جرمی ساراچن
استادیار و رئیس دپارتمان رسانه و ارتباط و مدیر پروژه فرهنگ دیجیتال کالج سنت جان فیشر [۱]
خلاصه: زمانیکه میخواهیم دوست قدیمیمان را در فیسبوک پیدا کنیم، یا شخص جدیدی را به لیست دوستان خود اضافه کنیم، اولین چیزی که در مواجهه با صفحهی شخصیشان نظرمان را جلب میکند چیست؟ نوشتههایی که به اشتراک گذاشتهاند، توضیحاتی که دربارهی خود نوشتهاند یا عکس پروفایلشان؟ جرمی ساراچان، استادیار کالج سنت جان فیشر، در این مقاله با رجوع به آرای رولان بارت و والتر بنیامین، میکوشد نقش تصاویر را در شبکههای اجتماعیای چون فیسبوک بررسی کند. ساراچان در بخش نخست این مقاله، با اشاره به کتاب اتاق روشن، دو اصطلاح «پونکتوم» و «استادیوم» را توضیح میدهد و ارتباط آن با امکان ویرایش عکس پروفایل را تبیین میکند. او بخش دوم را با اشاره به دسترسی همگانی به دوربینهای دیجیتال و قابلحمل بودن آنها آغاز میکند و به بررسی ارتباط تغییرات پدیدآمده در صنعت تصویر با آسانترشدن عکاسی میپردازد. او پرسش از ماهیت زیباییشناسانهی عکسها را باتوجه به خیل عظیم محصولات بصری دیجیتال، پرسشی نامربوط میداند؛ چراکه در جهان فعلی، هر محتوایی که کاربران شبکههای اجتماعی تولید میکنند، قابلقبول است. او البته عکسهای فیسبوک را از آن جهت که روایتی تصویری از وضعیت کاربر را ارائه میکنند، زمانمند میداند؛ چراکه عکسهای پروفایل فیسبوک، دیگر نقش یادآوری خاطرات گذشته را ندارند. نویسنده در بخش سوم این مقاله، دستهبندی بارت برای چیزهایی که در یک عکس حاضرند را مطرح میکند؛ ژست، اشیاء، افکتهای تصویری، عکاسی، زیباییشناسی و ترکیببندی عکس. ساراچان با نمونههایی تصویری، به تحلیل عناصری میپردازذ که بارت برای تحلیل عکس آنها را بهکار میگیرد و در خلال آن عکسهای فیسبوک را بررسی میکند. او با ارجاعهای مستمر به تصاویری که هرروز در فیسبوک میبینیم و نظریات بارت، تلاش میکند آنچه واقعاً در یک عکس رخ میدهد را نمایان سازد. ساراچان درپایان از اصالت عکسهای فیسبوک و کپیهای مجازی آنها پرسش میکند. او برای این کار از دیدگاههای والتر بنیامین در اثر هنری در دوران بازتولید مکانیکی بهره میگیرد و مخاطب را با چالشی جدید مواجه میکند؛ آیا پرترهی اسکنشدهای از من که بهعنوان عکس پروفایلم در فیسبوک میگذارم، همان نقاشیایست که یک هنرمند زمانی برایم روی بوم کشیده است؟
دوستم قضیه را درک نمیکند؛ به من خرده میگیرد که چرا عکس فیسبوکم را در زمینهی حرفهای خارج از فیسبوک هم استفاده میکنم. از نظر او این عکسم خیلی جدی نیست. عکس پروفایلش را میبینم؛ کادر تصویر مناسب است و لبخند مبهمی بر لب دارد. آیا هنوز مردم موقع گرفتن عکسهای پرسنلی انتظار دارند که خیلی شقورق بنشینیم و به روبهرو خیره شویم؟ زمانش رسیده است که به این طرز فکر خاتمه دهیم و از گرفتن چنین عکسهایی دست برداریم.
اولین کاری که بعد از دوست شدن با افراد در فیسبوک انجام میدهم، دیدن عکسهای پروفایل آنهاست. پیداکردن دوبارهی دوستان بیستسالهی قدیمی در فیسبوک بسیار هیجانانگیز است. شبیه رفتن به مراسم گردهمایی فارغالتحصیلان دبیرستان است که با لذت آنی و اعتماد به نفس بیشتر، همراه است.
فیسبوک شبیه یک دفتر یادداشت مصور از دوستان قدیم و جدید و حتی آنهاییست که در آینده ملاقاتشان خواهیم کرد. عکس پروفایل بار معنایی خاصی به صفحهی هر فرد میدهد. با وجود ابزارهای ویرایش عکسها، جهان را به تصویر میکشند. بیتهای اطلاعات مجازی و واقعی دربارهی ارتباطات، افکار و نتایج آزمون[۲]های تکتک دوستان است که خط اخبار[۳] را میسازد. اما بدون تصویر، تمام متنها، از خطوط استتوس[۴] تا عضویت در گروههای مختلف نتایج آزمونها، تنها اطلاعاتی بهدردنخور خواهد بود.
اطلاعات نوشتاری بهتنهایی معرف شخص نیستند. تصاویر ما را واقعی میکنند. بسته به نوع تنظیماتِ اعمالشده، با جستجوکردن نام افراد میتوان عکس پروفایل آنها را دید. حال، از این زاویه به موضوع نگاه کنید: وقتی در خیابان قدم میزنید، در آنجا حضور دارید. شاید دیگران شما را نشناسند، ولی شما را میبینند. هرچقدر هم که پیشپاافتاده بهنظر برسد، این دیدهشدن است که شما را واقعی میسازد. این اتفاق در فیسبوک نیز رخ میدهد. اما این تصاویر، انتظاری که از کارکرد پرتره وجود دارد را از بین میبرد؛ در چنین زمینهای، عکس معمولیِ پاسپورت تنها نشان میدهد که شما وجود دارید. چه کسی میخواهد با شخصی که فقط وجود دارد دوست باشد؟ کاربران فیسبوک چیزی فراتر از این میخواهند.
همهچیز دربارهی پونکتوم[۵]
رولان بارت[۶]، فیلسوف فرانسوی(۱۹۱۵-۱۹۸۰م.)، در کتاب اتاق روشن[۷]، عکاسی را از هم از دیدگاه تحلیلی و هم از منظر شخصی بررسی میکند. او دو اصطلاح استادیوم[۸] و پونکتوم را دربارهی درک تصویر بهمحض دیدن آن برای اولینبار، به کار میبرد. استادیوم به توصیف عکس با تمرکز بر محتوا و معنای آن اشاره دارد و پونکتوم برداشت سریعتری را مد نظر قرار میدهد: اولین چیزی که با دیدن عکس به ذهن شما خطور میکند، چیست؟ چه احساسی در شما ایجاد میشود؟ عکس پروفایل فیسبوک به پونکتوم مربوط میشود؛ تصاویری که واکنش فوری ایجاد میکنند. حال آنکه، در رابطه با عکسهای سنتی شامل سر و شانه، پونکتوم وجود ندارد.
این تمرکز بر فوریت در درک، خلق تصاویر فیسبوک را به یک چالش تبدیل میکند. اینکه فردی تصاویر خود را مدام بهروز کند، دیگری را تشویق میکند تا بخواهد این کار را بهتر انجام دهد. این مسئله همچنین اجازهی شکستن قواعد را میدهد. ممکن است یک عکاس آموزشدیده، در عکاسی حرفهای بتواند آنچه را که بارت «حسوحال» سوژه –ماهیت بنیادی شخص یا هویت سرکش و مکمل- مینامد، با موفقیت بازتولید کند. اما بیشتر افراد، نه علاقه و پول، و نه وقتش را دارند تا یک عکاس حرفهای برای هر عکس جدید پروفایل استخدام کنند. کاربران تلاش میکنند تا حسوحال خود را در خلق خودنگاره (سلفی)[۹] نشان دهند؛ اما این اتفاق تنها یکبار میافتد. این بازتعریفِ حسوحال، هر بار فوریتر میشود و موقت؛ که نیازی گیجکننده ولی معقول در عصر دیجیتال است.
بارت در اتاق روشن، «عکس باغ زمستانی» مادرش را توصیف میکند که بارت قادر به درک حس او بوده است. او این مجموعه عکسها را زمانی پیدا میکند که هنوز برای مرگ مادرش داغدار بود و اعتراف میکند که پونکتومِ این مجموعه برای او منحصربهفرد بود: «برای شما، چیزی نیست جز تصاویر عادی، یکی از هزاران حالت معمولی. در نهایت این تصاویر ممکن است از دیدگاه استادیوم شما را علاقهمند سازند؛ دورهی تاریخی، لباسها و عکاسی؛ اما از لحاظ حسی برای شما دردآور نیستند.» بینندهی عکسهای فیسبوک نیز، در مقیاس حسی کوچکتری برای همدلی کردن با عکسهای دوستانش باید آنها را بشناسد.
از نظر بارت، اهمیت دادن به حسوحال عکس، موجب میشود تا او به دیگر تکنیکهای عکاسی توجه نکند. تکنیکهایی مانند نمایش یک حرکت فیزیکی خاص، خلق افکتهای ویژه مانند عکاسی با حرکت آهسته[۱۰]، ایجاد «پیچیدگی تکنیک» که امروزه با کمک نرمافزارهای ویرایش عکس امکانپذیر است و یا از همه رایجتر، تکنیک «یافتن شانسی»[۱۱]. تکنیک آخر به چشمانی ماهر نیاز دارد تا لحظات خاص را به محض وقوع ببینند. بیشتر عکسهایی که به نماد تبدیل میشوند به سرسختی و تجربهی عکاس بستگی دارند که بداند دوربین را کجا قرار دهد. اما در نهایت، بارت عقیده دارد که تمامی این تکنیکها، آن تصویر پرمعنا که نشاندهندهی حسوحال فردیست را پنهان میکنند.
بااینحال، کاربران فیسبوک این رویکردها را با یکدیگر ترکیب میکنند و با خلق تصاویر، جنبههای مختلف شخصیت خود را نیز آشکار میسازند. برخی تصاویر ممکن است شامل همان تکنیک یافتن شانسی شوند، اما معمولاً تصمیمی آگاهانه در عکاسی فیسبوک است که به تلاشی پیوسته برای بازنمایی تصاویر معنادار منجر میشود. ممکن است عکاس به ژست و حرکت فیزیکی، پسزمینه، نور و ترکیببندی توجه کند. همچنین ممکن است از فوتوشاپ برای اصلاح تصاویر استفاده کند. جریان مداوم اطلاعات در فیسبوک ایجاب میکند تا عکس پروفایل مرتباً عوض شود. بهترین تصویر هم بعد از چند روز از یاد میرود. درنتیجه، تجربهی روشهای جدید برای ایجاد و تعریف حسوحال شخصی، تلاشی بیپایان است.
دوربین همهجا هست: عکاسی را شروع کنید!
دوربینهای کوچکتر و موبایلها (و آیفون و دوربینهای فیلمبرداری دیجیتال) به کاربران اجازه دادهاند تا هر جا و هر موقع که بخواهند عکاسی کنند. این تجهیزات تصاویری حقیقی و مناسب از زندگی روزمره ارائه میدهند. نبودِ استانداردهای بصری، خودآگاهی را حذف میکند. همه همیشه زیبا، با لباس اتوکشیده و یا «ژستگرفته نیستند. عکسهایی که پیشتر از دید خارج شدند، از بین نرفتهاند؛ کیفیت پایین عکسها –که بههرحال در روزهای بعد با تصاویر دیگری جایگزین میشوند- دیدن بخشهای پنهانِ شخص را که حالا آشکار شده است، میسر میسازد. چهرههای طبیعی، موهای ژولیده و فقدان هدف، عادیبودن را معنادار میکند. اگر همین تصاویر در یک دفتر یادداشت نگهداری شوند، درک ما را از موضوع تحتتأثیر قرار میدهند: «شخص نامرتبیست.» اما همهی افراد برخی اوقات نامرتباند و عمر کوتاه عکس پروفایل با وضعیت موقت سوژه (خوابآلودگی، نامرتببودن، عصبانیت، شادی) همخوانی دارد.
چنین جنبش خودبهخودیای در سدهی ۱۹م و با دوربینهای بزرگ و گرانقیمت، امکانپذیر نبود. گرفتن پرتره مستلزم این بود که تمام فامیل برای چندین دقیقه بیحرکت بنشینند تا عکس در معرض نور کافی باشد و بدون تار شدن، گرفته شود. این تصاویر بهسختی واقعیت را نشان میدهند. در طول قرن بیستم، پیشرفتهای فناوری از بروانی[۱۲] تا پولاروید[۱۳]، همهچیز را آسانترکرد. کوچک بودن دستگاههای جدید امکان عکاسیکردن را به همه میدهد. دیگر کسی مجبور نیست برای رفتن به باغوحش یا عروسی بستگانش، با خودش دوربین عکاسی ببرد؛ یک دوربین در جیب همه هست، زیرا یکی از ویژگیهای جانبی لوازم دیجیتالی دیگر است. داشتن دوربین به سادگیِ بستنِ ساعت مچی در گذشته است؛ زمانیکه مردم هنوز از موبایل برای پیبردن به زمان استفاده نمیکردند. فرستادن عکسها هم به همین اندازه ساده است. با استفاده از موبایلهای بلکبری[۱۴] و آیفون[۱۵] میتوان از عکسها بهطور مستقیم، بهعنوان عکس پروفایل فیسبوک استفاده کرد.
بارت میگوید که «من عکاس نیستم؛ حتی عکاس آماتور هم نیستم. برای این کار بسیار عجولم: باید بلافاصله چیزی را که تولید کردهام، ببینم.» اگر بارت الآن حضور داشت، احتمالاً تکنیکهای دیجیتال را با آغوش باز میپذیرفت. تکنیکهایی که به فرد اجازه میدهد فوراً تصاویر را ببینند. سایتهایی مانند فلیکر[۱۶] و توئیتپیک[۱۷] امکان نمایش فوری دارند. فیسبوک نیز به تعداد زیاد کاربران خود این امکان را میدهد که مخاطبان بالقوهی فوری و نامحدودی به دست آورند. کاربرانی با صدها و حتی هزاران دوست، در مقایسه با نشستن در اتاق نشیمن و نشان دادن عکسها در یک آلبوم، میتوانند تصاویر جدید بچهشان را به تعداد بسیار بیشتری از افراد نشان دهند. روی دیگر ماجرا این است که بینندگان بهطور دائم از تصاویر اشباع میشوند. عکسهای قدیمی همه شبیه هم هستند و بهراحتی میتوان عکسهای معمول این سبک را نادیده گرفت. در عصر اطلاعات، فراوانیِ بیش از حد دادهها بیتفاوتی عظیمی را به وجود میآورد. به همین سبب، برچسب زدن (تگ کردن)[۱۸] به عکسها در فیسبوک پدیدهای ضروریست؛ از این طریق، هرگاه کسی تصویری از شما را در صفحهاش به نمایش بگذارد، به شما اطلاع داده میشود. چه کسی نمیخواهد تصویری از خودش را ببیند؟
شبکههای اجتماعی سبک توزیع نامحدودی را ارائه میدهند. فیسبوک یک آلبوم عکس غیرمجازی را بهشکل عمومیتر در معرض نمایش میگذارد. به این ترتیب، تصاویر، برخلاف گذشته که ته جعبهی کفش میماندند یا از دوربین دیجیتال پاک میشدند، حالا اهمیت بسیاری مییابند. پرسشی مانند «آیا این عکس خوبیست؟» (خوب از هر نظر)، پرسش نامربوطی شده است. هر محتوایی قابل قبول است. اما عکس پروفایل بسیار مهمتر از همه است، زیرا با انجام هر کاری در خط اخبار، این تصویر تکرار میشود؛ این عکس مانند سمبل بصری زندگی آنلاین شما عمل میکند.
چیزی غیر از عکس سالنامهی دبیرستان پدر (یا خودتان)
تصاویر سالنامه[۱۹]های دبیرستان و دانشگاه باوجودِ ترکیببندی مشابه، جالباند؛ زیرا عکسهای بیننده را در سن ۱۸ یا ۲۲سالگی نگه داشته است؛ تا زمانی که برحسب اتفاق و بهندرت، سالنامه از قفسه بیرون بیاید و دیده شود. سبک این عکسها سالهاست که بیتغییر مانده است و برای همین است که داستانهای بیپایانی دربارهی آنها گفته میشود (گول ظاهر بالغ و باهوش او را نخور! بگذار بگویم بعد از جشن فارغالتحصیلی با دوستانش چهکار کردند!) و مانند افسانههای عامیانه، داستانهای اغراقآمیزی خواهند گفت. تصاویر تنها برای به خاطر آوردن خاطرات هستند.
تصاویر فیسبوک زمانمندند. قرار نیست که در طول سالیان دراز داستانهایی را نقل کنند. آنها لحظاتی آنی را خلق میکنند. متن و عکس در فیسبوک بهندرت در کنار یکدیگر در ایجاد یک معنای منسجم، عمل میکنند. درعوض، کاربر فیسبوک دو دیدگاه را برای ارتباط در اختیار دارد؛ مکالمات بیمعنا و طولانی، مانندِ – حالت چطور است؟ – خوبم، با روایتهایی بصری و نوشتاری جایگزین میشود که وضعیت شخص را در طول روز نشان میدهد. شما دیگر کل زندگی خود را با یک پرترهی حرفهای یا عکس سالنامه نشان نمیدهید. فیسبوک خواستار خلاقیت و نوآوری مداوم و برهمزدن انتظارات سنتیست. براساس نظریهی بارت دربارهی پونکتوم، یک عکس خوب پروفایل در فیسبوک، تأثیری فوری و عمیق ایجاد میکند؛ بسیار بهتر است اگر عکس آنقدر قوی باشد که حس و حال سوژه را نیز بیان کند.
دستهبندیهای عکاسی از نظر بارت و پرترههای فیسبوک
بارت میگوید که این تحلیل، تنها در مورد عکسهایی صادق است که تراژدی را به تصویر نمیکشند: «عکسهای حوادث (آتشسوزی، غرقشدن کشتی، فجایع و مرگهای ناشی از خشونت، همگی از «زندگی ما» گرفته شدهاند)، عکاسی از چیزیست که نمیتوان دربارهاش حرفی زد.»[۲۰] تنها یک عکس معمولی و ساده (بخوانید: فیسبوک) ابهام لازم برای تحلیلهای مهم را ارائه میدهد. در این زمینه، بارت شش دسته را مطرح میکند:
ژست: سوژه خود را بهشکل فیزیکی نشان میدهد و آنچه میگوید، دربارهی وضعیت، شخصیت و یا دیدگاه اوست.
اشیاء: پسزمینهی عکس و اینکه چطور درک سوژه را تحتتأثیر قرار میدهد.
ترفندهای تصویری: در تعاریف امروزی همان کار کردن با فوتوشاپ است.
عکاسی: عناصر تکنیکی مانند ترکیببندی و نورپردازی.
زیباییشناسی: دیدهشدن عکس از لحاظ هنری.
نحوی: زبانی که بیننده بهواسطهی آن میتواند معنای عکس را دریابد.
ژست: فقط من و کامپیوتر
عکس پروفایل مرسوم، فرد را در حالی که پشت کامپیوتر نشسته است، نشان میدهد. در تصویر، عکس نویسنده را میبینیم که با کیفیت پایین و با وبکم[۲۱] گرفته شده است. آیا این عکس تأثیر معنادار و ماندگاری خلق میکند؟ این تصویر تکراریست؛ پرترهی شخصی در حال استفاده از فیسبوک. این عکسها سوژه را با صورتی با وضوح پایین و بالاتر از لنز دوربین و با قراردادن او در موضع قدرت، نشان میدهند. اما واقعاً قدرت در دست کیست؟ این تصاویر شخص را در حالیکه به کامپیوتر چسبیده است، نشان میدهند. هرچند سوژه حضوری مطلق دارد، تصویر درعینحال، او را در یک زندگی غرقشده در تکنولوژی نشان میدهد. هر سبک دیگر عکاسی در فیسبوک پاسخی مستقیم به همین رویکرد ابتداییست؛ پذیرفتن پونکتوم ابتداییِ «من اینجا هستم»، که با یک وبکم گرفته شده است. جایی از این بهتر برای سوژه هست؟
ژست مجدد: پنهانشدن از دید
برخی از عکسهای فیسبوک با گذاشتن یک ژست غیرمعمول قواعد را برهم میزنند و از اشیاء برای پنهانکردن سوژه استفاده میکنند. اغلب چیزی مثل روزنامه یا یک وسیله، صورت را پنهان میکند. این حالت، بر یک کنش تآکید دارد. برخی اوقات عکس پروفایل به متن نوشتهشدهی کاربر مرتبط است؛ وقتی میخواهد نشان دهد دیدن صورت در تصویر اهمیتی ندارد. همهچیز دربارهی نگرش است.
بهصورت مشابه، تصاویر فیسبوک ممکن است بخشی از بدن شخص را که معنای خاصی دارد، نشان دهد. همانطور که در تصویر میبینید، عکسِ یک تتو شرایطی فراهم میکند که شخص دیگر نیازی به گفتن «من یک تتو دارم» نداشته باشد.
گاهی اوقات، یک تصویر هنری که چیزی جز خود سوژه را به تصویر کشیده است، میتواند گوشهای از رفتار یا شخصیت او را آشکار کند. تصویر یک فنجان قهوه، خستگی از کار زیاد را بهتر از تصویر صورت خستهی سوژه نشان میدهد. یک پیانو، سرگرمی مورد علاقهی سوژه را نشان میدهد. پونکتوم با نشانندادن صورت سوژه و یا جایگزینی آن با چیز دیگر، خلق میشود. استفاده از یک شیء، نیازمند تحلیل است.
اشیاء جاندار: من دوستانی واقعی دارم و مکانهایی واقعی برای گشتوگذار
وجود یک شیء در تصویر موجب شناخت بیشتر کاربر میشود، بهخصوص اگر بتوان مفهوم «شیء» را به شخصی دیگر تعمیم داد. برخی کاربران تمایل دارند تا ارتباط خود با جهان واقعی را با تصویری از رابطه با دوستان، خانواده یا شریک زندگی خود، نشان دهند. دراینصورت، اطلاعات فیسبوک دارای شواهد تصویری معتبر میشود. من دوستانی واقعی دارم. رابطهای عاشقانه دارم. همین کار ممکن است باعث شود تا دوستان مجازی حس کنند که از دوستان واقعیِ سوژه جدا هستند. سخت است که کسی فقط در فیسبوک دوست کسی باشد. راه دیگر این است که شخص خود را در مکانی دیگر و با اشیائی غیرتکنولوژیکی به تصویر بکشد تا بدینترتیب، خود را از دنیای مجازی جدا کند: «من فیسبوک را کنترل میکنم، نه فیسبوک من را.»
پونکتوم با محتوای پسزمینه ایجاد میشود که اشخاص دیگر و مکانهاییست که در عکس دیده میشوند.
ترفندهای تصویری: ویرایش و فرهنگ عامه
افرادی که نرمافزارهای ویرایش تصویر را برای اصلاح ظاهر خود به کار میبرند، میخواهند شخصیت یا احساسات خود را با خلاقیت هنری منتقل کنند. در اینجا چهره در درجهی دوم اهمیت قرار میگیرد. شخصیت سوژه از طریق ایجاد تغییرات ظاهری و سبک هنری منتخبش، بررسی میشود.
برخی کاربران از تصاویر ویرایششدهی دارای کپیرایت استفاده میکنند. یک گاوچران فیلمهای دهه ۴۰م، یا یکی از شخصیتهای کارتون ساوث پارک[۲۲] یا سیمپسونها[۲۳]، اجازه میدهد تا کاربر با شخصیت یا موقعیتی دراماتیک مرتبط شود و دیگر علاقهمندان آن فیلم یا برنامهی تلویزیونی را نیز پیدا کند. نقض کپیرایت انکارنشدنیست، ولی زمانی که همه همین کار را انجام میدهند، ترس از مجازات هم کاهش مییابد.
فیسبوک خود سرشار از منابع فرهنگ عامهپسند است؛ آزمونهایی که به کاربران اجازه میدهد تا ببینند چقدر مسائلی بیاهمیت و حواشی یک برنامه را میدانند یا کدام شخصیت محبوب را بیشتر دوست دارند. این تلاشی برای هویت بخشیدن به هدف فیسبوک است. آزمونها هویت فرد در شبکههای اجتماعی را آشکار میکند. اگر در جمع دوستانتان بگویید شبیه به کدام معادلهی ریاضی هستید، فردی عجیب و غریب شناخته میشوید. اما در فیسبوک، گفتنِ اینکه شبیه کدام نویسندهی کلاسیک هستید، کمک میکند تا هویت خود را در رابطه با دیگر طرفداران نویسندگان کلاسیک، تعریف کنید.
پونکتوم در اینجا بهوسیلهی ارتباط تاریخ طراحی و فرهنگ عامهپسند و ارتباط کاربر با ایدههایی بزرگتر، خلق میشود.
ترفندهای بیخطرتر: گذشته اینجاست
به جای ویرایش تصویر، اسکنکردن عکسی قدیمی میتواند بیننده را به لحظاتی در گذشتهی شخصی کاربر ببرد و سوژه را از حالت شتابزدهی فیسبوک دور کند. از آنجاکه سوژه دیگر شباهت زیادی با چندین سال پیش ندارد، عکس پروفایل روزنهای به گذشته باز میکند، تصویری نوستالژیک و «امن»، از این منظر که خیلی شخص را در معرض دید قرار نمیدهد. بهاینترتیب، شخص برخلاف انتظارات دیگران و وضع موجود عمل کرده است. مهمتر از همه، با چنین عکسی، کاربر به هویت بصری خودش عمق و معنا داده است.
پونکتوم در اینجا با ایجاد حسی از داشتن زندگی پیش از فیسبوک، ایجاد شده است.
عکاسی: فیلم بهمثابهی یک محرک
درنظرگرفتن عناصر فنی ممکن است باعث شود بخشی از سوژه تاریک شود تا قواعد مرسومِ ترکیببندی و نورپردازی را برهم زند. بخشهای پنهان صورت یادآور صحنههایی از فیلمهاست. عکسهای ملهم از فیلمها، در سبکی مشابه با کارهای سیندی شرمن[۲۴] بهسرعت کاری میکند که با دیدن سوژه یاد کاراکترهای مختلف از ژانرهای خاص بیفتیم. عکسی که ژست قهرمان سبک اکشن[۲۵] را به تصویر میکشد، برای لحظاتی هرچند کوتاه، آن قابلیت را به سوژه میبخشد؛ تا اینکه بیننده معنای دیگری را نیز دریابد: من به فیلمهای اکشن علاقهمندم.
زیباییشناسی: فیسبوک بهمثابهی یک گالری هنری
فیسبوک بیان هنری را ترویج میدهد. با توجه به غلبهی متن در فیسبوک، عکس پروفایل ابزار اصلی برای بیان هنریست. افکتهای بصری همواره تغییر میکنند، اما اهمیت رنگ و تصویر باقی میماند. (بعضی کاربران متون خود را در قالب شعر مینویسند، اما این متون نیز در جریان اخبار فیسبوک گم میشوند.)
درنتیجه، آن دسته از کاربران فیسبوک که خلاقیت بصری دارند، میتوانند انتظاراتی را که پیش از این از فیسبوک داشتیم گسترش دهند. تصاویری که خارج از محیط فیسبوک از لحاظ زیباییشناسی مطلوباند، در فیسبوک نیز راه خود را پیدا میکنند و یک گالری جهانی میسازند. این مسئله حتی باعث میشود که کاربران تشویق شوند تا عکسهای قبلی کاربران بااستعداد و خلاق را ببینند. سوژه آزادانه خود را نشان می دهد و حالت یا موضوع خاصی را ارائه میکند. این عکسها معمولا با تغییر قاب و ایجاد خطوط قوی و نقاط کانونی واضح چشم بیننده را به یک نقطهی فرضی هدایت کنند.
کاربرانی که این سطح از تجربهی هنری را دارند، در دنیای واقعی هم خلاقاند و به این ترتیب، فیسبوک کاری را که باید، انجام میدهد؛ یعنی دربارهی ماهیت و علایق کاربر اطلاعاتی را منتقل میکند.
پونکتوم در اینجا منحصربهفرد است که بسته به خلاقیت هنرمند ارائه میشود.
بیان در پرترههای فیسبوک
عکسها درک ما را از انسانهای پیرامونمان بهبود بخشیدهاند و کمک میکنند دوستان و آشنایانمان را از یاد نبریم. عکسهای فیسبوک ارزش تجاریای فراتر از عکسهای آلبومهای خانوادگی ندارند. یکی از دوستان من هنرپیشه است و عکس حرفهای پورتفولیو[۲۶]ی خودش را در فیسبوک گذاشته است. این نمونهی خاص ممکن است از نظر اقتصادی ریسک داشته باشد. ممکن است از عکس او در تبلیغات استفاده شود. اما جریان اتفاقات روزانهی افراد عادی، تنها برای دوستانشان ارزش دارد.
در نهایت، عکس فیسبوک به کاربران این فرصت را میدهد تا شخصیتی استعاری و رنگهای واقعی به پروفایل خود اضافه کنند. تصاویر به پروفایلهای مبتنی بر متن، معنا میبخشند و این لایهلایه بودنِ معنا موجب میشود تا به تمام چیزهایی که در آن پروفایل وجود دارد، توجه شود. برخلاف سایتهایی مانند مایاسپیس[۲۷] با امکان شخصیسازی و ویرایش بسیار بالا، نداشتن امکانات زیاد ویرایشی در فیسبوک به کاربر اجازه میدهد تا خواندن و استفاده از آن بسیار آسان باشد. این سرراستی بهدلیل سادگی بسیار بالاست. تصاویر – عکس پروفایل و دیگر تصاویری که در فیسبوک منتشر میشوند – زندگی واقعی را وارد صفحهی مجازی شخص میکنند. عکسها در ترکیب با متن یک چارچوب تعاملی خلق میکنند که جنبههای خاصی از شخصیت صاحب صفحه را آشکار می سازد. درنتیجه، شاید بتوان گفت که عکسهای پروفایل مهمترین قسمت فیسبوکاند. البته فعالیتهای خلاقانهی بیشمار و مداوم موجب شده است تا قواعد جدیدی در ترکیببندی بهوجود بیاید. اصول سنتی طراحی با تأکیدی دوباره بر واقعگرایی، کنار گذاشته میشود. دوران مرکز تصویر بودن سوژه، به پایان رسیده و استفاده از قانون یکسوم[۲۸] برای قابهای کوچک فیسبوک سخت است. عوضشدن سریع عکسها توجه به ملاحظات طراحی را کمرنگ کرده است.
والتر بنیامین[۲۹] (۱۸۹۲-۱۹۴۹م)، فیلسوف آلمانی، در سال ۱۹۳۵م در مقالهی خود با عنوان اثر هنری در دوران بازتولید مکانیکی این نکته را مورد بحث قرار میدهد که امکان بازتولید عکس و فیلم در تضاد با هنر است، ولی به این نکته هم اشاره میکند که «دوربین ما را وارد دنیای بینایی ناخودآگاه میکند.» به عبارت دیگر، ما لحظاتی را میبینیم که ممکن بود از دید ما پنهان بمانند. ما برشی ظریف از واقعیت محض را میبینیم. چهرهای که از ما روی برگردانده است، لزوماً فردی عصبانی و خجالتی را نشان نمیدهد. اتاقی که بیش از حد تاریک است، لزوماً نورپردازی بدی ندارد. عکاسان هنری میدانند که چنین قواعدی باید زیر پا گذاشته شوند. در حال حاضر و به مدد تکنولوژی مقرونبهصرفه و امکان به اشتراک گذاشتنِ آسان، هرکس آزاد است تا در رابطه با سلفپرتره تجربیات خود را داشته باشد.
بارت دربارهی معاصران خود، نظری دارد که تولید انبوه مرتبط با شبکههای اجتماعی را نیز پیشبینی میکند:
«من در جامعهای متشکل از فرستندگان زندگی میکنم (یکی از آنها خودم هستم)؛ هر شخصی را که میبینم یا کسی که برایم مینویسد، کتابی میفرستد؛ متن، خبر، طرح کلی، اعتراض، دعوت به یک اجرا، نمایشگاه و غیره. لذت نوشتن و آفرینش همهجا وجود دارد. بیشتر اوقات، نوشتهها و اجراها به جایی میرسند که تقاضایی برای آنها وجود ندارد: آنها، با کمال تأسف، فقط ایجاد رابطه میکنند، نه دوستی.
در فیسبوک نیز دقیقاً همین اتفاق میافتد؛ به اشتراک گذاشتن بیوقفه در فیسبوک، درحالیکه کسی درخواست نداده است، دوستان فیسبوک را نیز به کسانی تبدیل میکند که فقط با آنها رابطه داریم. فناوری دیجیتال راههای جدید برای تولید و روشهایی آسانتر برای توزیع بهوجود آورده است، اما اشتیاق به آفرینش چیز جدیدی نیست.
فیسبوک از هرکس یک عکاس ساخته است. هرکسی میتواند متفاوت باشد. هرکسی میتواند پیشرو[۳۰] باشد. در این زمینه، کیفیت چه معنایی دارد؟ اصلاً اهمیتی دارد؟
امتحان کنید. میتوانید هر چیزی را در فیسبوک بگذارید.
این کار را انجام دهید. انجام دهید.
همینجا.
کار شما دیده میشود.
در آخرین روز یک کنفرانس علمی در مونتری[۳۱] کالیفرنیا، این فرصت را پیدا کردم که در اسکلهی فیشرمن[۳۲] قدم بزنم و بهصورت اتفاقی آقای بِل[۳۳] را ملاقات کردم که یک معلم هنر بازنشسته بود. او روی صندلی سهپایهاش در زیر نور ماه نشسته بود و پرترهای از یک توریست میکشید.
با گفتگوی صمیمانهای که بین ما شکل گرفت، ذهن من به سمتی رفت که میتوانید آن را حدس بزنید. بسیار پیشتر از عصر دیجیتال، والتر بنیامین به این نکته اشاره کرده بود که ارزش اصلی هنر در منحصربهفرد بودن آن است. ارزشی که از یکتا بودن آن اثر میآید. کپیها صرفاً بازتولید، جعلی و تقلبی محسوب میشدند. عکاسی و فیلم این مسئله را تغییر داد. هر نسخهی چاپی و کپی دارای ارزشی معادل اصل اثر شد. تصاویری که در صفحات وب[۳۴] قرار گرفتند این مفهوم را تشدید کردند. عکسهایی که با وبکم گرفته میشوند هیچ نسخهی اصلیای ندارند. کپیهای بیشماری از آنها وجود دارد که به شکلی متناقض، هم هستند و هم نیستند. با توجه به این سؤال که آیا افتادن یک درخت در جنگل درحالیکه کسی آن اطراف نباشد، صدایی دارد یا خیر، میتوان گفت که تصاویر دنیای مجازی هم تنها در صورتی وجود دارند که کسی آنها را ببیند. درغیراینصورت، این تصاویر تنها دادههایی بر روی سِرور[۳۵] هستند. وقتی عکسی در فیسبوک به اشتراک گذاشته میشود، «پرترهی اصل» معنای خود را از دست میدهد.
بعد از ملاقاتم با آقای بل، تصویر کارتونی منحصربهفرد خودم را با دقت لوله کردم و برای جلوگیری از چروکشدنش آن را با دقت در چمدانم قرار دادم. وقتی به خانه رسیدم و آن را اسکن کردم، احساس خوبی داشتم که یک کپی «مطمئن» از آن دارم. تا آن زمان آن اثر – آن خاطره – شکننده بود. (به اشتراکگذاشتن این تجربه که پرترهی مرا در مونتری کشیدهاند، از خود اثر مهمتر بود.)
بعدها برای من این پرسش ایجاد شد که آیا باید تصویر را به قرن ۲۱م بیاورم؟ باید آن نقاشی اسکنشده را برای مدتی به جای عکس پروفایل فیسبوکم بگذارم؟ باید اجازهی بازتولید نامحدود را به آن بدهم؟ آقای بل به من گفت که نقاشی متعلق به من است. من میتوانم هرجا و به هرشکلی که بخواهم از آن استفاده کنم.
و من نمیدانستم چه کار کنم.
پانویسها:
[۱] Jeremy Sarachan
[۲] quiz
[۳] News Feed
[۴] Status
[۵] Punctum
[۶] Roland Barthes
[۷] Camera Lucida
[۸] Studium
[۹] Selfportrait
[۱۰] Slowmotion
[۱۱] Lucky find
[۱۲] Brownie یک مدل دوربین عکاسی
[۱۳] Polaroid
[۱۴] Blackberry
[۱۵] Iphone
[۱۶] Flickr
[۱۷] Twitpic
[۱۸] Tag
[۱۹] Yearbook
[۲۰] Roland Barthes, Image, Music, Text
[۲۱] Webcam
[۲۲] South Park
[۲۳] The Simpsons
[۲۴] Cindy Sherman از مطرحترین عکاسان پستمدرن آمریکایی. اهمیت او در هنر معاصر دنبال کردن همزمان دو هنر عکاسی و اجرا و تلفیق این دو هنر با یکدیگر است. او از سال ۱۹۷۴م، بدن را موضوع کارش قرار داد و آثاری با همین موضوع خلق کرد. او با مجموعه عکسهای بدون عنوان فیلم به شهرتی جهانی رسید.
[۲۵] Action
[۲۶] Portfolio
[۲۷] MySpace
[۲۸] Rule of thirds قانونی در عکاسی و نقاشی است که تاکید میکند قرار گرفتن عناصر مهم تصویر در محل برخورد خطوط افقی و عمودی که تصویر را به سه قسمت تقسیم میکنند، بیشترین توجه را جلب میکند.
[۲۹] Walter Benjamin فیلسوف، مترجم، نویسنده، برنامهساز رادیو و زیباییشناس مارکسیست آلمانی-یهودی و از اعضای مکتب فرانکفورت بود. وی یکی از منتقدین فرهنگی، دانشمندان ادبی، و ژورنالیستهای اجتماعی نیمه اول قرن بیستم آلمان بود. وی از منتقدان امپریالیسم در غرب بود و به مبارزه با سرمایهداری پرداخت. بنیامین به نقد ابزارها و نمودهای سرمایهداری میپرداخت و آنها را موجب بروز تحولاتی خاص و غالباً منفی در روند تحولات اجتماع میدانست.
[۳۰] Avant-garde.
[۳۱] Monterey
[۳۲] Fisherman
[۳۳] Mr. Bell
[۳۴] Web
[۳۵] Server
Homepage von بهزاد | ۱۹, تیر, ۱۳۹۹
|
سلام . کنیز قسم می خورم که
این مطلب گویا است و شاید
ابداً نفر نتواند یادداشت مشابه به این مطلب را
درون وبلاگ فاش کند چون کثرت طولانی
است