عکس پروفایل، همین حالا، همین جا

jeremy-sarchan
جرمی ساراچن

استادیار و رئیس دپارتمان رسانه و ارتباط و مدیر پروژه فرهنگ دیجیتال کالج سنت جان فیشر [۱]


خلاصه: زمانی‌که می‌خواهیم دوست قدیمی‌مان را در فیسبوک پیدا کنیم، یا شخص جدیدی را به لیست دوستان خود اضافه کنیم، اولین چیزی که در مواجهه با صفحه‌ی شخصی‌شان نظرمان را جلب می‌کند چیست؟ نوشته‌هایی که به اشتراک‌ گذاشته‌اند، توضیحاتی که درباره‌ی خود نوشته‌اند یا عکس پروفایلشان؟ جرمی ساراچان، استادیار کالج سنت جان فیشر، در این مقاله با رجوع به آرای رولان بارت و والتر بنیامین، می‌کوشد نقش تصاویر را در شبکه‌های اجتماعی‌ای چون فیسبوک بررسی کند. ساراچان در بخش نخست این مقاله، با اشاره به کتاب اتاق روشن، دو اصطلاح «پونکتوم» و «استادیوم» را توضیح می‌دهد و ارتباط آن با امکان ویرایش عکس پروفایل را تبیین می‌کند. او بخش دوم را با اشاره به دسترسی همگانی به دوربین‌های دیجیتال و قابل‌حمل بودن آنها آغاز می‌کند و به بررسی ارتباط تغییرات پدیدآمده در صنعت تصویر با آسان‌ترشدن عکاسی می‌پردازد. او پرسش از ماهیت زیبایی‌شناسانه‌ی عکس‌ها را باتوجه به خیل عظیم محصولات بصری دیجیتال، پرسشی نامربوط می‌داند؛ چراکه در جهان فعلی، هر محتوایی که کاربران شبکه‌های اجتماعی تولید می‌کنند، قابل‌قبول است. او البته عکس‌های فیس‌بوک را از آن جهت که روایتی تصویری از وضعیت کاربر را ارائه می‌کنند، زمان‌مند می‌داند؛ چراکه عکس‌های پروفایل فیسبوک، دیگر نقش یادآوری خاطرات گذشته را ندارند. نویسنده در بخش سوم این مقاله، دسته‌بندی بارت برای چیزهایی که در یک عکس حاضرند را مطرح می‌کند؛ ژست، اشیاء، افکت‌های تصویری، عکاسی، زیبایی‌شناسی و ترکیب‌بندی عکس. ساراچان با نمونه‌هایی تصویری، به تحلیل عناصری می‌پردازذ که بارت برای تحلیل عکس آن‌ها را به‌کار می‌گیرد و در خلال آن عکس‌های فیسبوک را بررسی می‌کند. او با ارجاع‌های مستمر به تصاویری که هرروز در فیس‌بوک می‌بینیم و نظریات بارت، تلاش می‌کند آنچه واقعاً در یک عکس رخ می‌دهد را نمایان سازد. ساراچان درپایان از اصالت عکس‌های فیسبوک و کپی‌های مجازی آن‌ها پرسش می‌کند. او برای این ‌کار از دیدگاه‌های والتر بنیامین در اثر هنری در دوران بازتولید مکانیکی بهره می‌گیرد و مخاطب را با چالشی جدید مواجه می‌کند؛ آیا پرتره‌ی اسکن‌شده‌ای از من که به‌عنوان عکس پروفایلم در فیسبوک می‌گذارم، همان نقاشی‌ای‌ست که یک هنرمند زمانی برایم روی بوم کشیده است؟

Line

دوستم قضیه را درک نمی‌کند؛ به من خرده می‌گیرد که چرا عکس فیسبوکم را در زمینه‌ی حرفه‌ای خارج از فیسبوک هم استفاده می‌کنم. از نظر او این عکسم خیلی جدی نیست. عکس پروفایلش را می‌­بینم؛ کادر تصویر مناسب است و لبخند مبهمی بر لب دارد. آیا هنوز مردم موقع گرفتن عکس‌­های پرسنلی انتظار دارند که خیلی شق‌ورق بنشینیم و به رو‌به‌رو خیره شویم؟ زمانش رسیده است که به این طرز فکر خاتمه دهیم و از گرفتن چنین عکس­‌هایی دست برداریم.

اولین کاری که بعد از دوست شدن با افراد در فیسبوک انجام می‌دهم، دیدن عکس‌­های پروفایل آنهاست. پیداکردن دوباره‌ی دوستان بیست‌ساله‌ی قدیمی در فیسبوک بسیار هیجان‌انگیز است. شبیه رفتن به مراسم گردهمایی فارغ‌التحصیلان دبیرستان است که با لذت آنی و اعتماد به نفس بیشتر، همراه است.

فیسبوک شبیه یک دفتر یادداشت مصور از دوستان قدیم و جدید و حتی آنهایی‌ست که در آینده ملاقاتشان خواهیم کرد. عکس پروفایل بار معنایی خاصی به صفحه‌ی هر فرد می‌­دهد. با وجود ابزارهای ویرایش عکس‌­ها، جهان را به تصویر می‌کشند. بیت‌های اطلاعات مجازی و واقعی درباره‌­­ی ارتباطات، افکار و نتایج آزمون[۲]­های تک‌تک دوستان است که خط اخبار[۳] را می­‌سازد. اما بدون تصویر، تمام متن‌ها، از خطوط استتوس[۴] تا عضویت در گروه‌های مختلف نتایج آزمون­‌ها، تنها اطلاعاتی به‌دردنخور خواهد بود.

اطلاعات نوشتاری به‌تنهایی معرف شخص نیستند. تصاویر ما را واقعی می­‌کنند. بسته به نوع تنظیماتِ اعمال‌شده، با جستجوکردن نام افراد می‌توان عکس پروفایل آنها را دید. حال، از این زاویه به موضوع نگاه کنید: وقتی در خیابان قدم می‌زنید، در آنجا حضور دارید. شاید دیگران شما را نشناسند، ولی شما را می­‌بینند. هرچقدر هم که پیش‌پاافتاده به‌نظر برسد، این دیده‌شدن است که شما را واقعی می­‌سازد. این اتفاق در فیسبوک نیز رخ می‌دهد. اما این تصاویر، انتظاری که از کارکرد پرتره وجود دارد را از بین می‌برد؛ در چنین زمینه‌ای، عکس معمولیِ پاسپورت تنها نشان می­‌دهد که شما وجود دارید. چه کسی می‌خواهد با شخصی که فقط وجود دارد دوست باشد؟ کاربران فیسبوک چیزی فراتر از این می‌­خواهند.

همهچیز درباره­‌ی پونکتوم[۵]

رولان بارت[۶]، فیلسوف فرانسوی(۱۹۱۵-۱۹۸۰م.)، در کتاب اتاق روشن[۷]، عکاسی را از هم از دیدگاه تحلیلی و هم از منظر شخصی بررسی می‌کند. او دو اصطلاح استادیوم[۸] و پونکتوم را درباره‌­ی درک تصویر به‌محض دیدن آن برای اولین‌بار، به کار می­­‌برد. استادیوم به توصیف عکس با تمرکز بر محتوا و معنای آن اشاره دارد و پونکتوم برداشت سریع‌تری را مد نظر قرار می‌دهد: اولین چیزی که با دیدن عکس به ذهن شما خطور می­‌کند، چیست؟ چه احساسی در شما ایجاد می‌­شود؟ عکس پروفایل فیسبوک به پونکتوم مربوط می‌­شود؛ تصاویری که واکنش فوری ایجاد می‌­کنند. حال آنکه، در رابطه با عکس‌های سنتی شامل سر و شانه، پونکتوم وجود ندارد.

این تمرکز بر فوریت در درک، خلق تصاویر فیسبوک را به یک چالش تبدیل می­‌کند. اینکه فردی تصاویر خود را مدام به‌روز کند، دیگری را تشویق می­‌کند تا بخواهد این کار را بهتر انجام دهد. این مسئله همچنین اجازه‌­ی شکستن قواعد را می‌دهد. ممکن است یک عکاس آموزش‌دیده، در عکاسی حرفه­‌ای بتواند آنچه را که بارت «حس‌وحال» سوژه –ماهیت بنیادی شخص یا هویت سرکش و مکمل- می­‌نامد، با موفقیت بازتولید کند. اما بیشتر افراد، نه علاقه و پول، و نه وقتش را دارند تا یک عکاس حرفه‌ای برای هر عکس جدید پروفایل استخدام کنند. کاربران تلاش می­‌کنند تا حس‌وحال خود را در خلق خودنگاره (سلفی)[۹] نشان دهند؛ اما این اتفاق تنها یک‌بار می‌­افتد. این بازتعریفِ حس‌وحال، هر بار فوری‌­تر می‌­شود و موقت؛ که نیازی گیج‌­کننده ولی معقول در عصر دیجیتال است.

بارت در اتاق روشن، «عکس باغ زمستانی» مادرش را توصیف می‌­کند که بارت قادر به درک حس او بوده است. او این مجموعه عکس­‌ها را زمانی پیدا می‌­کند که هنوز برای مرگ مادرش داغدار بود و اعتراف می­‌کند که پونکتومِ این مجموعه برای او منحصر‌به‌فرد بود: «برای شما، چیزی نیست جز تصاویر عادی، یکی از هزاران حالت معمولی. در نهایت این تصاویر ممکن است از دیدگاه استادیوم شما را علاقه‌مند سازند؛ دوره‌­ی تاریخی، لباس­‌ها و عکاسی؛ اما از لحاظ حسی برای شما دردآور نیستند.» بیننده‌ی عکس‌های فیسبوک نیز، در مقیاس حسی کوچک‌تری برای همدلی کردن با عکس‌های دوستانش باید آنها را بشناسد.

رولان بارت، فیلسوف و منتقد فرهنگی فرانسوی، که عموماً با نظریاتش پیرامون نقد ادبی و همچنین نشانه‌شناسی شناخته می‌شود، یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم است. بسیاری نظریات او همچون «مرگ مؤلف» را نقطه‌ی گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی می‌دانند و برخی دیگر او را از مهم‌ترین ساختارگرایان معاصر می‌دانند. بارت در جوانی تحت‌تأثیر مارکسیسم بود و به همین دلیل منتقدان ادبی‌‌ای چون تری ایگلتون که در بسط نقد ادبی مارکسیستی می‌کوشند، از بارتِ جوان تأثیر پذیرفته‌اند؛ او بعدها از اندیشه‌ی چپ فاصله گرفت و از نشانه‌شناسی برای توصیف و تبیین تمام ابعاد فرهنگ عامه، از پوشاک و موسیقی عامه‌پسند تا عکاسی و سینما، بهره برد. او هر شیئی را همچون نشانه‌ای می‌دید که در نظام دال و مدلولی قرار می‌گیرد و بر مفهوم یا عنصر دیگری دلالت می‌کند. شرح تأملات رولان بارت درباره‌ی عکاسی در کتاب مشهور او، اتاق روشن، آمده است که در آن به تمایز مهمی اشاره می‌کند؛ تمایزی که در برخورد مخاطب عکس با اثر هنری شکل می‌گیرد. بارت از دو واژه‌ی «پونکتوم» و «استادیوم» برای توصیف برداشت بیننده‌ی عکس از تصویری که می‌بیند، استفاده می‌کند. از نظر بارت، «پونکتوم» آن چیزی‌ست که احساسات بیننده‌ی عکس را جریحه‌دار می‌کند و تأثیرش را به‌صورت آنی بر مخاطب می‌گذارد. «استادیوم» نیز فضای کلی عکس را تشکیل می‌دهد که می‌تواند شامل معماری پس‌زمینه و یا چیدمان تصویر باشد.

رولان بارت، فیلسوف و منتقد فرهنگی فرانسوی، که عموماً با نظریاتش پیرامون نقد ادبی و همچنین نشانه‌شناسی شناخته می‌شود، یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم است. بسیاری نظریات او همچون «مرگ مؤلف» را نقطه‌ی گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی می‌دانند و برخی دیگر او را از مهم‌ترین ساختارگرایان معاصر می‌دانند. بارت در جوانی تحت‌تأثیر مارکسیسم بود و به همین دلیل منتقدان ادبی‌‌ای چون تری ایگلتون که در بسط نقد ادبی مارکسیستی می‌کوشند، از بارتِ جوان تأثیر پذیرفته‌اند؛ او بعدها از اندیشه‌ی چپ فاصله گرفت و از نشانه‌شناسی برای توصیف و تبیین تمام ابعاد فرهنگ عامه، از پوشاک و موسیقی عامه‌پسند تا عکاسی و سینما، بهره برد. او هر شیئی را همچون نشانه‌ای می‌دید که در نظام دال و مدلولی قرار می‌گیرد و بر مفهوم یا عنصر دیگری دلالت می‌کند. شرح تأملات رولان بارت درباره‌ی عکاسی در کتاب مشهور او، اتاق روشن، آمده است که در آن به تمایز مهمی اشاره می‌کند؛ تمایزی که در برخورد مخاطب عکس با اثر هنری شکل می‌گیرد. بارت از دو واژه‌ی «پونکتوم» و «استادیوم» برای توصیف برداشت بیننده‌ی عکس از تصویری که می‌بیند، استفاده می‌کند. از نظر بارت، «پونکتوم» آن چیزی‌ست که احساسات بیننده‌ی عکس را جریحه‌دار می‌کند و تأثیرش را به‌صورت آنی بر مخاطب می‌گذارد. «استادیوم» نیز فضای کلی عکس را تشکیل می‌دهد که می‌تواند شامل معماری پس‌زمینه و یا چیدمان تصویر باشد.

از نظر بارت، اهمیت دادن به حس‌وحال عکس، موجب می‌­شود تا او به دیگر تکنیک‌­های عکاسی توجه نکند. تکنیک‌­هایی مانند نمایش یک حرکت فیزیکی خاص، خلق افکت‌های ویژه مانند عکاسی با حرکت آهسته[۱۰]، ایجاد «پیچیدگی تکنیک» که امروزه با کمک نرم­‌افزارهای ویرایش عکس­ امکان‌پذیر است و یا از همه رایج‌تر، تکنیک «یافتن شانسی»[۱۱]. تکنیک آخر به چشمانی ماهر نیاز دارد تا لحظات خاص را به محض وقوع ببینند. بیشتر عکس­‌هایی که به نماد تبدیل می‌شوند به سرسختی و تجربه‌ی عکاس بستگی دارند که بداند دوربین را کجا قرار دهد. اما در نهایت، بارت عقیده دارد که تمامی این تکنیک‌­ها، آن تصویر پرمعنا که نشان‌دهنده‌ی حس‌وحال فردی‌ست را پنهان می‌کنند.

بااین‌حال، کاربران فیسبوک این رویکردها را با یکدیگر ترکیب می­‌کنند و با خلق تصاویر، جنبه‌های مختلف شخصیت خود را نیز آشکار می­‌سازند. برخی تصاویر ممکن است شامل همان تکنیک یافتن شانسی شوند، اما معمولاً تصمیمی آگاهانه­ در عکاسی فیسبوک است که به تلاشی پیوسته برای بازنمایی تصاویر معنادار منجر می‌­شود. ممکن است عکاس به ژست و حرکت فیزیکی، پس­‌زمینه، نور و ترکیب‌بندی توجه کند. همچنین ممکن است از فوتوشاپ برای اصلاح تصاویر استفاده کند. جریان مداوم اطلاعات در فیسبوک ایجاب می­‌کند تا عکس پروفایل مرتباً عوض شود. بهترین تصویر هم بعد از چند روز از یاد می‌­رود. درنتیجه، تجربه‌­ی روش­‌های جدید برای ایجاد و تعریف حس‌وحال شخصی، تلاشی بی‌پایان است.

دوربین همه‌جا هست: عکاسی را شروع کنید!

دوربین‌های کوچک­‌تر و موبایل­‌ها (و آیفون و دوربین‌­های فیلم‌برداری دیجیتال) به کاربران اجازه داده‌­اند تا هر جا و هر موقع که بخواهند عکاسی کنند. این تجهیزات تصاویری حقیقی و مناسب از زندگی روزمره ارائه می‌­دهند. نبودِ استانداردهای بصری، خودآگاهی را حذف می‌­کند. همه همیشه زیبا، با لباس اتوکشیده و یا «ژست‌گرفته نیستند. عکس‌­هایی که پیش‌تر از دید خارج شدند، از بین نرفته‌­اند؛ کیفیت پایین عکس‌­ها –که به‌هرحال در روزهای بعد با تصاویر دیگری جایگزین می‌شوند- دیدن بخش­‌های پنهانِ شخص را که حالا آشکار شده است، میسر می‌سازد. چهره‌های طبیعی، موهای ژولیده و فقدان هدف، عادی‌بودن را معنادار می‌کند. اگر همین تصاویر در یک دفتر یادداشت نگهداری شوند، درک ما را از موضوع تحت‌تأثیر قرار می‌دهند: «شخص نامرتبی‌ست.» اما همه‌ی افراد برخی اوقات نامرتب‌اند و عمر کوتاه عکس پروفایل با وضعیت موقت سوژه (خواب‌­آلودگی، نامرتب‌بودن، عصبانیت، شادی) همخوانی دارد.

چنین جنبش خودبه‌خودی‌ای در سده‌ی ۱۹م و با دوربین‌­های بزرگ و گران‌قیمت، امکان­‌پذیر نبود. گرفتن پرتره مستلزم این بود که تمام فامیل برای چندین دقیقه بی‌­حرکت بنشینند تا عکس در معرض نور کافی باشد و بدون تار شدن، گرفته شود. این تصاویر به‌سختی واقعیت را نشان می‌­دهند. در طول قرن بیستم، پیشرفت­‌های فناوری از بروانی[۱۲] تا پولاروید[۱۳]، همه‌چیز را آسان‌­ترکرد. کوچک بودن دستگاه­‌های جدید امکان عکاسی‌کردن را به همه می‌دهد. دیگر کسی مجبور نیست برای رفتن به باغ­‌وحش یا عروسی بستگانش، با خودش دوربین عکاسی ببرد؛ یک دوربین در جیب همه هست، زیرا یکی از ویژگی‌های جانبی لوازم دیجیتالی دیگر است. داشتن دوربین به سادگیِ بستنِ ساعت مچی در گذشته است؛ زمانی‌که مردم هنوز از موبایل برای پی‌بردن به زمان استفاده نمی‌­کردند. فرستادن عکس­‌ها هم به همین اندازه ساده است. با استفاده از موبایل­‌های بلک­بری[۱۴] و آیفون[۱۵] می‌توان از عکس‌­ها به‌طور مستقیم، به‌عنوان عکس پروفایل فیسبوک استفاده کرد.

بارت می­‌گوید که «من عکاس نیستم؛ حتی عکاس آماتور هم نیستم. برای این کار بسیار عجولم: باید بلافاصله چیزی را که تولید کرده‌ام، ببینم.» اگر بارت الآن حضور داشت، احتمالاً تکنیک‌های دیجیتال را با آغوش باز می‌­پذیرفت. تکنیک‌­هایی که به فرد اجازه می‌­دهد فوراً تصاویر را ببینند. سایت‌هایی مانند فلیکر[۱۶] و توئیت­پیک[۱۷] امکان نمایش فوری دارند. فیسبوک نیز به تعداد زیاد کاربران خود این امکان را می‌دهد که مخاطبان بالقوه‌ی فوری و نامحدودی به دست آورند. کاربرانی با صدها و حتی هزاران دوست، در مقایسه با نشستن در اتاق نشیمن و نشان دادن عکس‌­ها در یک آلبوم، می‌­توانند تصاویر جدید بچه‌شان را به تعداد بسیار بیشتری از افراد نشان دهند. روی دیگر ماجرا این است که بینندگان به‌طور دائم از تصاویر اشباع می‌­شوند. عکس‌های قدیمی همه شبیه هم هستند و به‌راحتی می­‌توان عکس­‌های معمول این سبک را نادیده گرفت. در عصر اطلاعات، فراوانیِ بیش از حد داده‌ها بی‌تفاوتی عظیمی را به­ وجود می‌­آورد. به همین سبب، برچسب‌ زدن (تگ کردن)[۱۸] به عکس­‌ها در فیسبوک پدیده‌ای ضروری‌ست؛ از این طریق، هرگاه کسی تصویری از شما را در صفحه‌اش به نمایش بگذارد، به شما اطلاع داده می‌­شود. چه کسی نمی­‌خواهد تصویری از خودش را ببیند؟

شبکه­‌های اجتماعی سبک توزیع نامحدودی را ارائه می‌­دهند. فیسبوک یک آلبوم عکس غیرمجازی را به‌شکل عمومی‌تر در معرض نمایش می‌گذارد. به این ترتیب، تصاویر، برخلاف گذشته که ته جعبه‌­ی کفش می‌ماندند یا از دوربین دیجیتال پاک می‌شدند، حالا اهمیت بسیاری می‌یابند. پرسشی مانند «آیا این عکس خوبی‌ست؟» (خوب از هر نظر)، پرسش نامربوطی شده است. هر محتوایی قابل قبول است. اما عکس پروفایل بسیار مهم‌تر از همه است، زیرا با انجام هر کاری در خط اخبار، این تصویر تکرار می‌­شود؛ این عکس مانند سمبل بصری زندگی آنلاین شما عمل می­‌کند.

چیزی غیر از عکس سالنامه‌ی دبیرستان پدر (یا خودتان)

تصاویر سالنامه[۱۹]­های دبیرستان و دانشگاه باوجودِ ترکیب‌­بندی مشابه، جالب‌اند؛ زیرا عکس‌های بیننده را در سن ۱۸ یا ۲۲سالگی نگه داشته است؛ تا زمانی که برحسب اتفاق و به‌ندرت، سالنامه از قفسه بیرون بیاید و دیده شود. سبک این عکس‌ها سال‌هاست که بی‌تغییر مانده است و برای همین است که داستان‌­های بی‌پایانی درباره­‌ی آنها گفته می‌­شود (گول ظاهر بالغ و باهوش او را نخور! بگذار بگویم بعد از جشن فارغ­‌التحصیلی با دوستانش چه‌کار کردند!) و مانند افسانه­‌های عامیانه، داستان‌های اغراق­‌آمیزی خواهند گفت. تصاویر تنها برای به خاطر آوردن خاطرات هستند.

تصاویر فیسبوک زمان­‌مندند. قرار نیست که در طول سالیان دراز داستان‌­هایی را نقل کنند. آنها لحظاتی آنی را خلق می­‌کنند. متن و عکس در فیسبوک به‌ندرت در کنار یکدیگر در ایجاد یک معنای منسجم، عمل می‌­کنند. درعوض، کاربر فیسبوک دو دیدگاه را برای ارتباط در اختیار دارد؛ مکالمات بی‌معنا و طولانی، مانندِ – حالت چطور است؟ – خوبم، با روایت‌­هایی بصری و نوشتاری جایگزین می‌­شود که وضعیت شخص را در طول روز نشان می­‌دهد. شما دیگر کل زندگی خود را با یک پرتره­‌ی حرفه‌ای یا عکس سالنامه نشان نمی‌­دهید. فیسبوک خواستار خلاقیت و نوآوری مداوم و برهم‌زدن انتظارات سنتی‌ست. براساس نظریه‌­ی بارت درباره‌­ی پونکتوم، یک عکس خوب پروفایل در فیسبوک، تأثیری فوری و عمیق ایجاد می‌­کند؛ بسیار بهتر است اگر عکس آن‌قدر قوی باشد که حس و حال سوژه را نیز بیان کند.

دسته­‌بندی‌های عکاسی از نظر بارت و پرتره‌های فیسبوک

بارت می­‌گوید که این تحلیل، تنها در مورد عکس‌­هایی صادق است که تراژدی را به تصویر نمی‌کشند: «عکس­‌های­ حوادث (آتش­‌سوزی، غرق‌شدن کشتی، فجایع و مرگ‌های ناشی از خشونت، همگی از «زندگی ما» گرفته شده‌اند)، عکاسی از چیزی‌­ست که نمی‌توان درباره‌­اش حرفی زد.»[۲۰] تنها یک عکس معمولی و ساده (بخوانید: فیسبوک) ابهام لازم برای تحلیل‌­های مهم را ارائه می‌­دهد. در این زمینه، بارت شش دسته را مطرح می‌­کند:

Ÿ ژست: سوژه خود را به‌شکل فیزیکی نشان می‌­دهد و آنچه می­‌گوید، درباره‌­ی وضعیت، شخصیت و یا دیدگاه اوست.

Ÿ اشیاء: پس‌­زمینه­‌ی عکس و اینکه چطور درک سوژه را تحت‌تأثیر قرار می‌­دهد.

Ÿ ترفندهای تصویری: در تعاریف امروزی همان کار کردن با فوتوشاپ است.

Ÿ عکاسی: عناصر تکنیکی مانند ترکیب­‌بندی و نورپردازی.

Ÿ زیبایی‌­شناسی: دیده‌شدن عکس از لحاظ هنری.

Ÿ نحوی: زبانی که بیننده به‌واسطه‌ی آن می­‌تواند معنای عکس را دریابد.

amirgolkhani-falsafidan

ژست: فقط من و کامپیوتر

عکس پروفایل مرسوم، فرد را در حالی که پشت کامپیوتر نشسته است، نشان می‌­دهد. در تصویر، عکس نویسنده را می‌بینیم که با کیفیت پایین و با وب­کم[۲۱] گرفته شده است. آیا این عکس تأثیر معنادار و ماندگاری خلق می‌­کند؟ این تصویر تکراری­‌ست؛ پرتر‌ه‌­ی شخصی در حال استفاده از فیسبوک. این عکس­‌ها سوژه را با صورتی با وضوح پایین و بالاتر از لنز دوربین و با قراردادن او در موضع قدرت، نشان می­‌دهند. اما واقعاً قدرت در دست کیست؟ این تصاویر شخص را در حالی‌که به کامپیوتر چسبیده است، نشان می‌­دهند. هرچند سوژه حضوری مطلق دارد، تصویر درعین‌حال، او را در یک زندگی غرق‌شده در تکنولوژی نشان می‌­دهد. هر سبک دیگر عکاسی در فیسبوک پاسخی مستقیم به همین رویکرد ابتدایی‌‌ست؛ پذیرفتن پونکتوم ابتداییِ «من اینجا هستم»، که با یک وب­کم گرفته شده است. جایی از این بهتر برای سوژه هست؟


tataloo-falsafidan

ژست مجدد: پنهان‌شدن از دید

برخی از عکس­های فیسبوک با گذاشتن یک ژست غیرمعمول قواعد را برهم می­‌زنند و از اشیاء برای پنهان‌کردن سوژه استفاده می­‌کنند. اغلب چیزی مثل روزنامه یا یک وسیله، صورت را پنهان می­‌کند. این حالت، بر یک کنش تآکید دارد. برخی اوقات عکس پروفایل به متن نوشته‌شده‌ی کاربر مرتبط است؛ وقتی می‌­خواهد نشان دهد دیدن صورت در تصویر اهمیتی ندارد. همه‌چیز درباره‌­ی نگرش است.

به‌صورت مشابه، تصاویر فیسبوک ممکن است بخشی از بدن شخص را که معنای خاصی دارد، نشان دهد. همان‌طور که در تصویر می‌­بینید، عکسِ یک تتو شرایطی فراهم می‌­کند که شخص دیگر نیازی به گفتن «من یک تتو دارم» نداشته باشد.

گاهی اوقات، یک تصویر هنری که چیزی جز خود سوژه را به تصویر کشیده است، می­‌تواند گوشه‌ای از رفتار یا شخصیت او را آشکار کند. تصویر یک فنجان قهوه، خستگی از کار زیاد را بهتر از تصویر صورت خسته‌ی سوژه نشان می‌دهد. یک پیانو، سرگرمی مورد علاقه‌ی­ سوژه را نشان می‌دهد. پونکتوم با نشان‌ندادن صورت سوژه و یا جایگزینی آن با چیز دیگر، خلق می‌شود. استفاده از یک شیء، نیازمند تحلیل است.


samavat-falsafidan

اشیاء جاندار: من دوستانی واقعی دارم و مکانهایی واقعی برای گشت‌وگذار

وجود یک شیء در تصویر موجب شناخت بیشتر کاربر می‌­شود، به‌خصوص اگر بتوان مفهوم «شیء» را به شخصی دیگر تعمیم داد. برخی کاربران تمایل دارند تا ارتباط خود با جهان واقعی را با تصویری از رابطه با دوستان، خانواده یا شریک زندگی خود، نشان دهند. دراین‌صورت، اطلاعات فیسبوک دارای شواهد تصویری معتبر می‌شود. من دوستانی واقعی دارم. رابطه‌­ای عاشقانه دارم. همین کار ممکن است باعث شود تا دوستان مجازی حس کنند که از دوستان واقعیِ سوژه جدا هستند. سخت است که کسی فقط در فیسبوک دوست کسی باشد. راه دیگر این است که شخص خود را در مکانی دیگر و با اشیائی غیرتکنولوژیکی به تصویر بکشد تا بدین‌ترتیب، خود را از دنیای مجازی جدا کند: «من فیسبوک را کنترل می‌کنم، نه فیسبوک من را.»

پونکتوم با محتوای پس­‌زمینه ایجاد می‌­شود که اشخاص دیگر و مکان­‌هایی‌­ست که در عکس دیده می‌شوند.


nader-falsafidan

ترفندهای تصویری: ویرایش و فرهنگ عامه

افرادی که نرم‌افزارهای ویرایش تصویر را برای اصلاح ظاهر خود به کار می­‌برند، می­‌خواهند شخصیت یا احساسات خود را با خلاقیت هنری منتقل کنند. در اینجا چهره در درجه‌­ی دوم اهمیت قرار می‌­گیرد. شخصیت سوژه از طریق ایجاد تغییرات ظاهری و سبک هنری منتخبش، بررسی می‌شود.

برخی کاربران از تصاویر ویرایش‌شده­‌ی دارای کپی‌­رایت استفاده می‌­کنند. یک گاوچران فیلم­‌های دهه‌ ۴۰م، یا یکی از شخصیت‌های کارتون ساوث پارک[۲۲] یا سیمپسون­‌ها[۲۳]، اجازه می‌­دهد تا کاربر با شخصیت یا موقعیتی دراماتیک مرتبط شود و دیگر علاقه‌مندان آن فیلم یا برنامه‌­ی تلویزیونی را نیز پیدا کند. نقض کپی‌­رایت انکارنشدنی‌ست، ولی زمانی که همه همین کار را انجام می­‌دهند، ترس از مجازات هم کاهش می‌یابد.

فیسبوک خود سرشار از منابع فرهنگ عامه‌پسند است؛ آزمون­‌هایی که به کاربران اجازه می‌‌دهد تا ببینند چقدر مسائلی بی­‌اهمیت و حواشی یک برنامه را می‌­دانند یا کدام شخصیت محبوب را بیشتر دوست دارند. این تلاشی برای هویت بخشیدن به هدف فیسبوک است. آزمون‌­ها هویت فرد در شبکه‌های اجتماعی را آشکار می‌­کند. اگر در جمع دوستانتان بگویید شبیه به کدام معادله‌­ی ریاضی هستید، فردی عجیب و غریب شناخته می‌­­شوید. اما در فیسبوک، گفتنِ اینکه شبیه کدام نویسنده‌ی کلاسیک هستید، کمک می­‌کند تا هویت خود را در رابطه با دیگر طرفداران نویسندگان کلاسیک، تعریف کنید.

پونکتوم در اینجا به‌وسیله‌ی ارتباط تاریخ طراحی و فرهنگ عامه‌پسند و ارتباط کاربر با ایده­‌هایی بزرگ‌تر، خلق می‌­شود.


ترفندهای بی‌خطرتر: گذشته اینجاست

به جای ویرایش تصویر، اسکن‌کردن عکسی قدیمی می‌­تواند بیننده را به لحظاتی در گذشته­‌ی شخصی کاربر ببرد و سوژه را از حالت شتاب‌زده‌­ی فیسبوک دور کند. از آنجاکه سوژه دیگر شباهت زیادی با چندین سال پیش ندارد، عکس پروفایل روزنه‌ای به گذشته باز می‌­کند، تصویری نوستالژیک و «امن»، از این منظر که خیلی شخص را در معرض دید قرار نمی‌­دهد. به‌این‌ترتیب، شخص برخلاف انتظارات دیگران و وضع موجود عمل کرده است. مهم‌­تر از همه، با چنین عکسی، کاربر به هویت بصری خودش عمق و معنا داده است.

پونکتوم در اینجا با ایجاد حسی از داشتن زندگی پیش از فیسبوک، ایجاد شده است.


kia-falsafidan

عکاسی: فیلم به‌مثابه‌ی یک محرک

در­نظر­گرفتن عناصر فنی ممکن­ است باعث شود بخشی از سوژه تاریک شود تا قواعد مرسومِ ترکیب‌­بندی و نورپردازی را برهم زند. بخش­‌های پنهان صورت یادآور صحنه‌­هایی از فیلم­‌هاست. عکس­‌های ملهم از فیلم‌­ها، در سبکی مشابه با کارهای سیندی شرمن[۲۴] به‌سرعت کاری می‌کند که با دیدن سوژه یاد کاراکترهای مختلف از ژانرهای خاص بیفتیم. عکسی که ژست قهرمان سبک اکشن[۲۵] را به تصویر می‌­کشد، برای لحظاتی هرچند کوتاه، آن قابلیت را به سوژه می‌بخشد؛ تا اینکه بیننده معنای دیگری را نیز دریابد: من به فیلم‌­های اکشن علاقه‌مندم.


vahid-hamid-falsafidan

زیبایی­‌شناسی: فیسبوک به‌مثابه­‌ی یک گالری هنری

فیسبوک بیان هنری را ترویج می‌­دهد. با توجه به غلبه‌ی متن در فیسبوک، عکس پروفایل ابزار اصلی برای بیان هنری‌­ست. افکت‌های بصری همواره تغییر می‌کنند، اما اهمیت رنگ و تصویر باقی می‌­ماند. (بعضی کاربران متون خود را در قالب شعر می‌­نویسند، اما این متون نیز در جریان اخبار فیسبوک گم می­‌شوند.)

درنتیجه، آن دسته از کاربران فیسبوک که خلاقیت بصری دارند، می­‌توانند انتظاراتی را که پیش از این از  فیسبوک داشتیم گسترش دهند. تصاویری که خارج از محیط فیسبوک از لحاظ زیبایی‌­شناسی مطلوب‌اند، در فیسبوک نیز راه خود را پیدا می‌­کنند و یک گالری جهانی می‌­سازند. این مسئله حتی باعث می‌­شود که کاربران تشویق شوند تا عکس‌­های قبلی کاربران بااستعداد و خلاق را ببینند. سوژه آزادانه خود را نشان می ­دهد و حالت یا موضوع خاصی را ارائه می‌­کند. این عکس‌ها معمولا با تغییر قاب و ایجاد خطوط قوی و نقاط کانونی واضح  چشم بیننده را به یک نقطه‌ی فرضی هدایت کنند.

کاربرانی که این سطح از تجربه‌­ی هنری را دارند، در دنیای واقعی هم خلاق‌اند و به این ترتیب، فیسبوک کاری را که باید، انجام می‌­دهد؛ یعنی درباره‌­ی ماهیت و علایق کاربر اطلاعاتی را منتقل می‌کند.

پونکتوم در اینجا منحصربه‌فرد است که بسته به خلاقیت هنرمند ارائه می‌­شود.

بیان در پرترههای فیسبوک

عکس‌­ها درک ما را از  انسان‌های پیرامونمان بهبود بخشیده­‌اند و کمک می­‌کنند دوستان و آشنایانمان را از یاد نبریم. عکس­‌های فیسبوک ارزش تجاری‌ای فراتر از عکس­‌های آلبوم‌­های خانوادگی ندارند. یکی از دوستان من هنرپیشه است و عکس حرفه­‌ای پورتفولیو[۲۶]ی خودش را در فیسبوک گذاشته است. این نمونه‌ی خاص ممکن است از نظر اقتصادی ریسک داشته باشد. ممکن است از عکس او در تبلیغات استفاده شود. اما جریان اتفاقات روزانه‌ی افراد عادی، تنها برای دوستانشان ارزش دارد.

در نهایت، عکس فیسبوک به کاربران این فرصت را می‌­دهد تا شخصیتی استعاری و رنگ­‌های واقعی به پروفایل خود اضافه کنند. تصاویر به پروفایل‌­های مبتنی بر متن، معنا می‌بخشند و این لایه‌لایه بودنِ معنا موجب می‌­شود تا به تمام چیزهایی که در آن پروفایل وجود دارد، توجه شود. برخلاف سایت­‌هایی مانند مای‌اسپیس[۲۷] با امکان شخصی‌سازی و ویرایش بسیار بالا، نداشتن امکانات زیاد ویرایشی در فیسبوک به کاربر اجازه می‌­دهد تا خواندن و استفاده از آن بسیار آسان باشد. این سرراستی به­‌دلیل سادگی بسیار بالاست. تصاویر – عکس پروفایل و دیگر تصاویری که در فیسبوک منتشر می­شوند – زندگی واقعی را وارد صفحه­‌ی مجازی شخص می­‌کنند. عکس­‌ها در ترکیب با متن یک چارچوب تعاملی خلق می­‌کنند که جنبه‌­های خاصی از شخصیت صاحب صفحه را آشکار می ­سازد. درنتیجه، شاید بتوان گفت که عکس­‌های پروفایل مهم‌­ترین قسمت فیسبوک‌اند. البته فعالیت‌­های خلاقانه‌­ی بی‌­شمار و مداوم موجب شده است تا قواعد جدیدی در ترکیب­‌بندی به‌­وجود بیاید. اصول سنتی طراحی با تأکیدی دوباره بر واقع‌­گرایی، کنار گذاشته می­‌شود. دوران مرکز تصویر بودن سوژه، به پایان رسیده و استفاده از قانون یک‌سوم[۲۸] برای قاب‌­های کوچک فیسبوک سخت است. عوض‌شدن سریع عکس‌ها توجه به ملاحظات طراحی را کم‌رنگ کرده است.

والتر بنیامین[۲۹] (۱۸۹۲-۱۹۴۹م)، فیلسوف آلمانی، در سال ۱۹۳۵م در مقاله‌­ی خود با عنوان اثر هنری در دوران بازتولید مکانیکی این نکته را مورد بحث قرار می‌­دهد که امکان بازتولید عکس و فیلم در تضاد با هنر است، ولی به این نکته هم اشاره می‌­کند که «دوربین ما را وارد دنیای بینایی ناخودآگاه می‌کند.» به عبارت دیگر، ما لحظاتی را می­‌بینیم که ممکن بود از دید ما پنهان بمانند. ما برشی ظریف از واقعیت محض را می­‌بینیم. چهره­‌ای که از ما روی برگردانده است، لزوماً فردی عصبانی و خجالتی را نشان نمی‌­دهد. اتاقی که بیش از حد تاریک است، لزوماً نورپردازی بدی ندارد. عکاسان هنری می‌­دانند که چنین قواعدی باید زیر پا گذاشته شوند. در حال حاضر و به مدد تکنولوژی مقرون‌به‌صرفه و امکان به اشتراک گذاشتنِ آسان، هرکس آزاد است تا در رابطه با سلف‌پرتره تجربیات خود را داشته باشد.

بارت درباره‌­ی معاصران خود، نظری دارد که تولید انبوه مرتبط با شبکه‌های اجتماعی را نیز پیش­‌بینی می­‌کند:

«من در جامعه‌­ای متشکل از فرستندگان زندگی می‌­کنم (یکی از آنها خودم هستم)؛ هر شخصی را که می­‌بینم یا کسی که برایم می‌­نویسد، کتابی می‌­فرستد؛ متن، خبر، طرح کلی، اعتراض، دعوت به یک اجرا، نمایشگاه و غیره. لذت نوشتن و آفرینش همه‌جا وجود دارد. بیشتر اوقات، نوشته­‌ها و اجراها به جایی می‌­رسند که تقاضایی برای آنها وجود ندارد: آنها، با کمال تأسف، فقط ایجاد رابطه می‌کنند، نه دوستی.

در فیسبوک نیز دقیقاً همین اتفاق می­‌افتد؛ به اشتراک گذاشتن بی‌وقفه در فیسبوک، درحالی‌که کسی درخواست نداده است، دوستان فیسبوک را نیز به کسانی تبدیل می‌کند که فقط با آنها رابطه داریم. فناوری دیجیتال راه­‌های جدید برای تولید و روش­‌هایی آسان‌­تر برای توزیع به‌­وجود آورده است، اما اشتیاق به آفرینش چیز جدیدی نیست.

فیسبوک از هرکس یک عکاس ساخته است. هرکسی می­‌تواند متفاوت باشد. هرکسی می‌تواند پیشرو[۳۰] باشد. در این زمینه، کیفیت چه معنایی دارد؟ اصلاً اهمیتی دارد؟

امتحان کنید. می­‌توانید هر چیزی را در فیسبوک بگذارید.

این کار را انجام دهید. انجام دهید.

همین­جا.

کار شما دیده می­شود.

در آخرین روز یک کنفرانس علمی در مونتری[۳۱] کالیفرنیا، این فرصت را پیدا کردم که در اسکله­‌ی فیشرمن[۳۲] قدم بزنم و به‌صورت اتفاقی آقای بِل[۳۳] را ملاقات کردم که یک معلم هنر بازنشسته­ بود. او روی صندلی سه‌پایه‌­اش در زیر نور ماه نشسته بود و پرتره‌­ای از یک توریست می­‌کشید.

با گفتگوی صمیمانه‌ا­ی که بین ما شکل گرفت، ذهن من به سمتی رفت که می‌توانید آن را حدس بزنید. بسیار پیش­تر از عصر دیجیتال، والتر بنیامین به این نکته اشاره کرده بود که ارزش اصلی هنر در منحصربه‌فرد بودن آن است. ارزشی که از یکتا بودن آن اثر می‌­آید. کپی‌­ها صرفاً بازتولید، جعلی و تقلبی محسوب می­‌شدند. عکاسی و فیلم این مسئله را تغییر داد. هر نسخه­‌ی چاپی و کپی دارای ارزشی معادل اصل اثر شد. تصاویری که در صفحات وب[۳۴] قرار گرفتند این مفهوم را تشدید کردند. عکس‌هایی که با وب‌کم گرفته می‌شوند هیچ نسخه‌ی اصلی‌ای ندارند. کپی‌های بی‌شماری از آنها وجود دارد که به شکلی متناقض، هم هستند و هم نیستند. با توجه به این سؤال که آیا افتادن یک درخت در جنگل درحالی‌که کسی آن اطراف نباشد، صدایی دارد یا خیر، می‌توان گفت که تصاویر دنیای مجازی هم تنها در صورتی وجود دارند که کسی آنها را ببیند. درغیراین­صورت، این تصاویر تنها داده­‌هایی بر روی سِرور[۳۵] هستند. وقتی عکسی در فیسبوک به اشتراک گذاشته می­شود، «پرتره‌­ی اصل­» معنای خود را از دست می­‌دهد.

بعد از ملاقاتم با آقای بل، تصویر کارتونی منحصربه‌فرد خودم را با دقت لوله کردم و برای جلوگیری از چروک‌شدنش آن را با دقت در چمدانم قرار دادم. وقتی به خانه رسیدم و آن را اسکن کردم، احساس خوبی داشتم که یک کپی «مطمئن» از آن دارم. تا آن زمان آن اثر – آن خاطره – شکننده بود. (به اشتراک‌گذاشتن این تجربه که پرتره­‌ی مرا در مونتری کشیده­‌اند، از خود اثر مهم‌­تر بود.)

بعدها برای من این پرسش ایجاد شد که آیا باید تصویر را به قرن ۲۱م بیاورم؟ باید آن نقاشی اسکن‌شده را برای مدتی به جای عکس پروفایل فیسبوکم بگذارم؟ باید اجازه‌­ی بازتولید نامحدود را به آن بدهم؟ آقای بل به من گفت که نقاشی متعلق به من است. من می­‌توانم هرجا و به هرشکلی که بخواهم از آن استفاده کنم.

و من نمی‌­دانستم چه کار کنم.


پانویس‌ها:

[۱] Jeremy Sarachan

[۲] quiz

[۳] News Feed

[۴] Status

[۵] Punctum

[۶] Roland Barthes

[۷] Camera Lucida

[۸] Studium

[۹] Selfportrait

[۱۰] Slowmotion

[۱۱] Lucky find

[۱۲] Brownie یک مدل دوربین عکاسی

[۱۳] Polaroid

[۱۴] Blackberry

[۱۵] Iphone

[۱۶] Flickr

[۱۷] Twitpic

[۱۸] Tag

[۱۹] Yearbook

[۲۰] Roland Barthes, Image, Music, Text

[۲۱] Webcam

[۲۲] South Park

[۲۳] The Simpsons

[۲۴] Cindy Sherman از مطرح‌ترین عکاسان پست‌مدرن آمریکایی. اهمیت او در هنر معاصر دنبال کردن هم‌زمان دو هنر عکاسی و اجرا و تلفیق این دو هنر با یکدیگر است. او از سال ۱۹۷۴م، بدن را موضوع کارش قرار داد و آثاری با همین موضوع خلق کرد. او با مجموعه عکس­های بدون عنوان فیلم به شهرتی جهانی رسید.

[۲۵] Action

[۲۶] Portfolio

[۲۷] MySpace

[۲۸] Rule of thirds قانونی در عکاسی و نقاشی است که تاکید می‌کند قرار گرفتن عناصر مهم تصویر در محل برخورد خطوط افقی و عمودی که تصویر را به سه قسمت تقسیم می‌کنند، بیش‌ترین توجه را جلب می‌کند.

[۲۹] Walter Benjamin فیلسوف، مترجم، نویسنده، برنامه‌ساز رادیو و زیبایی‌شناس مارکسیست آلمانی-یهودی و از اعضای مکتب فرانکفورت بود. وی یکی از منتقدین فرهنگی، دانشمندان ادبی، و ژورنالیست‌های اجتماعی نیمه اول قرن بیستم آلمان بود. وی از منتقدان امپریالیسم در غرب بود و به مبارزه با سرمایه‌داری پرداخت. بنیامین به نقد ابزارها و نمودهای سرمایه‌داری می‌پرداخت و آن‌ها را موجب بروز تحولاتی خاص و غالباً منفی در روند تحولات اجتماع می‌دانست.

[۳۰] Avant-garde.

[۳۱] Monterey

[۳۲] Fisherman

[۳۳] Mr. Bell

[۳۴] Web

[۳۵] Server

Share Post
ترجمه شده توسط
Latest comment
  • 
    سلام . کنیز قسم می خورم که
    این مطلب گویا است و شاید
    ابداً نفر نتواند یادداشت مشابه به این مطلب را
    درون وبلاگ فاش کند چون کثرت طولانی
    است

LEAVE A COMMENT