گنار کارلسن
استادیار دپارتمان فلسفه در دانشگاه برگن نروژ[۱]
خلاصه: آیا مسیرهای صعود هم میتوانند همچون قطعههای موسیقی، نقاشیها و مجسمهها جزء ابژههای زیباییشناسی قرار بگیرند؟ آیا داوری زیباییشناسانه دربارهی آنها ممکن است؟ برای این کار به چه معیارها و استانداردهایی نیاز داریم؟ جورج دیکی با ارائهی «نظریهی نهادی هنر» بر این باور است که فقط آثار هنری مصنوع و آثاری که توسط افرادی که درون عالم هنر هستند به عنوان اثر هنری شناخته میشوند، میتوانند ابژهی زیباییشناسی قرار بگیرند؛ اما منتقدان زیادی بر این باورند که هرچیزی میتواند موضوع زیباییشناسی قرار بگیرد که در این مقاله ابژهی مورد نظر گنار کارلسن مسیرهای صعود در سنگنوردیاند. اما هرکسی شایستگی داوری دربارهی زیبایی این مسیرها را ندارد، چون فقط به حواسمان از جمله حس بینایی و شنوایی برای این قضاوت کردن نیاز نداریم. افزون بر این، مسیرها باید در سطح سنگنورد باشند تا بتوانند با صعود از آن دربارهاش به درستی قضاوت کنند. مسیرهای سنگنوردی پیش از آنکه کسی از آنها صعود کند، صرفاً خطوطیاند و وقتی از آنها صعود میکنیم است که تبدیل به مسیر میشوند. سنگنوردان به دنبال خطوط چشمگیر و چالشبرانگیز میگردند و امیدوارند که موفق به صعود از آنها شوند و تجربهی بیاد ماندنیای برایشان به جای بگذارد. وقتی این انتظارات به درستی برآورده شوند، مسیر زیبا تلقی میشود. اگر سنگنوردان دیگر هم تجربهی مشابهای داشته باشند، زیبایی مسیر به طور گسترده مورد تأیید قرار میگیرد و به عنوان یک صعود کلاسیک شناخته میشود.
هنگام صعود، مسیرها را با کلماتی مانند زیبا، عالی یا بینقص توصیف میکنیم. کتابچهی راهنما هم بعضی مسیرها را به عنوان «مسیر کلاسیک» انتخاب کرده و یا بهترین مسیرها را با ستاره علامت زده است. در این دو مورد برخی از مسیرها به عنوان مسیر برتر انتخاب شدهاند و این یعنی مسیرهای منتخب ویژگیهای برجستهای دارند که اگر سنگنوردانِ دیگر هم از مسیر مورد نظر صعود کنند از آن ویژگیها بهرهمند خواهند شد. پس وقتی میگوییم مسیری زیباست، منظور ما این نیست که صرفاً با دیگران تجربهای ذهنی را مانند این را که «من این مسیر را دوست داشتم» به اشتراک بگذاریم، بلکه انتظار داریم سنگنوردان دیگر هم، نظر و قضاوت ما را در مورد اینکه «این مسیر زیباست» باور داشته باشند. در فلسفه، معمولاً چنین ویژگیهای در دسترسی را «ویژگیهای ابژکتیو[۲]» مینامند. شاخهای از فلسفه که مربوط به ماهیت و درک زیباییست، «زیباییشناسی» نام دارد. سنت دیرینهای در زیباییشناسی وجود دارد که بر اساسِ تقسیمِ میان ویژگیهای سوبژکتیو و ابژیکتیو، بین امرِ صرفاً دلپذیر و امرِ به واقع زیبا فرق گذاشته میشود که مورد اول شامل مواردی مانند شراب، غذا و مسیرهای سنگنوردی میشود.
در این مقاله من به این بحث میپردازم که برخی نظرات سنگنوردان در مورد بعضی از مسیرها باید نظراتی بر پایهی زیباییشناسی در نظر گرفته شوند و اینکه مسیرهای سنگنوردی نیز از عوامل زیباییشناختی به حساب میآیند. مسیرهای صعود جزء مواردیاند که به وضوح میتوانیم به عنوان امرِ زیبا بشناسیم. برای پاسخ دادن به این موارد، باید به دو پرسش فلسفی مرتبط و بنیادی به وضوح پاسخ بدهیم. در وهلهی اول باید بپرسیم ابژههای زیباییشناسی چه چیزهاییاند؟ و به این ترتیب چه چیزهایی در مقیاس زیبایی شناسی قرار میگیرند؟ دوم اینکه معیارِ داوری در احکام زیباییشناسی چیست؟ پس از مرور کلی این مشکل فلسفیِ کلاسیک، به موضوع اصلی یعنی مسیرهای صعود برمیگردم.
باید به نوع صعودی که در مورد آن صحبت میکنیم و استفادهی متقابل از نمونهها هم توجه مختصری داشته باشیم. سنگنوردی فعالیت متنوعیست، از صعود به مرتفعترین کوههای جهان گرفته تا بولدرینگ[۳] سنگهای کوتاه زیر ۳ متر. من بحث را به صعود از گیرههای طبیعی مانند مسیرهای چند طول طناب، مسیرهای رولکوبی شده و بولدرینگ محدود میکنم. دلیل این انتخاب که در بحث آتی هم نشان داده خواهد شد این است که حرکات بدنی سنگنوردان در این نوع صعودها بیشتر مشهود است. در پایان مقاله توضیح خواهم داد که چطور هدف اصلی من به انواع دیگر صعود، مانند دیوارهها و کوههای بلند هم مربوط خواهد شد.
ابژههای زیباییشناسی چه چیزهاییاند؟
حوزهی زیباییشناسی معمولاً به هنر، برای مثال گالریها و موزهها یا در زمینهی موسیقی به رقص و سالنهای کنسرت ختم میشود. «نظریهی نهادی هنر» به دلایل ذیل رد شده است[۴]. خیلی چیزها میتوانند بدون اینکه اثر هنری باشند، با دید زیباییشناسی مورد بررسی قرار بگیرند (زیبا در نظر گرفته شوند). برای مثال، در نظر بگیرید که چطور فکر میکنیم دیگران زیبا هستند یا زیبایی طبیعت را در یک منظرهی زیبا یا پرندهی آوازخوان میبینیم. حوزهی زیباییشناسی گستردهتر از حوزهی نظریهی نهادی هنر است. طبق گفتهی فرانک سیبلی[۵]، اگر چیزی ارزش زیباییشناسی داشته باشد، نباید لزوماً یک اثر هنری هم باشد[۶]. همانطور که امانوئل کانت[۷] گفته و در مثالهای بالا هم آمده است، اگر میتوانیم زیبایی را در طبیعت بیابیم، چرا در سنگ و کوه پیدایش نکنیم؟ در اصل هیچ دلیلی وجود ندارد که مسیرهای صعود را که جزئی از طبیعتاند، از فهرستِ ابژههای زیباییشناسی حذف کنیم. مسیرهای سنگنوردی هم میتوانند به اندازهی ابژههای دیگری که در طبیعت وجود دارند به ما زیبایی ببخشند. بعضیها ممکن است اینجا اعتراض کنند و بگویند نه تنها مسیرها در معنای سنتی هنر جایی ندارند، بلکه جزء ابژههای دستنخوردهی طبیعت هم به حساب نمیآیند. خیلی از مسیرهای ورزشی با پاکسازی پوششهای گیاهی و سنگهای سست و رول کوبی و نشانهگذاری گیرهها به وجود آمدهاند. با این حال لزومی ندارد که طراحِ مسیر یک هنرمند باشد. در عوض طراحان مسیر شرایطی را به وجود میآورند که سنگنوردان بتوانند از ماهیت زیباییشناسی صخرهها لذت ببرند[۸]. نکتهای که در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد، مستقل از عوامل جانبی است و ارتباطی به این موضوع ندارد که مسیر ساختگی بوده یا به صورت بکر در طبیعت یافت شده است.
با توجه به اینکه مسیرهای صعود به طور احتمالی جزء ابژههای زیباییشناسیاند، پرسش این است که چطور قضاوت کنیم که یک مسیر زیباست یا نه. چطور این حکم را صادر کنیم؟ حتی اگر مسیرهای صعود سنگنوردی جزء ابژههای زیباییشناسی باشند، مشخص نیست که چطور میتوانیم با شنیدن تعاریفی که از مشاهدات و واکنشهای سنگنوردان وجود دارد و توصیف مسیرها توسط آنها و همچنین با کمک اصطلاحات زیباییشناسی، نتیجه بگیریم که مسیرها جزء ابژههای زیبایی شناسیاند. گرچه از کلمات و عبارات مشابهی استفاده میکنیم، ممکن است کسی بر این باور باشد که آنچه ما در مورد مسیرها میگوییم، تنها احساس رضایت ما است. اگر تجربهی صعود یک مسیر فقط در لذت بردن خلاصه شود، ما درک صحیحی از زیباییِ زیباییشناسانهی مسیر، صرف نظر از لذتبخشی آن نداشتهایم.
برای پاسخ دادن به پرسش دربارهی زیبایی صعود، باید اذعان داشته باشیم که درک ما از زیباییشناسی صعود مسیرها، به ادراک حسی ارتباط دارد. در مورد عکسها، ما میتوانیم آنها را ببینیم. در مورد موسیقی، به آنها گوش میدهیم. اما در مورد سنگنوردی و صعود، ما با ادراک حسی چندگانهای روبهرو میشویم. وقتی روی زمین هستیم مسیر را میبینیم. هنگام صعود گیرهها را حس میکنیم و حرکات بدنیمان را در طولِ مسیر تجربه میکنیم. این توصیفات با دیدگاه معروفی در زیباییشناسی فلسفی، یعنی دیدگاهِ ارسطو در تقابل است. او بر این باور است که حواسی مانند حس چشایی و لامسه، فقط تجربهی لذت را برای ما به وجود میآورند و ارتباطی با خصوصیات ابژکتیو مانند زیبایی آنها ندارند. بنابراین پرسش از زیبایی صعود نه تنها به نوبهی خود جذابیت دارد، بلکه پروندهای پر رونق را نیز برای به چالش کشیدن دیدگاه کلی دربارهی حواسهای زیباییشناسی به وجود میآورد. استدلال من این است که وقتی از نزدیک به تجربیات سنگنوردیمان نگاه میکنیم، درمییابیم که برای داوری زیباییشناسی دربارهی صعودمان، زاویهی دیدی که در آن مسیری را زیبا میبینیم کافی نیست.
خطوط و مسیرها
زیبایی طبیعت معمولاً به صورت بصری حس میشود. در مورد سنگنوردی، صعودی که شما از روی زمین میبینید نقش مهمی در ارزیابی زیباییشناسی آن دارد. خطهای برجسته معمولاً صعودهای زیبایی دارند. شکافی را بین دو دیوار خالی که به اندازهی یک انگشت جا دارد، مجموعهای از گیرههای انگشتی در راستای سنگهای آهکی یا یک تیغهی برجسته را تصور کنید. وقتی با این زاویه به صعود نگاه کنید که مسیر از روی زمین چطور دیده میشود، میتوان برای توصیفش از اصطلاح «خط»[۹] استفاده کرد. خط، مسیر صعودیست که نه تنها کسی که آن را داوری زیباییشناسی میکند لازم نیست از آن صعود کرده باشد، بلکه به طور کل نیازی نیست صعود شده باشد. اکثر سنگنوردان بر این باورند که مسیر صعودهایی از جمله دماغهی کوه ال کپ[۱۰] در یوسمیتی[۱۱]، لبهی معدن مایلستون[۱۲] در بریتانیا یا مسیرِ صعود از سئوس[۱۳] در فرانسه بسیار زیبا هستند و حتی قبل از اینکه برای اولین بار صعود بشوند هم زیبا بودهاند.
اما ویژگیهای ظاهری سنگها که به وسیلهی آنها خط صعود را ارزیابی میکنیم، به تنهایی برای اینکه قضاوت کنیم صعود واقعاً زیباست یا نه کافی نیست. قابل درک است و گاهی هم پیش میآید خطی که از لحاظ ظاهری هم بسیار زیباست، بعد از شروع صعود حس متفاوتی را منتقل کند. شکستگیها یا زوایای دایهدرال[۱۴] شاید به نظر زیبا بیایند اما حرکات سختی را به همراه دارند و مسیرهایی با گیرههای ناخنی فقط صعودی سخت و ناخوشایند را به همراه خواهد داشت. این جملات از سنگنورد افسانهای ایتالیا به نام منولو[۱۵] است که مسیر۸b+ در کالیمنوس[۱۶] را شرح میدهد:
این دیوارهی باشکوه با سنگهای عالی ۴۰ متر ارتفاع دارد. بخش اول آن لبههای کوچکی با کمی برآمدگی و صعود از آن نسبتاً ساده است. سپس مسیر عمودی میشود و پر از لبههای کوچکیست که تقریباً تا کارگاه هم ادامه دارند. مسیر فوقالعادهایست.[۱۷]
توصیف زیبایی یک مسیر شامل اشاراتی به خود سنگنوردیست، ولی به این منظور نیست که این صعود لزوماً باید زیبا باشد. وقتی در جنبهی تجربی صعود دخیل باشیم و بدانیم تجربهی بعد از صعود چه حسی دارد، دیگر صرفاً به چشم یک خط به آن نگاه نمیکنیم، بلکه آن را به عنوان آنچه که به آن «مسیر» میگویند میبینیم. مسیر خطیست که کسی که آن را صعود کرده است، دربارهی زیبایی یا زشتی آن قضاوت میکند. حتی اگر ما از طریق دیدن مسیر یا از طریق سنگنوردان دیگری که در حال صعود مسیرند، اطلاعات زیادی را در مورد صعود کسب کرده باشیم، تا زمانی که خودمان آن را امتحان نکنیم، در موقعیت مناسبی برای داوری زیبایی مسیر قرار نداریم.
راههای دیگر چطور؟ تجربهی سنگنوردی به تنهایی میتواند کافی باشد؟ اگر اینطور نیست، چطور یک مسیر معمولی، کثیف یا حتی زشت ممکن است زیبا جلوه کند؟ اگر موافق باشید که ظاهر یک مسیر با تجربهی صعود ما کنار گذاشته میشود، جواب این سوال مثبت است. اما وقتی صحبت از تعیین زیبایی یک مسیر میشود، باید به مسئلهی مهم دیگری هم اشاره کنیم. ویژگیهای یک مسیر خوب برای صعود چه چیزهاییاند؟ در حالی که معمولاً همه در مختصات ظاهری یک خط اتفاق نظر دارند، به نظر میرسد هر کدام از سنگنوردان انواع مختلف مسیرها را انتخاب میکنند، چطور وقتی همه، استاندارهای شخصی خود را دارند میتوانیم از یکی از نظرات اجتناب کنیم؟
اولویت و سلیقهی شخصی
حس زیباییشناسی یک خط وقتی از پایین به آن نگاه میکنید میتواند تا حدی بین سنگنوردان و دیگران مشابه باشد. حتماً نباید در این زمینه مهارت داشته باشید تا زیبایی خط دماغهی دیوارهی کوه ال کاپیتان[۱۸] را ببینید. منظور این است که زیبایی آنها خیلی واضح است، اما علم سنگنوردی هم تفاوت چشمگیری به وجود میآورد. فقط سنگنوردان با سابقه هستند که واقعاً میتوانند قدردان پیدا کردن مسیر در چنین دیوارهی عظیمی باشند. اکثر سنگنوردان این تجربه را داشتهاند که چطور کسانی که سنگنوردی نکردهاند، با زاویهی دید خودشان در مورد سختی صعود مسیرهای رولکوبی شدهی کوتاه قضاوت میکنند.
آیا خود سنگنوردان با معیارهای موجود دربارهی داوری بر سرِ زیبایی مسیرهای صعود موافقاند؟ وقتی دو سنگنوردِ باتجربه یک خط مشابه را میبینند، از آن صعود میکنند، گیرههای مشابهای را لمس میکنند و حرکات یکسانی را انجام میدهند، باید فرض کنیم آنها به اندازهی کافی تجربیات مشترک برای بحث در مورد ارزش زیباییشناسی مسیر دارند. چه چیزی باعث اختلاف نظر در استاندارد طبع و سلیقهی سنگنوردان میشود؟ به طور معمول این تجربیات ادراکی با توجه به عواملی مانند قد، وزن، قدرت و کشش، از سنگنوردی به سنگنورد دیگر کمی متفاوت خواهد بود. اما تا زمانی که دو سنگنورد اکثر حرکات متوالی یک مسیر را به طور مشابه انجام دهند، میتوانند اطلاعات کافی در مورد ویژگیهای آن مسیر را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. اختلافنظر معمولاً بر سر این است که کدام یک از این ویژگیها باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
در ادامه پاسخ کریس شارما[۱۹]در مورد اینکه چه چیز یک مسیر را خاص میکند آمده است:
مسیرهایی که برای من الهامبخشاند… بدون شک «اسمیت راک»[۲۰] شاهِ خطهاست! این خط بزرگ، سخت و زیبا بود. «نِسِسری ایوِل»[۲۱] در رودخانهی ویرجین[۲۲]، بسیار پر پیچ و خم بود. همهی خطها عالی بودند. مسیرهای بولدرینگ، مسیر بولدر «میدنایت لایتِنینگ»[۲۳]، «تریلر»[۲۴]، «فورس»[۲۵]، همگی بسیار الهامبخش بودند. صعود از دیوارههای خیلی بزرگ و هایبالها[۲۶]، همگی مسیرهای بولدرینگ کاملی بودند.[۲۷]
شارما در اینجا به برخی ویژگیهای مسیر مورد علاقهی خود اشاره کرده است. آنها «بزرگ» و «زیبا» بودند. یکی از برداشتهایی که میتوان از این ادعا کرد این است که برخی از مسیرهای صعود به دلیل بزرگی و سختی زیبا هستند. شارما بعضی از مسیرهای بزرگ را که طولانی و پرپیچ و خم هستند ترجیح میدهد. به عقیدهی من، اینکه مسیر در سطح تواناییهای یک سنگنورد باشد، معیار خوبیست و برای بیشتر سنگنوردان قابل قبول است. مسیرهای سخت حق انتخاب سنگنوردان را در انتخاب حرکات کمتر میکند، جایگزینی برای حرکات وجود ندارد و حرکات سختی که انتخاب میکنند، واقعاً به دقتشان نیاز دارند. یکی از پیامدهای این دیدگاه این است که مسیرهای بسیار آسان که پُر از گیره و طاقچه اند، با توجه به نوع حرکاتی که در پی دارند، در درجهی اول از لحاظ زیبایی مورد توجه قرار نمیگیرند، بلکه بیشتر با ویژگیهایی مثل کیفیت سنگ و شکل ظاهری خط سنجیده میشوند.
من معتقدم برای اینکه ما سنگنوردان بتوانیم یک مسیر را از لحاظ ظاهری و تجربهی صعود مورد ارزیابی قرار دهیم، استانداردهای ویژهای وجود دارد. تلاش برای تهیهی یک فهرست کامل به نظر مشکل میآید، اما به عقیدهی من اکثر سنگنوردان موافقاند که واضحترین عناصر شامل کیفیت سنگ، حس کردن گیرهها (تیز و دردناک نباشند) و درست قرار دادن جای پاها به نسبت جای دستهاست. بعلاوه، معیارهای متضاد زیادی، مانند مواردی که شارما ذکر کرد وجود دارد که طبق آنها صعود باید پایدار باشد و امکان و جایگیری میانی و حتی مسائل بحثبرانگیزی مانند گیرههای نوک تیز هم مورد بحث قرار گرفتهاند.
استاندارد مشترکی که بر اساس انتخاب و ارزیابی ویژگیهای مسیر باشد، ثابت نمیماند بلکه در طول زمان تغییر میکند. بواکس[۲۸] در جنوب فرانسه جاییست که برای اولین بار مسیری با درجه سختی ۸ در آنجا تأیید شد و صحنهی اصلی سنگنوردی محسوب میشد، اما درحالحاضر به محیطی آرام تبدیل شده است. جابهجایی روی گیرههای یک انگشتی چیزی نیست که سنگنوردان بلندپرواز بخواهند. در عوض، میبینیم که صخرههای شیب منفی با مسیرهای طولانی و سخت با گیرههای بزرگتر بیشتر مورد توجهاند. موضوع اولویتها به توجه دقیقتری نیاز دارد، اما ما نباید گمراه شویم و در مورد زیباییشناسی مسیرها به سمت نسبیگرایی گرایش پیدا کنیم. به نظر میرسد در میان سنگنوردان توافق کافی وجود دارد که کدامیک از ویژگیهای مسیر تبدیل به بخشی از استاندارد شود. حتی اگر ترجیحات شخصی یک نفر هم متفاوت باشد، میتوانیم فراتر از آن را ببینیم. سنگنوردی که بولدر کار میکند، صعود از دیوارههای طولانی و پایدار را ترجیح نمیدهد، اما معمولاً میتواند ویژگیهای آن را تشخیص دهد و بالعکس.
یکی از پیامدهای دیدگاههای فوق این است که شناخت استانداردها برای ارزیابی زیباییشناسی حرکات و مسیرها لازم است. وقتی یک مبتدی از مسیر ساده و زیبایی صعود میکند، از لحاظ دانش و شناخت ناشی از تجربههای گذشته، قدرت ارزیابی صحیح مسیر را ندارد. او هیچ زمینهای برای مقایسهی مسیرها ندارد. مسیرهای مشابهی که قبلاً صعود کردهایم، بخشی از پسزمینهایاند که مسیرهای جدید را با آنها ارزیابی میکنیم. در نهایت اگر تجربهی صعودِ مسیر برای داوری زیباییشناسی لازم است، باید بتوانید از مسیر صعود کنید یا دستکم بتوانید حرکات آن را انجام دهید. مسیری که خیلی بالاتر از سطح یک نفر باشد، برای داوری زیباییشناسی مناسب نیست.
بنابراین اگر در مورد زیبایی یک مسیر با یکدیگر مخالفت داشتیم، ریشهی این اختلاف را باید در تفاوت استانداردهایی که با آنها مسیرها را میسنجیم یا در تفاوت درک ما از صعود و حسی که از عملکرد و تجربهی حرکات مختلف داریم پیدا کنیم. داوری ما دربارهی زیبایی یک مسیر زمانی شکل میگیرد که استانداردها و دانش ما در مقابل تجارب جسمیمان حین صعود مسیر قرار بگیرد. این تجربهی جسمی با دو روش حسی لمس و نظارت داخلی بر بدن شکل میگیرد، که اغلب به عنوان سیستم حس عمقی[۲۹] ما از آنها یاد میشود. پس اجازه بدهید به این موضوع بپردازیم که چطور تجربهی عمیقی که فرد هنگام صعود دارد در داوری زیباییشناسی او نقش ایفا میکند. برای این کار باید دریابیم که تجربهی عمقی چیست و چطور میتواند تجربهای زیباییشناسی را به وجود بیاورد.
آیا حس عمقی یک احساس زیباییشناسیست؟
حواس ما ابزاری برای ایجاد تجربه و دانش در دنیایِ خارج از جسممانند. ارسطو استدلال مشهوری دارد که میگوید انسان تنها پنج حس دارد، بینایی، بویایی، چشایی، شنیداری و لامسه، که برای رسیدن به هدف در اختیار او قرار گرفتهاند[۳۰]. به دلایلی که بعداً به آنها خواهیم پرداخت او قبول ندارد که حسهای درونی بدن ما میتوانند نقش مهمی در ارائهی چنین دانشی ایفا کنند. حس عمقی معمولاً به معنای حس درونی، یعنی درک درونی از موقعیت، حالت و حرکات بدنی در فضا شناخته میشود. ما بلافاصله متوجه میشویم که دستهایمان به نسبت بقیهی اعضای بدن کجا قرار دارد، مثلاً اگر پاهایمان را روی یکدیگر انداخته باشیم، صاف ایستاده یا خم شده باشیم. تمام اینها میتواند بدون وجود حسهای دیگر به وجود بیایند. حس عمقی هم مانند بخشهای حسی دیگر کار میکند. این حس در مورد بدن خودمان به ما دانش و تجربه میدهند[۳۱] و برای بدن ما نقش اساسی در درک مسائل خارجی و غیر از خودش دارد. بنابراین گرچه نظرات ارسطو در بسیاری از سنتهای فلسفی غالب بود، به عقیدهی من ارسطو در نحوهی طبقهبندی حسها اشتباه کرده بود.
به هرحال، سنت فلسفی حس زیباییشناسی، تعصب شدیدی در برابر «حواس بدن» (حس عمقی مانند لامسه، چشایی و بویایی) دارد و روی «حوزههای فکری» (عمدتاً بینایی و شنوایی) تأکید بیشتری میکند. شیوهای که ما از طریق آن، به وسیلهی حواس ادراکی اشیاء را درک میکنیم، معمولاً این قدرت را به ما میدهند که با نوعی جدایی از بدن و تجربیات صرفاً ذهنی آنها را درک کنیم. نوعی جدایی که برای داشتن تجربهی زیباییشناسی ضروریست. این دیدگاه مشهور کانت است که میگوید قضاوتهای زیباییشناسی نوع خاصی از اعتبار جهانی را میخواهند که برای رسیدن به آن اجزای درک شده باید از درککننده جدا باشند.[۳۲] چیزهایی که با حواسی غیر از بینایی و شنیداری درک شدهاند، در تماس با بدن کسی بودهاند. بنابراین نمیتوانند عنوان «زیبا» را بگیرند، در بهترین حالت میتوانند ما را «راضی» کنند. بنابراین با توجه به گفتههای کانت، حس عمقی فقط میتواند ذهنی باشد. به عبارت دیگر، احساسیست که فقط اطلاعاتی در مورد وضعیت درونی بدن میدهد و دخالتی در اشیاء و ویژگیهای دنیای بیرون ندارد.
اگر احساسات زیباییشناسی نیاز به چنین تمایزی بین درک ذهنی و حس بدنی داشته باشد، چطور تجربیات حس عمقی صعود من میتواند اعتبار جهانی داشته باشد و بیش از یک تجربهی سوبژکتیوِ حسی در بدن من و حرکاتش حساب شود؟ مشکلی که با آن مواجهایم میتواند از طریق تفاوت دو جملهی «من این صعود را دوست دارم» و «این صعود زیباست» نشان داده شود. اولین جملهی خبری در مورد خودم است، در حالی که دومین جمله در مورد مسیر است و چیزی بیشتر از اثری که مسیر روی من گذاشته است در آن دیده میشود. همچنین ادعای دوم کلیست و انتظار داریم سنگنوردان دیگر هم با ما همعقیده باشند. برخلاف آنچه که کانت احتمالاً قصد بیان آن را داشته است، من فکر میکنم میتوانیم ادعا کنیم که مسیرهای صعود زیبایی وجود دارد.
حرکات زیبا یا مسیرهای زیبا؟
یکی از راههای پاسخ دادن به پرسش از تجربیات سوبژکتیو این است که دریابیم آیا در تجربهی صعود با حس عمقی، این بدن است که به زیبایی حرکت میکند یا مسیری که صعود میکنیم زیباست. سنگنوردانی که داوری زیباییشناسی میکنند باور دارند که موضوع مربوط به یک شیء، یعنی مسیر است، اما این قضاوت در گرو مجموعهای از تجربیات بدنیست که به نوبهی خود میتوانند زیبا تلقی شوند. در عین حال، انجام حرکات هم بدون وجود مسیر، که انگیزهی اصلی این تجربه است، امکانپذیر نمیبود. پرسشِ ما این است که چطور هدف این تجربه را تشخیص دهیم. هدف حرکات است یا صعود؟ به این ترتیب، اگر حرکات را انجام داده باشیم، میتوانیم از روی آنها زیبایی مسیر را درک کنیم و اگر مستقیماً مسیر را تجربه کرده باشیم، باز هم میتوانیم زیباییاش را ببینیم. نشان دادن این تمایز بین داشتن تجربهای زیبا و مسیری زیبا همیشه کار سادهای نیست. برای درک این موضوع باید تجارب زمان صعود مسیر را که منجر به داوری زیباییشناسی میشود، مورد بررسی قرار دهیم.
در اولین قدم دستکم دو راه وجود دارد که حس عمقی بتواند در بالا بردن حس زیباییشناسی حرکات سنگنوردی نقشی داشته باشد. اول اینکه هر حرکت واحدی هم میتواند به تنهایی زیبا باشد. به این صورت اگر برخی حرکات زیبا باشند، مسیر هم زیبا به حساب میآید. در حقیقت حتی اگر فقط یک حرکت هم زیبا باشد، مسیر زیبا به حساب میآید. بعضی مسیرهای بولدر در همین دسته قرار دارند. اما غالباً چند حرکت متوالیاند که به ارزیابی زیباییشناسی شکل میدهند و به عقیدهی من اکثر مسیرها هم به همین صورت بررسی شدهاند. ما مجموعهای از حرکات را به طور کلی بررسی میکنیم. نمونههایی از داوری زیباییشناسی را که فقط بر اساس حرکاتاند میتوان در فعالیتهایی جز سنگنوردی هم پیدا کرد. مثلاً زمانی که یک فوتبالیست با توپ بازی میکند یا بالرینی که روی یک پای خود میایستد.[۳۳]
برخلاف فعالیتهایی مثل فوتبال و باله که مشخصاً خود حرکت (که باز هم مرتبط با بدناند) عامل زیباییشناسی به حساب میآید، در سنگنوردی خود مسیر است که به عنوان عامل اصلی زیباییشناسی شناخته میشود. در نهایت این حرکت نیست، بلکه مسیر است که زیبا به نظر میآید. بنابراین به نظر میرسد که صعود حالت دیگری را نمایش میدهد که در آن حس عمقی، زیبایی را به نمایش میگذارد. سنگنوردان میتوانند زیبایی موجود در حرکات و مسیر صعود را به طور همزمان احساس کنند.
در اینباره باید گفت که حس عمقی، اطلاعاتی را دربارهی خارج از بدن فراهم میکند. این ایده که حس درونی احساسیست که میتواند اطلاعاتی را دربارهی عوامل بیرونی جسم کسی نمایان کند، شاید عجیب به نظر بیاید، اما به هر روی در مورد این حس اینطور گفته شده است. اما در ترکیب با قوای حسی دیگر، بهویژه لامسه، حس عمقی به طور قابل مقایسهای به دانش ما در مورد موارد عادی اضافه میکند. در حالی که قوهی بیناییمان میگوید که ما داریم از یک مسیر صعود میکنیم، حس عمقی به تجربهی کلی مسیر کمک میکند. بدون تجربه کردن حس صعود از مسیر، ممکن است به اطلاعات اساسی در این مورد دست پیدا نکنیم.
این دیدگاه که علاوه بر حرکات، تجربهی صعود مسیر هم زیباست، در پدیدهشناسی هم مورد تأیید قرار گرفته است. این امر بازتاب سیستماتیکی از تجربهی آگاهانهی ماست. اینجا میتوانیم در نظر بگیریم که اغلب ما به این نتیجه رسیدهایم که جدا کردن تجربه از چیزی که آن را تجربه کردهایم غیرممکن است، به این پدیده «شفافیتِ تجربه»[۳۴] میگویند. اگر به آسمان آبی نگاه کنید و تجربهای از رنگ آبی داشته باشید، توصیف این تجربه از رنگ آبی، جدا از عاملش غیرممکن خواهد بود. این آسمان آبیاست که آبی رنگ است نه تجربهای که داشتهاید. به طور کلی به نظر میرسد تجربیات ادراکی به نحوی شفاف باشند که ما «درست درون آنها» را، یعنی چیزی را که از آن نشأت گرفتهاند ببینیم.[۳۵] در همین راستا میتوانیم این پرسش را نیز مطرح کنیم که آیا میتوانیم تجربهی حرکات صعود را از تجربهی مسیر جدا کنیم؟ پدیدهی شفافیت این دیدگاه را به چالش میکشد که بدون کوچکترین اشارهای به خود مسیر میتوانیم زیبایی توالی حرکات روی مسیر را شرح دهیم. اگر این دیدگاه در مورد پدیدهشناسی ادراک صحیح باشد، بحث جدیدی در راستای این موضوع پیش میآورد که حس عمقی اطلاعاتی را در مورد ابژههای بیرونی بدنِ مدرک میدهد.
بنابراین به عقیدهی من در فعالیتهایی مانند سنگنوردی، تجاربی که با حس عمقی دخیلند نمیتوانند صرفاً سوبژکتیو باشند، چون به ابژههایی کاملاً مستقل از تجارب سوبژکتیو ما اشاره دارند. نکتهای که این نتیجهگیری را قویتر هم میکند این حقیقت است که ابژهی زیباییشناسی، در اینجا یعنی مسیر، پس از صعود ما نیز وجود خواهد داشت. سوبژکتیویتهی مشکلساز را وقتی میتوانید تجربه کنید که تجربیات تنها درونی باشند. بر اساس این احساسات شخصی، که ابژکتیویته را تهدید میکنند، هیچ چیزی که پاسخگوی تجریبات ما باشد مستقل از نظرات ما وجود ندارد. این نوع از سوبژکتیویته در اینباره که چرا غذا یا شرابهای فاسدشدنی جذابیت زیباییشناسی ندارند و فقط امکان لذت بردن از یک تجربه را برای مصرفکنندهها فراهم میآورد، استدلال قویای ارائه میدهد. اما دربارهی سنگنوردی، ما یا هرکس دیگر، ممکن است برگردیم و از مسیر مورد نظرمان باز هم صعود کنیم. حتی اگر از این زاویه دید سنگنوردی کار منحصر به فردی نباشد، میتواند مورد خوبی برای تحلیل نقش حس عمقی در ارزیابی زیباییشناسی به حساب بیاید. ارزیابی زیباییشناسی ابژههایی مانند ماشینها و پیچهای مسیر اسکی هم میتواند حالتی مشابه با سنگنوردی داشته باشند.
خلاصه
اگر ادعای من در اینباره درست باشد که حس عمقی، اطلاعاتی در مورد ابژههای بیرونی بدن به همراه دارد و اینکه چنین اطلاعاتی برای قضاوت زیباییشناسی مناسباند، پس این امکان برای ما وجود دارد که در مورد حواس زیباییشناسی تجدیدنظر کنیم.
برای رسیدن به این نتیجهگیری، درک تمایز بین خط و مسیر اهمیت دارد. با اینکه تمرکز این بحث روی سنگهای آزاد بود، اما به عقیدهی من برای بررسی زیبایی، در نظر گرفتن تمام انواع صعودها لازم است. به عنوان خلاصهای از دیدگاه من، این مقایسه بین صعود آزاد و صعود کمکی از دیوارههای بزرگ را در نظر داشته باشید: هر دو میتوانند به لحاظ بصری زیبا شناخته شوند. با این وجود برای اینکه به عنوان مسیری زیبا ارزیابی شوند، باید با صعود کردن از آنها، تجربهشان کرده باشیم. در مورد صعود آزاد، حوزهی حسی مورد نظر، حس عمقیست که طبق اطلاعاتی که ارائه میدهد، مبنای اصلی یک ارزیابی زیباییشناسی را شکل میدهد. دربارهی دیوارههای بزرگ حواس دیگر برجستهترند. اما همانطور که حس عمقی به صعود آزاد مربوط میشود، ما باید کلیهی اطلاعات حسی مربوط به مسیر را بیان کنیم. در مورد یک دیوارهی بزرگ، تجاربی که هنگام رویارویی با مسیر کسب میکنیم، مانند کیفیت سنگها، احتمال وجود آب و هوای خوب و تجربهی ویژگی سنگها مانند درزهای کوچک، تنها بخشی از این ویژگیهای خاصاند.
در نهایت یک عنصر خاص را در نظر بگیرید که به عقیدهی من وقتی به تمام مسیرها ارزش زیباییشناسی بدهیم، بین آنها مشترک است. وقتی از روی زمین خطی را میبینیم و به نظرمان غیرممکن یا چالشبرانگیز میآید و از آن صعود میکنیم، آن مسیر امکانپذیر میشود، در این جا سنگنوردانی با ویژگیهای خاص داریم. در هر سطحی که صعود میکنیم، به دنبال خطهایی میگردیم که چشمگیر و چالشبرانگیز باشند و امیدوار هستیم بتوانیم موفق به صعود کردن از آنها شویم و تجربهای بهیادماندنی از آن برای ما بر جای بماند. وقتی این انتظارات به درستی برآورده شوند، مسیر زیبا تلقی میشود. اگر سنگنوردان دیگر هم تجربهی مشابهای داشته باشند، زیبایی مسیر به طور گسترده مورد تأیید قرار میگیرد و به عنوان یک صعود کلاسیک شناخته میشود.
پانویسها
[۱] Gunnar Karlsen
[۲] objective
[۳] bouldering
[۴] طبق نظریهی نهادی هنر، منظور از هنر تقریبا هر چیزی است که در موزههای هنری، گالریها یا سالنهای کنسرت یافت شود و نه غیر از آنها.
[۵] Frank Sibley (1923- 1996)
[۶] فرانک سیبلی، «مفاهیم زیباییشناسی» از کتاب در رویکرد زیباییشناسی: مقالات جمع آوری شده در مورد زیباییشناسی فلسفی (آکسفورد، انتشارات دانشگاه، ۲۰۰۱).
[۷] Immanuel Kant
[۸]این فرآیند ممکن است بیش از حد جلو برود. ایجاد تغییرات اساسی در ماهیت سنگ به طور عمدی، میتواند ماهیت مسیر را از شیای در طبیعت به شیء شاخته شده تبدیل کند. بررسی مشکلات اخلاقی ایجاد مسیر به کمک تراشههایی که به عنوان دستگیره قرار میگیرند، از محدودهی این مقاله خارج است.
[۹] Line
[۱۰] El Cap
[۱۱] Yosemite
[۱۲] Millstone Quarry
[۱۳] Ceüse
[۱۴] dihedrals
[۱۵] Monolo
[۱۶] Kalymnos
[۱۷] Vincio Stefanello, “Manolo 8b+ on-sight at Kalymnos,” interview with Manolo; online at www.planetmountain.com/english/News/shownews1. lasso?l=2&keyid=36828 (accessed June 25, 2009).
[۱۸] El Capitan
[۱۹] Chris Sharma
[۲۰] Just Do It at Smith Rock
[۲۱] Necessary Evil
[۲۲] Virgin River
[۲۳] Midnight Lightning
[۲۴] Thriller
[۲۵] The Force
[۲۶] highball
[۲۷] Fitz Cahall, “The King of Kings – The Complete Chris Sharma Interview,” Climbing Magazine, online at www.climbing.com/exclusive/features/threedegrees/ index.html.
[۲۸] Buoux
[۲۹] proprioceptive system
[۳۰] کتاب «دربارهی نفس» ارسطو
[۳۱] همچنین برای دفاع از این دیدگاه که هدف اصلی حس عمقی تجسم کردن است، به خوزه لوئیس برمودز، پارادوکس خودآگاهی (کمبریج، MA: MIT Press، ۱۹۹۸) نگاهی بیندازید.
[۳۲] کانت در مورد حس عمقی بحث نمیکند، اما از صحبتهای او در مورد حسهای دیگر بدن مثل حس چشایی و بویایی به نظر میرسد که از دید او حس عمقی نقشی در قضاوتهای زیباییشناسی ندارد. حس عمقی انحصاری از خواستههای کاربردی است، بنابراین نمیتواند از هوسها و ناسازگاریهای شخصی فراتر برود و با توافقهای جهانی یکی میشود.
[۳۳] برای بحث و دفاع از این دیدگاه که رقاصان میتوانند با حس عمقی حرکات خود را زیبا در نظر بگیرند به باربارا مونترو، «حس عمقی به عنوان حس زیباییشناسی»، در مجلهی زیباییشناسی و نقد هنر ۶۲، ۲ (۲۰۰۶): ۲۳۱-۴۲ مراجعه کنید.
[۳۴] transparency of experience
[۳۵] برای توصیف پدیدهی شفافیت، اغلب به بحث جی. ا. مور دربارهی «شفاف بودن» در کتاب «تقبیح آرمانگرایی» (۱۹۰۳) رجوع میشود. این بحث در مطالعات فلسفی (Totowa: Littlefield، Adams، ۱۹۶۵)، بازنشر شده است.