا خوردن را تبدیل به تجربه‌ای جالب و متنوع یا از نظر فرهنگی و زیبایی‌شناختی معتبر کنند. علتِ چنین عدم‌موفقیت‌هایی می‌تواند ریشه در بی‌عدالتی‌های سیاسی و اخلاقی داشته باشد که مستلزمِ تجزیه و تحلیلی اخلاقی‌اند.

در راستای هدف اصلی این مقاله، معنای ویژه‌ی اخلاقی بودنِ خوب غذا خوردن زمانی آشکار می‌شود که متوجه شویم خوب غذا خوردن پیوندهایی را ایجاد می‌کند. این پیوندها می‌توانند کوچک یا محلی و یا حتی دامنه‌ی وسیع‌تری داشته باشند، اما اینکه ما چگونه غذا می‌خوریم می‌تواند به صورت اجتناب‌ناپذیری ما را با افراد دیگر، حیوانات، زیست‌گاه‌ها، زمین و حتی درکِ شخصی از هویت فردی‌مان مرتبط کند. این روابط، چه با دیگران و چه با خودمان، موضوعاتِ مهمی در تأملات اخلاقی به‌شمارمی‌روند. پیش از آنکه بتوانیم مسئولیتِ غذا خوردن‌مان را تقبل کنیم، باید ابعادِ ارتباطیِ مصرف کردن را درک کنیم.

پیوندهای ایجاد شده بر اثر چگونه غذا خوردنِ ما در جهات بسیار متنوعی گسترش می‌یابند. دم‌دستی‌ترین نوعِ این روابط، غذا خوردن با دیگران است. غذا خوردن خانواده‌ها را دورِ هم جمع، روابط تجاری را حفظ و فرصت‌هایی را برای ایجاد روابط عاشقانه فراهم می‌کند. بسیاری از افراد که نگرانِ از هم پاشیدنِ خانواده‌شان هستند، به عنوانِ نشانه‌ای از این مشکل به این واقعیت اشاره می‌کنند که دیگر با هم غذا نمی‌خورند. اهمیت و معنای اجتماعی با هم غذا خوردن فراتر از کارکردِ بیولوژیکی تغذیه‌ی انسان است. بنابراین شاید به همان اندازه که فکر کردن به اینکه چه چیزی می‌خوریم مهم است، فکر کردن به اینکه با چه کسی دل‌مان می‌خواهد غذا بخوریم هم اهمیت داشته باشد.

افزون‌براین، چگونه غذا خوردن ما باعثِ حفظ روابط‌مان با اجداد‌مان، گروه‌های قومی و مناطق مسکونی هم می‌شود. علی‌رغمِ صنعت فست‌فود –و به‌ عنوانِ طعنه‌ای به تأثیرش بر همسان‌سازی‌ عادات غذایی- بسیاری از سنت‌های غذایی وابسته به مناطق و قومیت‌ها هنوز در ایالات متحده حفظ شده‌اند. غذاها و شیوه‌ی طبخ در ایالت مین متفاوت از ایالت لوئیزیانا یا نیومکزیکوست؛ عادات غذایی نیویورکی‌ها با اهالی دوبوک یا سان‌فرانسیسکو فرق دارد. بسیاری از آمریکایی‌ها که اجدادی از اقوامِ مختلفی دارند، هویت شخصی و جمعی خود را نسبتاً از طریقِ وفاداری به شیوه‌های خاص طبخ و غذاخوردن نشان می‌دهند. اینکه دیگر مانند مردم و اجدادت غذا نخوری، نه تنها می‌تواند نشانه‌ی خیانت تلقی شود، بلکه به خودی خود اصلاً نوعی خیانت است.

بحث درباره‌ی اخلاق و رویکرد اخلاقی انسان‌ها درباره‌ی جانوران به گذشته‌های بسیار دور می‌رسد. نخستین اشاره‌ها به حقوق جانوران و رفتاری که انسان باید در برابر آن‌ها پیش گیرد تا اخلاق را رعایت کرده باشد، به یونان باستان بازمی‌گردد. در کل، دیدگاه‌های گوناگون درباره‌ی اینکه انسان باید چه رویکردی نسبت به جانوران دیگر در نظر گیرد به سه دسته اصلی تقسیم می‌شوند: دیدگاه «عدم التزام»، «التزام نامستقیم»، و «التزام مستقیم». در دید کسانی که به عدم «التزام انسان» به داشتن دستگاه اخلاقی باور دارند، جانوران هیچ حقوقی ندارند و انسان‌ها می‌توانند با آن‌ها هر آن گونه که دوست دارند، رفتار کنند. افلاطون از جمله هواداران این دیدگاه بود و جانوران را «هیولاهای بی‌قانون» می‌خواند. باورمندان به «التزام نامستقیم» اما حقوق جانوران را نه به خاطر وجود خودشان، که برای ارتباطی که آن‌ها با انسان‌ها دارند، قابل تعریف می‌دانند. آن‌ها بر این باورند که اگرچه جانوران حقوق ندارند، اما این نمی‌تواند دلیلی برای انسان در برخورد ناشایست با آن‌ها باشد. در عوض، ما باید با احترام با آن‌ها برخورد کنیم چون این باعث برخورد احترام‌آمیز ما با همدیگر می‌شود. در دیدگاه «التزام مستقیم»، انسان‌ها به صورت مستقیم ملزم به رعایت اصول اخلاقی در برابر دیگر جانوران هستند. دو بنیان برای چنین دیدگاهی وجود دارد: فایده‌گرایی، وظیفه‌گرایی. بر پایه‌ی فایده‌گرایی، انسان‌ها و جانوران هر دو «حساس» هستند و رفتار انسان باید در جهت افزایش شادی و لذت در جامعه حساسان و کاهش درد و رنج در میان آن‌ها باشد. کم کردن از بار رنج و درد جانوران خود عملی اخلاقی‌ست و به گفته جرمی بنتام، انسان نباید از خود بپرسد آیا جانوری سخن می‌گوید یا توانایی استدلال دارد، بلکه آیا درد می‌کشد یا نه؟

افزون‌براین، عادات غذایی پیوندی میان ما، حیوانات و خاک هم به پدید می‌آورند. سالانه هزاران حیوان در ورزش شکار کشته می‌شوند. سالانه میلیون‌ها حیوان، پیش از سلاخی شدن برای فراهم کردن غذاهای کسانی که گوشت می‌خورند، در شرایطی استرس‌زا و پر از بیماری نگه‌داری می‌شوند. صنعت گوشت، بزرگترین مصرف‌کننده‌ی آب شیرین در کشور و یکی از بزرگترین مصرف‌کنندگان زمین و محصولات کشاورزی‌ست.[۳] شرایط لازم برای نگه‌داری حیوانات به منظورِ سوددهی بیشتر آنها در بازارهای انبوهِ مصرف، نیازمندِ استفاده‌ی گسترده از هورمون‌ها و آنتی‌بیوتیک‌هاست که باعث می‌شود تا صنعت گوشت و مصرف‌کنندگانِ آن، هر دو به صنعت دارویی نیز مرتبط شوند.[۴] نگه‌داری حیوانات در کشتارگاه‌ها پیش از سلاخی‌شان مقدار زیادی زباله تولید می‌کند که می‌تواند باعث آلودگی آب محلی، مسمومیتِ ماهی‌ها و آسیب رساندن به سلامتی انسان‌ها شود.[۵]

ارتباط ما با خاک که بر اثرِ استفاده از گیاهان پدید آمده است نیز اغلب به همین ترتیب مشکل‌آفرین است. تک‌کشتی[۶] به منظورِ تولیدِ انبوهِ غلات و سبزیجات که از نظر اقتصادی به‌صرفه‌ است، باعثِ تشدید آفت‌ها می‌شود و درنتیجه برای از بین بردنِ آنها باید از اسپری‌های آفت‌کش استفاده کرد.[۷] تمرکز کارخانه‌ها بر صنعت غذا، جایگزینِ مزرعه‌های خانوادگی، سنت‌ها و معیشت کشاورزانِ کوچک و جوامعی شده است که کشاورزی باعث رشدشان شده بود. بازاریابی ملی و بین‌المللی درباره‌ی غذا، کارخانه‌ها را تشویق می‌کند تا هم آزمایش‌هایی در زمینه‌ی مهندسی ژنتیک انجام دهند و هم محصولات کشاورزی‌ای را برای تولید غذا انتخاب کنند که بتوانند توسط ماشین‌ها برداشت شوند، مدت زمان طولانی‌تری قابل‌نگهداری باشند و از نظر بصری برای مصرف‌کنندگان جذاب باشند. این فرآیندها ضرورتاً ضامنِ کیفیت‌های تغذیه‌ای یا زیبایی‌شناختی غذاهایی نیستند که در نهایت مصرف می‌کنیم.

در نهایت، چگونه غذا خوردن ما باعثِ پیوندمان با کسانی که در نقاط دیگر جهان زندگی می‌کنند هم می‌شود. بسیاری از غذاها در بازارهای ما از کشورهای دیگر وارد شده‌اند. بنابراین غذا خوردن، ما را با افرادی که غذاها را تولید کرده‌اند، فرآیند رشد و به سرانجام رسیدن مواد اولیه‌شان و کارخانه‌هایی که مدیریت تولید و توزیع غذا را بر عهده دارند پیوند می‌دهد. گاهی این ارتباطات ما را نه تنها درگیر کارهایی که انجام شده است، بلکه درگیرِ کارهایی که انجام نشده‌اند نیز می‌کند. در برخی کشورهای فقیرتر، می‌توان از زمین‌هایی که برای کشت غلات به منظور صادرات درنظرگرفته شده‌اند، در جهتِ تولید غذاهایی برای مصرفِ محلی استفاده کرد. اغلب بدونِ آموزشِ کافی برای استفاده‌ی امن و بی‌خطر از مواد شیمیایی کشاورزی، این مواد در اختیارِ کشاورزان فقیر و کم‌سواد قرار می‌گیرند.[۸] تا زمانی که مردم در این کشورها گرسنه‌اند یا توسط کسانی مورداستثمار قرار گرفته‌اند که در زمین‌ها آنها را به کار می‌گیرند، انتخاب‌های ما برای چگونه غذاخوردن به صورت اجتناب‌ناپذیری به موقعیتِ این افراد ربط پیدا می‌کند.

پیش از این، اشاره کردم که ما اغلب تصور می‌کنیم غذا خوردن عملی شخصی‌ست، کاری که ما به عنوان یک فرد انجام می‌دهیم و از نظر اخلاقی خود را مسئول یا پاسخ‌گوی آن تلقی نمی‌کنیم. بااین‌حال، نشان دادم که چگونه غذا خوردنِ ما باعث ایجاد پیوندهای متعددی میان ما و افراد دیگر، حیوانات و زمین می‌شود. افزون‌براین، ما را با کارخانه‌های دارویی و شیمیایی، کارگرانِ مزرعه و کسانی نیز پیوند می‌دهد که توسط زباله‌های مدفوعی، سمومِ آفت‌کش و علف‌کش، هورمون‌ها و کارِ استثماری مورد آسیب قرار گرفته‌اند. ما در تخریب جنگل‌ها به منظورِ ایجاد زمین‌های زراعی، فرسایش خاک بر اثرِ خیش‌زنی یا شیوه‌های کشتِ زراعی ضعیف و بهره‌برداری بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی برای آبیاری که باعث می‌شود تا زمین‌های حاصل‌خیز تبدیل به بیابان شوند، شرکت داریم. بنابراین انتخاب‌های ما در چگونه غذا خوردن، می‌تواند به عنوانِ آغازگاهی در شبکه‌ی گسترده‌ای از ارتباطات، تعاملات و جریان‌های انرژی تلقی شود. به این ترتیب، به‌نظرمی‌رسد می‌توانیم بپرسیم که آیا می‌توانیم چیزی درباره‌ی روش‌های اخلاقی و غیراخلاقی و بهتر و بدترِ غذا خوردن بگوییم یا نه. ظاهراً مصرف کردن هم درست مانند تولید کردن پیامدهایی را در پی دارد.

بخش دوم

اینکه بگوییم روش‌های درست و غلطی برای غذا خوردن وجود دارد، نشان می‌دهد که اهدافی برای دست‌یابی در غذا خوردن وجود دارد که فراتر از اهدافِ صرفاً تغذ

یه‌ای و زیبایی‌شناختی‌ای‌اند که پیش از این به آنها اشاره کردیم. بر اساسِ دیدگاهِ تغذیه‌ای، هدف ما در غذا خوردن رسیدن به تعادل صحیح و مصرفِ مواد مغذی موردنیاز برای سالم ماندن است. این هدف نیازمندِ دانشی قابل‌توجه درباره‌ی کیفیت غذاهای مختلف و همچنین نیازهای انسانی در مراحل متفاوتِ رشد و تحتِ شرایط مختلف سلامتی و بیماری‌ست. به همین ترتیب، بر اساسِ دیدگاه زیبایی‌شناختی، هدف ما در غذا خوردن پدیدآوردن نوع ویژه‌ای از تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه است: شاید فردی غذاها را بر حسبِ رنگ کنار هم بچیند یا کیفیت‌های غذایی را در تطابق با کیفیت‌های موجود در شراب‌ها درنظربگیرد.[۹] اما با توجه به دیدگاهی اخلاقی، هدفِ مناسب و صحیح در غذا خوردن چیست؟

سیاهه‌ی قرمز گونه‌های در معرض خطر، فراگیرترین مرجع بررسی وضعیت بقای گونه‌های زنده در جهان است. اتحادیه‌ی بین‌المللی حفاظت از محیط زیست (IUCN) که این سیاهه را منتشر می‌کند، اصلی‌ترین مرجع در جهان برای بررسی وضعیت بقای جانوران است. در عین حال سیاهه‌هایی نیز از وضعیّت گونه‌های در خطر توسط گروه‌ها و کشورها منتشر می‌شوند که برآوردی از وضعیت انقراض این گونه‌ها در یک منطقه خاص‌اند. سیاهه‌ی قرمز بر پایه‌ی معیارهای دقیق در رابطه با وضعیت انقراض هزاران گونه تهیه می‌شود. این معیارها برای همه جانوران در هر منطقه‌ای از جهان یکی هستند. هدف از تهیه این سیاهه آگاه کردن مردم و سیاست‌مداران در رابطه با وضعیت جانوران و کمک به جامعه جهانی در کم کردن میزان منقرض شدن گونه‌ها است. IUCN تلاش می‌کند تا برآورد خود از هر جاندار را در هر پنج سال، یا بیشینه ده سال، یکبار بازبینی و به روز کند. این کار در روندی با همکاری چندین بازبین گروه تخصصی نجات صورت می‌پذیرد.

یک پاسخ می‌تواند این باشد که خوب غذا خوردن به معنای حفظِ پایایی[۱۰] ا‌ست. با توجه به یکی از تعریف‌های مهم، برای رسیدن به پایایی باید به مرحله‌ای برسیم که در عینِ برطرف کردنِ نیازهای انسانی‌مان در زمانِ حال، ظرفیتِ نسل آینده در جهت برطرف کردنِ نیازهایشان را به خطر نیندازیم.[۱۱] بنابراین از نظر اخلاقی، تا وقتی که نیازهایمان را در زمانِ حال برطرف نکنیم و در عینِ حال آیندگان را نیز به زحمت و خطر بیندازیم، خوب غذا نمی‎‌خوریم. با دنبال کردنِ این خطرِ فکری، مصرف مسئولانه و اخلاقی نیازمندِ توجه به پیامدهای انتخاب‌های غذایی برای تن‌درستی نسل کنونی و آینده‌ی بشر است. البته این تندرستی چنان‌چه اشاره شد، به‌وضوح مشروط به ماهیت روابط گوناگونِ ما با خاک، آب، حیوانات، عادات و کارگرانِ مزرعه است.

شاید این تعریف از پایایی بسیار محدود و مبهم باشد. از این لحاظ محدود است که فقط به نیازهای مردم در زمان حال و نسل‌های آینده اشاره می‌کند و از این لحاظ مبهم است که دقیقاً مشخص نمی‌کند که چه چیزی را باید به عنوان نیاز‌هایمان درنظربگیریم. در نظریه، شاید با درنظر گرفتن به خطر افتادن مناطق عظیمی از کره‌ی زمین و آسیبی که به تعداد بی‌شماری از حیوانات می‌رسد، الزامات این تعریف از پایایی برآورده شوند. ظاهراً عجیب به‌نظرمی‌رسد که فکر کنیم ما در عینِ تخریبِ حاصل‌خیزی خاک‌های کشاورزی، تا زمانی که توسعه‌ی فناوری‌های جدید، با جایگزینی غذاهای مصنوعی، به نسل‌های آینده اجازه‌ی رفعِ نیازهای تغذیه‌ای‌شان را بدهد، می‌توانیم به صورت پایا هم عمل کنیم. مثالی علمی-تخیلی از مجموعه‌ی محبوب «پیشتازان فضا» می‌زنم؛ اگر روزی همه می‌توانستند از طریق ماشین‌هایی که به صورت مصنوعی ترکیب‌های مولکولی مختلف را تکثیر کنند، به غذای موردنیازشان دست یابند، چه؟ در چنین جامعه‌ای، نیازهای کنونی خود و نیازهای نسل‌های آینده را می‌توانیم از طریقِ منابعی برطرف کنیم که مانند منابعِ «طبیعی» تخریب‌پذیر نیستند. آیا منظور ما از به‌کارگیری پایایی به عنوانِ مقیاسِ سنجشِ خوب غذاخوردن این است؟

به نظرِ اقتصاددانانی همچون جولین سایمن[۱۲] این مسئله پیامدی مشکل‌ساز نیست.[۱۳] براساسِ دیدگاهِ سایمن، منابع زیست‌محیطی مانند خاک‌های کشاورزی حاصل‌خیز یا گونه‌های محصولات فقط به‌خاطرِ خدمت اقتصادی‌شان به انسان ارزشمندند. اگر مواد و فناوری‌های دیگر بتوانند همین خدمات را فراهم کنند، دیگر دلیلی برای تأسف خوردن برای از دست دادنِ هیچ منبع خاصی نخواهیم داشت. البته در دیدگاهِ خوش‌بینانه‌ی سایمن، کمبودِ منبع خاصی مردم را تشویق می‌کند تا به دنبال روش‌های جایگزین و ایجاد آنها برای ارائه‌ی خدمات منابعی که درخطر قرار دارند باشند. با کمیاب شدنِ خاک‌های حاصل‌خیز، گونه‌های متنوع گیاهان و حیوانات اهلی، یا آب پاک باید به دنبالِ روش‌های پیچیده‌ی فناورانه‌ای باشیم که بتوانند ابزارهایی مصنوعی را برای ارائه‌ی خدماتی پدید آورند که آن منابع برایمان فراهم می‌کردند، تا به همان ترتیب بتوانیم نیازهایمان را برطرف کنیم.

گرچه مشکلات زیادی در رابطه با این رویکرد وجود دارد، در راستای هدفِ ما، خاطر نشان کردن این نکته کفایت می‌کند که تمرکز بر ارزش اقتصادیِ منابع، ارزیابی رابطه‌ی اخلاقی ما با آنها را تسهیل نمی‌کند. درست است که خاک، حیوانات و البته انسان‌ها در شرایط خاص و به منظورِ اهدافِ خاصی، ارزشی اقتصادی دارند و در چنین بستری می‌توانند به‌منزله‌ی منابع اقتصادی‌ای که فراهم‌کننده‌ی خدمات اقتصادی‌اند درنظرگرفته شوند، در عینِ حال، در بستری اخلاقی می‌توانند به عنوانِ چیزها یا موجوداتی آسیب‌پذیر نیز تلقی شوند. درحالی که مثلاً جنگل‌ها و تالاب‌ها به عنوان منابعی که ارزشی اقتصادی دارند تلقی می‌شوند، زیست‌گاه ضروری گونه‌های غیرانسانی هم هستند. حیوانات اهلی هم خدمات اقتصادی و تغذیه‌ای را فراهم می‌کنند، اما در این فرآیند به شدت رنج می‌کشند. و همین مسئله درباره‌ی چشم‌اندازِ اقتصادی کارگران نیز صادق است. محدود کردن دیدگاه‌مان درباره‌ی پایایی فقط به آنچه بر منافعِ اقتصادی انسانی اثرگذار است، ابعاد اخلاقی روابط ما با حیوانات و جهان طبیعی را نادیده می‌گیرد.

اگر این روابط را جدی بگیریم، روش پرثمرتری برای فکر کردن به پایایی چنین خواهد بود که صراحتاً پایایی اعمال انسانی را با توجه به اثرمان بر حفظ محیط‌زیست و سلامتی افراد دیگر تعریف کنیم. به این ترتیب، پایایی نه صرفاً انسان‌محور و نه صرفاً طبیعت‌محور خواهد بود. شیوه‌های پایای غذا خوردن قطعاً زیست‌گاه‌ها و محیط‌زیست‌ها را تغییر می‌دهند، اما باید این کار را به روش‌هایی انجام دهند که یکپارچگی تکامل ارگانیسم‌هایی را حفظ کنند که آنها را تشکیل داده‌اند. شیوه‌های پایای غذا خوردن باید به عنوان شیوه‌هایی تلقی شوند که روابطی عادلانه و منصفانه میان تولیدکنندگان، کارگران و همچنین مصرف‌کنندگان برقرار می‌کنند. بنابراین هدف ما به عنوان مصرف‌کنندگان باید فهمیدن این باشد که به شیو‌ه‌هایی غذا بخوریم که نیازی به آسیب‌های ناشی از کارخانه‌های کشاورزی، مواد شیمیایی تک‌کشتی، تخریب زیست‌گاه‌ها یا کاهش حاصل‌خیزی خاک بر اثر بیابان‌زایی نداشته باشند. با جدی گرفتنِ روابط ایجاد شده بر اثر غذا خوردن، شاید مجبور شویم تا چیستی حقیقی نیازهای تغذیه‌ای‌مان را مورد ارزیابی قرار دهیم.

هایدگر در کتاب «پرسش از تکنولوژی» این موضوع را مطرح می‌کند که تکنولوژی یک شیوه‌ی خاص ارتباط با چیزهاست. پس تکنولوژی یک وسیله نیست، بلکه شیوه‌ای خاص از آشکار کردن چیزهاست و بنابراین مرتبط با مقوله‌ی حقیقت است. تکنولوژی مدرن با میل به سروری بر چیزها رخصت عیان شدن آنها -آن گونه که هستند- را از آن‌ها سلب می‌کند. لذا استیلای تکنولوژی بر چیزها باعث خروج‌شان از آنچه هستند و نه خروج آن‌ها از خفا شده‌است. انسان‌ها بر حسبِ میل و نیاز خود تصمیم می‌گیرند یا اراده می‌کنند تا چیزها را به‌مثابه‌ابژه‌هایی در مقابل خود ببینند. به نظر هایدگر صورت حاد و بحرانی این رویکرد، تفکر «تکنولوژیک» است. در این وضع، چیزها به صورت مواد خام، منابع و ذخایر تلقی می‌شوند. رویکرد تکنولوژیک نمی‌گذارد و اجازه نمی‌دهد چیزها خودشان و یا حتی ابژه باشند. به همین دلیل هایدگر در «پرسش از تکنولوژی» می‌گوید: «آنچه به معنای ذخیره‌ی ثابت به حالتِ آماده‌باش به انتظار ایستاده است، دیگر به مفهومِ موضوع در برابر ما نایستاده است.» با‌این‌حال، ساده‌ترین، عجولانه‌ترین و سطحی‌ترین برداشتی که می‌توان از بحث هایدگر داشت این است که او را دشمن و مخالف تکنولوژی بدانیم.

ممکن است برخی در اینجا اعتراض کنند که جدی گرفتن روابط ایجاد شده تحتِ تأثیر شیوه‌های غذا خوردن‌مان هم غیرقابل‌اجرا و هم از نظر اخلاقی افراطی‌ست. نه تنها برای فردِ مصرف‌کننده غیرممکن است که به شکلی معنادار تمام اثرات غذاخوردنش را درنظربگیرد، بلکه برخی از این روابط نیاز به توجه اخلاقی کمتری دارند. این اعتراضات ارزش بررسی بیشتر دارند.

در حقیقت ما هرگز نمی‌توانیم تمام افرادی را شناسایی کنیم که تحتِ تأثیر انتخاب‌های ما در روند غذا خوردن‌مان قرار گرفته‌اند. در برخی موارد، دلیل این عدمِ موفقیت تعداد زیادِ افراد دخیل در ماجرا و عظمت و تنوع اثرات آن بر حیوانات و محیط‌زیست‌هاست. در برخی موارد، این عدم موفقیت ناشی از ناتوانی ما در پیدا کردن داده‌هایی‌ست که برای دانستن تفاوت‌های دقیقی نیاز داریم که انتخاب یک راه به جای راهِ دیگری دربردارد. بااین‌حال، تشخیص چنین محدودیت‌هایی، ما را از پذیرشِ تمامِ مسئولیت‌ها عفو نمی‌کند. برخی از غفلت‌های ما ناشی از تمایل‌مان به نادیده گرفتن پیامد انتخاب‌هایمان است. البته که اطلاعات زیادی درباره‌ی شرایط کارِ کارگران مزرعه، شرایطِ بزرگ شدنِ حیوانات و تأثیرات زیست‌محیطی کشاورزی صنعتی در تمام کشورها موجود است. گرچه نمی‌توانیم همه چیز را درباره‌ی مواردِ جزئی بدانیم، می‌توانیم اطلاعاتی مهم و کافی درباره‌ی کلیاتی به دست آوریم که انتخاب‌های مربوط به غذا خوردن ما را تبدیل به موضوعی اخلاقی می‌کنند.

اما با گفتنِ این مسئله، براساسِ دیدگاهی اخلاقی، اینکه انتظار داشته باشیم تا این روابط به شکلی یکسان جدی گرفته شوند کمی افراطی نیست؟ هر یک از ما در ارتباط با چیزهای بسیار زیادی قرار داریم. برخی از این ارتباطات نسبتاً دور و انتزاعی‌ و برخی کاملاً نزدیک و واقعی‌اند. برخی از این ارتباطات از قصد یا بر اثر انتخاب‌های خودمان ایجاد می‌شوند. برخی از ارتباطات نتیجه‌ی اعمالِ دیگران، تصادفی یا صرفِ وجود داشتن پدید آمده‌اند. وقتی پای درکِ آنچه که نیاز به توجه اخلاقی ما دارد وسط باشد، تفاوت‌های میان انواع ارتباطات مسلماً اهمیت می‌یابند. در بستر بحث ما درباره‌ی شبکه‌ی روابطی که توسط روش‌های غذا خوردنِ ما ایجاد شده‌اند، شاید استدلال شود که روابطِ مدنظر کوچک‌تر و انتزاعی‌تر از آن‌اند که بتوانند چنین بارِ اخلاقی‌ای را حمل کنند.

تصدیقِ انواعِ مختلفِ روابطِ ممکنِ یک فرد تصویر اخلاقی را پیچیده می‌کند، اما ضرورتاً آن را تغییر نمی‌دهد. این روابطی که غذا خوردن ایجاد می‌کند اغلب ماهیتی چندگانه‌ دارند: هم دم‌دستی‌اند و هم دورازدسترس، هم واقعی و هم کلی‌اند. شاید احساس کنیم که برخی از مؤلفه‌های خاص در بعضی از شبکه‌های ارتباطی راحت‌تر از بقیه دردسترس‌اند، بااین‌حال، آن پیوندهای دورتر هم به هر حال وجود دارند. ضرورتِ اخلاقی تأمل درباره‌ی چگونگی عملکرد و معنای خوب غذا خوردن ناشی از این واقعیت است که غذا خوردن واقعاً به روش‌هایی که صرفاً انتزاعی نیستند ما را به دیگران مرتبط می‌کند. درست است که روابط ما با مزرعه‌داران فقیر در نقاط دیگر جهان به اندازه‌ی روابط ما با خانواده و دوستان‌مان یا مزرعه‌داران محلی در جامعه‌مان نزدیک و غنی نیستند، هنوز هم این روابط نیازمند توجه ما هستند. ما وابسته به خدماتِ دیگران –زمین، حیوانات و افراد دیگر- هستیم. چیزهایی که برای زندگی کردن و خوب زندگی کردن نیاز داریم توسطِ شبکه‌ای از افراد و چیزهای دیگری در اختیارِ ما قرار گرفته است که اغلب از نظر جغرافیایی دور از ما هستند. اغلب این چیزها با صرفِ فداکاری و هزینه‌ای سنگین، در قالبِ درآمد ناچیز، شرایط کاری ضعیف، تخریبِ محیط‌زیست و مرگ به دست می‌آیند. استدلال این مقاله این است که خوب غذا خوردن مستلزم آن است که از نظر اخلاقی این افراد و چیزهای دیگر را درنظربگیریم.

بخش سوم

چگونه غذا خوردن‌مان و اینکه آیا خود را در برابر چگونه غذا خوردن‌مان مسئول می‌دانیم یا نه، تا حدی به آنچه می‌بینیم بستگی دارد. خوردن یا باعث می‌شود جهان در برابر دیدگان ما تیره و تار شود، یا جهان را بر ما آشکار می‌کند. عادات غذایی امروزی حاکی از آنند که اغلبِ ما نمی‌بینیم که چه غذایی مصرف می‌کنیم. طبیعت صرفاً به عنوان انبار منابعی تلقی می‌شود که در جهتِ ارضای خواسته‌های انسانی –چه غذایی، چه مصارفِ دیگر- مورداستفاده قرار می‌گیرد. ما به قولِ هایدگر با طبیعت صرفاً به عنوان منبعِ انرژی[۱۴] حاضر و آماده‌ای رفتار می‌کنیم.[۱۵] چیزها در طبیعت فقط در صورتی که برطرف‌کننده‌ی نیاز یا میلی در ما باشند، یا بر سرِ راهِ رسیدن ما به آنچه می‌خواهیم قرار داشته باشند، برای ما قابلِ مشاهده می‌شوند. این روشِ مکانیکیِ مشاهده، کار و جهت‌گیریِ درونی و خودمختارِ موجودات و مکان‌های طبیعی را مختل می‌کند.

البته مشکل مشابهی در رابطه با انسان‌هایی نیز وجود دارد که ضرورتاً در دامِ شبکه‌ای از روابطِ ناشی از عادات غذایی ما گیر افتاده‌اند و ناتوان از دیدنِ آنها هستیم. تا حدی که ما اصلاً توجهی به آنها یا شرایطِ کاری‌شان نمی‌کنیم، جوری رفتار می‌کنیم که گویا آنها صرفاً ابزاری برای خدمت به اهدافِ ما هستند. و عدمِ توجه به سوبژکتیویته‌ی این افراد، دقیقاً به معنای آن است که با انسان‌های دیگر صرفاً همچون ابزار و نه غایتی در خود رفتار کنیم، یعنی همان مسئله‌ای که کانت به شکلی متقاعدکننده درباره‌ی آن استدلال کرده است.

تا زمانی که تأثیر عاداتِ غذایی فرد بر طبیعت و انسان‌های دیگر، بر او پوشیده باشد، او مسئولیت چگونه غذا خوردنش را بر گردن نمی‌گیرد. اگر پایایی مستلزم آن است که دگرگونی‌های انسان در طبیعت باید حافظِ یکپارچگی تحولاتِ طبیعت باشند، پس اگر از چگونگی این تحولات و فرآیندهای زیست‌محیطی مربوط به آن اطلاعی نداشته باشیم، رسیدن به این پایایی غیرممکن خواهد بود. و گرچه پایایی مستلزم آن است که نیازهای نسل‌های کنونی و نسل‌های آینده برطرف شود، به شدت به این مسئله نیز وابسته است که آیا ما به آیندگان اجازه می‌دهیم تا خودشان نیازهایشان را تعیین کنند یا ما فهمِ خودمان از نیازهای اولیه را بر آنها تحمیل می‌کنیم. به عبارتِ دیگر، پایایی‌ای که به صورتی کورکورانه دنبال شود، احتمالاً فقط حداقل میزان استاندارد ارضای نیازهای بیولوژیکی را ارتقا می‌دهد، نه میزان استانداردی را که از نظر فرهنگی مناسب باشد و آیندگان به صورت خودمختار خودشان آنها را انتخاب کرده باشند.

هیچ فایده‌ای ندارد در اینجا چنین اعتراض کنیم که ما از کجا بدانیم نیازها و ترجیحات نسل آینده چه خواهد بود و درنتیجه تأثیر ما بر آنها لازم نیست از نظر اخلاقی نگران‌مان کند. در حقیقت ما می‌توانیم از نیازها و ترجیحات آیندگان با خبر باشیم، چون آنها هم مانند ما انسان‌اند و شرایط بیولوژیکی یکسانی با ما دارند.[۱۶] اما به طورِ خاص، نیازها و ترجیحاتِ نسلِ آینده تا حدی تحتِ تأثیرِ اعمالِ نسلِ کنونی‌اند؛ آینده کاملاً مستقل از حال نیست. انتخاب‌های حالِ ما بر نیازهای نسل بزرگی از آینده و سهولت آنها در برطرف کردن نیازهایشان اثرگذار است. افزون‌براین، زمانِ حال تعیین‌ می‌کند که چه منابع، نهادها و فناوری‌ها، جهان‌بینی‌ها، اکوسیستم‌ها و گونه‌هایی در اختیار نسلِ آینده قرار خواهند گرفت تا از آنها استفاده کنند، تحسین‌شان کنند، به آنها احترام بگذارند و آرزوی رسیدن به آنها را داشته باشند. بنابراین پیروی مصرفِ پایا بودن مستلزم توجه به دیدگاه‌های دیگران –افراد، نسل‌ها و گونه‌های دیگر- است.

در اینجا می‌توانیم از «اخلاقیاتِ مشاهده»[۱۷] حرف بزنیم.[۱۸] مثلاً اینکه ما دیگران را چگونه می‌بینیم، تأثیر زیادی در تعیین کیستی آنها دارد، به‌ویژه اگر ما نسبت به آنها قدرتمندتر باشیم. ما اغلب با مقولاتی که به‌کارمی‌بندیم، هویتِ حقیقی مردم را می‌پوشانیم. مقولاتی همچون نژاد، جنسیت، طبقه‌ی اجتماعی یا میزانِ تحصیلات می‌توانند به کار گرفته شوند تا تصویری از مردم را ارائه دهند که عاری از کیفیاتِ واقعی هویتِ پیچیده‌ی آنهاست. ما به صورت تک‌بُعدی با آنها مواجه می‌شویم، یعنی صرفاً یکی از جنبه‌های تحریف‌شده‌ی آنها را درنظرمی‌گیریم و به باقی جنبه‌های آنها بی‌توجه باقی می‌مانیم. با توجه به اینکه ما بر مبنای ادراکاتمان از دیگران، رفتار می‌کنیم، اعمالِ ما هم به اندازه‌ی ادراکاتمان نه تنها تحریف می‌شوند، بلکه حتی می‌توانند ناعادلانه یا استثمارگرایانه باشند. اینکه همچنان مسئولیت کارهایی را که در قبالِ دیگران انجام می‌دهیم بپذیریم، مستلزم آن است که یاد بگیریم آنها را همانطور که واقعاً هستند ببینیم، نه به عنوانِ تصویری که بازتابی از نیازها و تعصباتِ خودمان است.

پایایی مفهومی‌ست در مبحث بوم‌شناسی، ساختمان سبز و محیط‌زیست که اشاره دارد به اعمالی که با ادامه‌ی روند حیات و اکوسیستم‌ها در ستیز قرار ندارد. صندوق جهانی طبیعت به بررسی و ارزیابی میزان پایایی سیاست‌های اقتصادی-اجتماعی جوامع می‌پردازد. پایایی، ظرفیت یک یا چندین پدیده برای تحمل است. این واژه به توصیف این مسئله می‌پردازد که چگونه سیستم‌های زیستی در طول زمان، متنوع و بارور می‌مانند. زندگی طولانی و سالم جنگل‌ها و تالاب‌های دیرپا نمونه‌هایی از سیستم‌های از نظر زیستی پایا هستند. برای انسان، پایایی عبارت است از پتانسیلی برای کسب رفاه به شکلی طولانی‌مدت؛ رفاهی که ابعاد زیست‌محیطی، اقتصادی و اجتماعی را در بر می‌گیرد.

اخلاقیاتِ مشاهده، به یک اندازه به مسئله‌ی اخلاقی چگونه غذا خوردنِ ما و مسئولیت‌های اخلاقی ما در قبالِ افرادِ دیگر مربوط است. اگر ما یک گاو را صرفاً در قالبِ گوشت و چرم [نه یک موجودِ زنده]، گندم را صرفاً در قالبِ آرد و نان و درخت‌ها را صرفاً در قالبِ تخته‌های چوبی و کاغذ ببینیم، دیدگاهی تک‌بُعدی و تقلیل‌دهنده را اتخاذ کرده‌ایم که اجازه نمی‌دهد تا متوجه پیامدهای قائل شدن به چنین مقولاتی بشویم. اگر چیزی یا کسی را صرفاً در قابل X ببینیم، احتمالاً اگر در شرایطی به غیر از X او را ببینیم، از او روی‌برگردان خواهیم شد.

البته فرآیند دیدن دیگران همانطور که واقعاً هستند، نه به عنوان بازتابی از تعصباتِ خودمان، قطعاً دستاوردی مشکل و دشوار است. تمایزِ مریلین فرای[۱۹] میان ادراکِ از روی علاقه و ادراکِ خودبینانه در اینجا به کار می‌آید.[۲۰] در ادراکِ خودبینانه، ما دیگران را صرفاً در چهارچوب باورها و برنامه‌های خودمان می‌بینیم. ما دیگری را –چه انسان، چه طبیعت- در راستای تمایلات و برنامه‌های خودمان درنظرمی‌گیریم. از سویِ دیگر، ادراکِ از روی علاقه، همراه با تواضع و فروتنی نسبت به دیگری‌ست. هدف این است که دیگری را در چهارچوبِ شرایط خودش، به عنوان کسی که زندگی و اهدافِ خودش را دارد ببینیم. اما این ادراک صرفاً نتیجه‌ی تمایلی مثبت به دیدنِ آشکارِ دیگری نیست. چنین درکی نتیجه‌ی تعاملی دوستانه و دیالکتیکی با دیگری‌ست که به دیگری اجازه‌ی ارتباط برقرار کردن و آشکار کردن محدودیت‌ها و توانایی‌هایش را می‌دهد.

مشاهده‌ی تک‌بُعدی در ادراکِ خودبینانه زمانی اتفاق می‌افتد که ما غذا خوردن‌مان را از شبکه‌ی روابطی جدا کنیم که غذا خوردن فوراً ما را به آن وصل می‌کند. وقتی من فقط گوشت، غلات و سبزیجات را می‌بینم، نه اینکه چطور و کجا تولید شده‌اند، متوجه نکته‌ای اساسی در غذا خوردنم نشده‌ام. من به مواد شیمیایی که احتمالاً باعثِ آلودگی آب‌راه‌ها شده‌اند یا نیروی کاری که مورد استثمار قرار گرفته‌اند و برای تولید این غذاها زحمت کشیده‌اند، توجهی نکرده‌ام. و این غفلت، باعث می‌شود تا انتخابِ میان محصولات محلی یا خارجی و کشاورزی صنعتی یا ارگانیک به نظر بی‌ربط بیاید یا اصلاً تصور کنیم چنین تمایزی وجود ندارد. در واقع، این غفلت باعث می‌شود تا روش‌های از نظر اخلاقی خوب یا بدِ غذا خوردن به دشواری فهمیده شوند.

بخش چهارم

بسیار تلاش می‌شود تا پرسش از خوب غذا خوردن را تبدیل به پرسش از سلامتیِ مصرف‌کننده بکنیم. این مسئله در بسیاری از مباحثِ مربوط به مواد غذایی‌ای که به صورت ژنتیکی تولید می‌شوند، مطرح است. استفاده‌ی روزافزون از غذاهای تراریخته[۲۱]، فرصتی برای نشان دادنِ هدفِ این مقاله، یعنی اینکه در خوب غذا خوردن بُعدی اخلاقی وجود دارد، در اختیارمان می‌گذارد. آیا کسی که به خوبی غذا می‌خورد، از غذاهای تراریخته استفاده می‌کند؟ چطور باید به این پرسش پاسخ داد؟

بسیاری از مباحث مربوط به اخلاقیات غذاهای تراریخته مربوط به این است که آیا غذاهای جدید برای سلامتی انسان مضرند و آیا مصرف‌کنندگان حق دارند بدانند که غذاهایی که می‌خرند به صورت ژنتیکی اصلاح شده‌اند یا نه. بدیهی‌ست که اگر این غذاها باعثِ بیماری مردم شود، بر اساسِ دیدگاهی صرفاً فیزیکی فردی که به خوبی غذا می‌خورد باید از مصرف چنین غذاهایی صرف‌نظر کند. استدلال صنعت‌گران عبارت است از اینکه غذاها برای مصرفِ مردم امن هستند و بنابراین نیازی نیست تا روی آنها برچسب بزنیم، انجام این کار صرفاً مصرف‌کنندگان را بیخود و بی‌جهت نگران می‌کند.

البته مخالفت‌هایی درباره‌ی این دیدگاه مبنی بر تأثیرات چنین غذاهایی بر سلامتی انسان وجود دارد. از آنجایی که غذاهای تراریخته حاویِ ژن‌هایی‌ از گونه‌ها، گیاهان و حیواناتی‌اند که در حالتِ عادی در محصولات طبیعی غذایی یافت نمی‌شوند، خطر اینکه مصرف‌کنندگان غذاهایی را بخورند که نسبت به آنها حساسیت و آلرژی دارند، افزایش می‌یابد. غذاهایی که در حالتِ عادی خطری به شمار نمی‌آیند، ناگهان خطرناک می‌شوند، آن هم درحالی که ظاهرشان هشداری مبنی بر خطرناک‌ بودنشان به مصرف‌کننده نمی‌دهد. به این دلیل، برچسب زدن روی غذاهای تراریخته، کار خوبی‌ست. افزون‌براین، نگرانی‌هایی درباره‌ی پیامدهای طولانی‌مدت نشانگرهای آنتی‌بیوتیکی وجود دارد که در مواد ژنتیکی تازه قرار داده می‌شوند. و برنامه‌هایی برای توسعه و رشدِ داروهای مختلف در محصولات کشاورزی که به صورت ژنتیکی اصلاح شده‌اند، پرسش‌هایی را در رابطه با این مسئله مطرح می‌کند که چطور این داروها باید کنترل شوند و از گردافشانی آنها با محصولات کشاورزی دیگری که برای تولید غذا رشد کرده‌اند، جلوگیری کرد.

بااین‌حال، اجازه دهید از پارامترهای این فصل خلاص شویم. فرض کنید که غذاهای تراریخته، به مصرف‌کنندگان آسیبی نمی‌رسانند و حاوی مواد مغذی‌ هم هستند، درست همانطور که غذاهای معمولی باید چنین باشند، در حدی که براساسِ دیدگاهِ بیولوژیکی و تغذیه‌ای نیز سازگار با خوب غذا خوردن باشند. با توجه به چنین فرضیاتی، آیا دیگر باید اطمینان حاصل کنیم که مسئله‌ی اخلاقی دیگری باقی نمانده است؟

براساسِ استدلال مطرح در این مقاله، بُعد اخلاقی خوب غذا خوردن ریشه در پیوندهایی دارد که توسط انتخاب‌های خاص ما درباره‌ی چگونه غذاخوردن‌مان به وجود آمده‌اند یا از هم گسیخته‌اند. رابطه‌ی ما با سلامتیِ جسمِ خودمان فقط یکی از این پیوندهاست. بنابراین وضعیت اخلاقی مصرف غذاهای تراریخته، بستگی به این دارد که چگونه خوردنِ آنها بر کلِ شبکه‌ی پیوندهایی اثر می‌گذارد که خوردنِ ما پشتیبان و مشروعیت‌بخشِ آن است. مشکلی که بیشترِ افراد در تصمیم‌گیری درباره‌ی غذاهایی دارند که به صورت ژنتیکی تولید می‌شوند، شاید ریشه در این واقعیت دارد که دنبال کردن اثرات‌شان بر حیوانات، گیاهان، خاک، سنت‌ها، نیروی کار و افرادِ دیگر دشوار است. با توجه به تمایل ما به نادیده‌گرفتن بسیاری از این پیوندها، وظیفه‌ی سروسامان دادن به مسائل اخلاقی مربوط به غذاهای تراریخته، حتی پیچیده‌تر هم می‌شود.

با بررسی اجمالیِ پیامدهای گسترده‌ترِ خوردنِ غذاهای تراریخته، متوجه می‌شویم که تأثیر بالقوه‌ی قابل‌توجهی بر روابط ما با محیط‌زیست و افراد دیگر وجود دارد.[۲۲] مثلاً تولید ژنتیکی غذاها ممکن است بر اینکه یک محصول کشاورزی خاص در چه مکانی به عمل می‌آید و در نتیجه بر کسی که از آن سود می‌برد، اثر بگذارد. مثلاً جایگزینی موفقِ وانیلِ صنعتی با وانیلِ طبیعی، معاشِ پرورش‌دهنگان وانیل در ماداگاسکار را به خطر انداخت که تنها منبعِ درآمدشان، تولیدِ دانه‌های وانیل طبیعی‌ست.[۲۳]

بیوتکنولوژی غذا یکی از شاخه‌های علم غذاست که در آن از تکنیک‌های مدرن برای بهبود خواص خود ماده غذایی یا محصولات آن استفاده می‌شود. از جمله این روش‌ها می‌توان صنعت تخمیر و مهندسی ژنتیک را نام برد. اولین بار در سال ۱۹۴۶ دانشمندان دریافتند که DNA می‌تواند بین ارگانیسم‌ها منتقل شود، همین امر سبب شد تا آن‌ها بتوانند تغییرات مورد نظر در محصولات را ایجاد کنند. اولین گیاه اصلاح ژنتیکی شده در سال ۱۹۸۳ تولید گردید که همان تنباکوی مقاوم به آنتی‌بیوتیک بود. سپس دانشمندان توانستند در سال ۱۹۹۴ گوجه‌فرنگی تولید کنند که در زمان رسیدن آن پس از برداشت، تأخیر وجود داشته باشد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال ۲۰۱۱، سازمان‌های نظارتی لیست محصولات اصلاح ژنتیک شده قابل کشت را به کشاورزان اعلام نمود. اگرچه دانشمندان معتقدند که محصولات تراریخته برای مصارف انسانی سالم و ایمن هستند، اما هنوز نگرانی‌هایی در بین مردم و محققان وجود دارد. استفاده از مهندسی ژنتیک می‌تواند اثرات نامطلوب محیطی داشته باشد، که از این موارد باید به انتقال ژن به گونه‌های غیر هدف، کاهش اثرات آفت‌کش‌ها و افزایش مقاومت آفات، وارد کردن آسیب‌های ناخواسته به سایر موجودات اشاره کرد. مهم‌ترین مسئله در ارتباط با محصولات اصلاح ژنتیکی شده مخاطراتی است که می‌تواند برای سلامتی انسان به همراه داشته باشد. مثلاً می‌تواند باعث ایجاد آلرژی گردد و یا آلرژی‌زایی یک ماده غذایی را افزایش دهد و همین‌طور اثرات ناشناخته‌ای که می‌تواند سال‌ها بعد در نسل انسان بروز کند.

افزون‌براین، معرفی غذاهای تراریخته در سیستم‌های غذایی، باعثِ افزایش آزمایش‌های غیرارادی بر مصرف‌کنندگان می‌شود، چون تأثیرات بلندمدتِ چنین غذاهایی موردبررسی قرار نگرفته است. درحالی که به کار بردن سمومِ صنعتی در محصولات غذایی ممکن است نیاز به اسپری‌های سمی را در محیط‌زیست برطرف کند، این فرآیند باعث می‌شود تا جمعیتی از حشرات تولید شوند که در برابرِ این سموم مقاوم‌اند. افزون‌براین، پرسش‌هایی را نیز در رابطه با تأثیرات آنها روی سلامتی انسان‌هایی مطرح می‌شود که سم موجود در غذاهایشان را مصرف می‌کنند.

کارخانه‌هایی که ارگانیسم‌هایی را که به صورت ژنتیکی اصلاح شده‌اند، تولید و روی آنها سرمایه‌گذاری می‌کنند، طبیعتاً به دنبال کنترلِ محصولات خود هستند. کنترل صنعتی روی منبعِ دانه‌ها برای محصولات کشاورزی‌ای که به صورت ژنتیکی تولید می‌شوند، از طریق خرید حق انحصاری و توافق‌نامه‌های مجوزدار، وابستگی مزرعه‌داران به تولیدکنندگانِ دانه را عمیق‌تر می‌کند و با این کار سوددهی را از جوامع محلی خارج و واردِ خزانه‌ی شرکت‌های چندملیتی می‌کند، فعالیت‌های زراعی قدیمی را که وابسته به صرفه‌جویی سالانه در استفاده از بذرها بودند تا قابلیت سازگاری محلی خطِ بذرهای خاصی را ارتقاء دهند، تضعیف می‌کنند و با کاهشِ تنوعِ زیستی غذاها، به ذخیره‌ی غذایی جهانی آسیب می‌رسانند.

وقتی صنعت غذاهای تراریخته را روانه‌ی بازار می‌کند و اجازه‌‌ی برچسب زدن بر آنها را هم نمی‌دهد، به آزادی مصرف‌کنندگان برای دست زدن به انتخاب‌های غذایی مبتنی بر اطلاعات کامل و براساسِ نیازها و ترجیحاتِ خودشان تجاوز می‌کند. علی‌رغمِ باورِ عمومی مبنی بر اینکه تولیدکنندگان باید محصولاتی را تولید کنند که مصرف‌کنندگان می‌خواهند، از رفتارِ تولیدکنندگان غذاهای تراریخته، چنین برداشت می‌شود که تمایلِ مصرف‌کنندگان به کسبِ اطلاعات بیشتر درباره‌ی آن محصولات، غیرمنطقی‌ست.

بنابراین، در راستای اهدافِ این مقاله، هنگامی که مصرف‌کننده‌ای تعیین می‌کند که آیا غذاهای تراریخته، به سلامتی‌ خود یا خانواده‌شان آسیب رسانده‌اند یا نه، تمام پرسش‌های اخلاقی مربوط به این مسئله را مطرح نکرده‌اند. ما باید دیدگاه اخلاقی خود را گسترش دهیم. مهندسی ژنتیک نحوه‌ی پیوند مردم با زمین، کارگران در کشورهای دیگر و حقشان در خودتعین‌گری را تغییر داده است. و به محضِ گسترشِ مهندسی ژنتیک، معنای خوب غذا خوردن هم اساساً تغییر می‌کند. غذا خوردن معامله‌ای با طبیعت است که پیامدهایی بسیار فراتر از آنچه تا به حال دیده‌ایم دربردارد. توسعه‌ی مهندسی ژنتیک، پیوند باواسطه‌ی دیگری را برقرار کرده است که اختلالی دیگر در شبکه‌ی پیوندها‌ست و یکپارچگی این معامله را مختل می‌کند. با صنعتی شدنِ غذا خوردن، چه از طریقِ مزارع صنعتی باشد، چه از طریقِ تک‌کشتی یا مهندسی ژنتیک، روابطی را در سرتاسر شبکه‌ی گسترده‌ی غذا خوردن مختل می‌کنیم.

من این مقاله را با این مسئله آغاز کردم که ممکن است مردم این موضوع را جدی نگیرند که خوب غذا خوردن مسئله‌ای اخلاقی و وظیفه‌ای‌ست که باید مسئولیت آن را بپذیریم. اگر استدلال من درست بوده باشد، اکنون باید بتوانیم چنین نتیجه بگیریم که به دلیل تأثیرات کوتاه یا بلندمدت انتخاب‌های ما بر پیوندهای میان مردم، حیوانات و محیط‌زیست، چگونه غذاخوردنِ ما قطعاً مسائلی اخلاقی را پیش می‌کشد. پذیرش اخلاقی غذا خوردن نه تنها صرفاً به معنای اطمینان حاصل کردن از این نیست که همه‌ی انسان‌ها به اندازه‌ی کافی غذا برای خوردن داشته باشند، بلکه محدود به اعتراضی مشروعی نسبت به چگونگی رفتار با حیوانات در سیستم غذایی صنعتی هم نیست. بلکه، بسیار گسترده‌تر از این حرف‌ها، خوب غذا خوردن به معنای آن است که چشمان‌مان را به سوی شبکه‌ی گسترده‌ای از اثراتی بگشاییم که توسط عادات غذایی خودمان به وجود آمده‌اند. بنابراین باید از آنچه مشاهده می‌کنیم استفاده کنیم تا مصرف‌ غذایی‌مان را در جهتی هدایت کنیم که ضامنِ حفظِ سلامت و یکپارچگی خاک، رفاه و سلامتِ حیوانات وحشی و اهلی، سلامت و حقوق مردمی که در دامداری‌ها و مزارع در سراسر جهان کار می‌کنند و حس‌مان نسبت به خود و جامعه باشد.


پانویس‌ها:

[۱] Roger J. H. King

[۲] Cook, Christopher. Diet for a Dead Planet: How the Food Industry is Killing Us. New York: New Press, 2004: 20–۴٫

[۳] Regan, Tom. “Vegetarianism and Sustainable Agriculture: The Contribution of Moral Philosophy.” In Food for the Future: Conditions and Contradictions of Sustainability. Ed. Patricia Allen. New York: John Wiley, 1993: 114–۱۶٫

[۴] Mason, Jim. “Brave New Farm?” In In Defense of Animals. Ed. Peter Singer. Oxford: Blackwell, 1985: 98–۱۰۱٫

[۵] Fox, Michael W. “American Agriculture: Ethical Crossroads.” In The Meat Business: Devouring a Hungry Planet. Ed. Geoff Tansy and Joyce D’Silva. London: Earthscan, 1999: 25–۶, ۳۳–۴٫

[۶] به کاشت گیاهان زراعی مشابه برای چندین سال متوالی در یک قطعه زمین گفته می‌شود و در برابر کشت مخلوط قرار می‌گیرد. –م.

[۷] Holden, Patrick. “The Global Contribution of Organic Farming.” In Tansy and D’Silva, The Meat Business, pp. 161–۲, ۱۶۵–۷; Haynes, Richard P. “Science, Technology, and the Farm Crisis.” In Ethics and Agriculture: An Anthology on Current Issues in World Context. Ed.

[۸] Gudorf, Christin C. and James E. Huchinson. “For Ecological Health or Profit? The POP’s Elimination Treaty.” In Boundaries: A Casebook in Environmental Ethics. Washington, DC: Georgetown University Press, 2003: 44–۵٫

[۹] See for example, Maresca, Tom, The Right Wine: Matching Wine with Food for Every Occasion. New York: Grove Press, 1990.

[۱۰] sustainability

[۱۱] World Commission on Environment and Development. Our Common Future. New York: Oxford University Press, 1987: 43.

[۱۲] Julian Simon

[۱۳] Simon, Julian. The Ultimate Resource. Princeton: Princeton University Press, 1981.

[۱۴] Bestand

[۱۵] Heidegger, Martin. “The Question Concerning Technology.” In The Question Concerning Technology and Other Essays. Trans. William Lovitt. New York: Harper and Row, 1977: 3–۳۵٫

[۱۶] Partridge, Ernest. “Future Generations.” In A Companion to Environmental Philosophy. Ed. Dale Jamieson. Oxford: Blackwell, 2001

[۱۷] ethics of seeing

[۱۸] «قدرت زیادی در توانایی دیدنِ جهان به آن شکل که فرد آن را می‌بیند و سپس به نمایش در آوردن آن بینش وجود دارد. اما اگر به خاطرِ سوژه به عملِ مشاهده توجه داریم، پس دیده شدن، دقیق‌ترین معیارِ وجودِ یک ابژه است.» برگرفته از کتاب «کیمیاگری نژادها و حقوق‌ها: خاطرات یک پرفسورِ حقوق» نوشته‌ی پاتریشیا ویلیامز، انتشارات هاروارد، ۱۹۹۱

[۱۹] Marilyn Frye

[۲۰] Frye, Marilyn. “In and Out of Harm’s Way: Arrogance and Love.” In The Politics of Reality. (Trumansburg, NY: Crossing Press, 1983: 66–۷۲٫

[۲۱] genetically engineered foods غذاهای تولید شده با استفاده از علم ژنتیک و از طریقِ دستکاری ژنتیکی که در فارسی «غذاهای تراریخته» نامیده شده‌اند.

[۲۲] Anderson, Luke. Genetic Engineering, Food, and Our Environment. White River Junction, VT: Chelsea Green Publishing, 1999.

[۲۳] Miller, Alan S. Gaia Connections: An Introduction to Ecology, Ecoethics, and Economics. Lanham, MD: Rowman and Littlefield, 1991: 138.

Share Post
ترجمه شده توسط
Latest comment
  • ۵ مورد “تغذیه” و ۷ مورد تغزیه””
    😐

LEAVE A COMMENT