حلقه‌های تالکین و افلاطون؛ درس‌هایی درباره‌ی قدرت، انتخاب و اخلاق

katz


اریک کاتز

استاد دپارتمان علوم انسانی و علوم اجتماعی دانشگاه نیوجرسی [۱]


خلاصه: ارباب حلقه‌ها داستان اغواگری حلقه‌ای شیطانی است که باید توسط هابیتی به نام فرودو نابود شود. جذابیت قدرتی که حلقه به صاحبانش می‌بخشد، در طول روایت باعث تنش‌های روحی و اخلاقی شخصیت‌های داستان می‌شود. اریک کاتز با مقایسه‌ی این داستان با “حلقه‌ی گوگس” افلاطون، در پی موشکافی پرسشی چندهزارساله است؛ آیا با داشتن قدرتی نامحدود، اخلاقی‌بودن باز هم معنا دارد؟

Line

اگر یک موجود فانی، برای مثال، یک انسان یا هابیت، صاحب حلقه‌ی قدرت باشد، آیا زندگی اخلاقی‌ای را انتخاب می‌کند؟ برای پاسخ‌­دادن به این پرسش، ممکن است به قابلیت‌ها و محدودیت‌های فیزیکی صاحب حلقه بیندیشیم: آیا یک هابیت ساده، مثل سم گمجی[۲]، می‌تواند از قدرت‌های حلقه به­‌اندازه­‌ی مرد اصیلی چون آراگورن[۳] بهره ‌برد؟ آیا حلقه به موجودات متفاوت، قدرت‌های مختلفی می‌دهد؟ برای مثال، به فردی مانند آراگورن که اراده‌ای بسیار قوی دارد، قدرت کنترل ذهن و اعمال دیگران، و در مقابل، به فردی با اراده‌ی ضعیف، همچون گالوم[۴]، فقط توانایی فرار از مهلکه را می‌بخشد؟

با این‌که این‌ها پرسش­‌های جالبی درباره‌ی چگونگی استفاده‌ی فیزیکی از حلقه‌ی قدرت هستند، در این مقاله، به جنبه‌های اخلاقی، و نه فیزیکی آن، خواهیم پرداخت؛ این‌که آیا استفاده از حلقه‌ی قدرت، مستلزم رعایت محدودیت‌های اخلاقی است؟ یا راه‌های اخلاقی یا غیراخلاقی­‌ای برای استفاده از حلقه وجود دارد؟ اهمیت این پرسش­ها زمانی دوچندان می­‌شود که پای یک حلقه­‌ی قدرتِ منحصربه­‌فرد در میان باشد: حلقه‌ی قدرت سائورون[۵] که به صاحبش قدرتی نامحدود می‌بخشد و به نظر نمی‌رسد که برای موجودی با چنین قدرتی، دلیلی برای درنظرگرفتن اصول اخلاقی وجود داشته باشد.

تالکین در ارباب حلقه‌ها، نمونه‌های بسیاری از رابطه‌ی میان انتخاب شخصی، قدرت و اخلاقیات را نشان می‌دهد. داستان حلقه‌ی قدرت و تلاش فرودو[۶] برای نابودکردن آن، می‌تواند تفسیری مدرن از مسئله‌ای در فلسفه­‌ی اخلاق باشد که افلاطون، در اثر کلاسیک خود، جمهوری، بیان کرده است. رابطه‌ی میان قدرت و اخلاق برای افلاطون هم اهمیت زیادی دارد؛ او داستانی درباره‌ی چوپانی به نام گوگس[۷] را تعریف می‌کند که حلقه‌ای جادویی می­یابد و با در دست کردنِ آن می‌تواند نامرئی شود. گوگس از حلقه استفاده می‌کند تا با ورود به قلعه، ملکه را فریب دهد و پادشاه را به قتل برساند. پرسش افلاطون از ما این است که: «درصورتی­‌که هیچ­گونه مجازاتی برای انجام عملی غیراخلاقی وجود نداشته باشد، فرد موظف است که اخلاقی عمل کند یا غیراخلاقی؟ آیا قدرت بسیار زیاد نیاز به اخلاقی­‌بودن را از بین می‌برد؟»

افلاطون در یکی از مشهور آثارش، جمهوری، در قالب مکالمه‌ای میان ارسطو و دو شخص دیگر، به بررسی یکی از مهم‌ترین چالش‌های می‌پردازد؛ آیا با قدرت نامحدود، اخلاقی‌بودن باز هم معنا پیدا می‌کند؟

افلاطون در یکی از مشهورترین آثارش، جمهوری، به بررسی یکی از مهم‌ترین چالش‌های اخلاقی می‌پردازد؛ آیا با قدرت نامحدود، اخلاقی‌بودن باز هم معنا پیدا می‌کند؟

در داستان تالکین نیز حلقه‌ی سائورون، همانند حلقه‌ی گوگس، قدرت‌هایی فوق طبیعی به صاحبش می‌بخشد. شخصیت‌هایی که در جست­وجوی حلقه‌اند، بدون درنظرگرفتنِ خواسته­‌ها و نیازهای سایر موجودات، گمان می­‌کنند که استفاده از آن بسیاری از تمایلات‌شان را برآورده خواهد کرد. داستان حلقه‌ی سائورون بازنمایی این ایده است که قدرت نامحدود و اخلاقیات نمی­توانند هم­‌زمان با هم وجود داشته باشند و قدرت مطلق در تضاد با رفتارهایی است که به خواسته­‌ها و نیازهای دیگران احترام می‌گذارد. استفاده از حلقه‌ی تالکین، اما، مسئله‌ای درباره‌ی انتخاب شخصی است؛ هیچ­‌کس مجبور نیست راهی که گوگس، شخصیت شریر داستان افلاطون، طی کرد را دنبال کند و همه‌ی موجودات این اختیار را دارند که استفاده از حلقه‌ی قدرت را نپذیرند.

شخصیت‌های داستان تالکین دربرابر امکان بهره­‌مندی از قدرت‌های بسیار زیاد حلقه، واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دهند؛ برای مثال، درحالی­‌که بانو گالادریل[۸] به­‌کلی از استفاده از حلقه امتناع می‌ورزد، گالوم در مسیر دست‌یابی به حلقه نابود می­‌شود و بورومیر[۹] با این تصور که می‌تواند از قدرت‌های حلقه به نفع گوندور[۱۰] استفاده کند، فریب می­‌خورد. سم و فرودو با استفاده­‌ی محدود از حلقه، از تأثیرات بد آن در امان می‌مانند؛ بااین­حال، در نهایت، فرودو تسلیم قدرت حلقه می‌شود اما سم، همانند بانو گالادریل، آن را کنار می‌گذارد. از طرفی به نظر می‌رسد که تام بامبادیل[۱۱] از قدرت حلقه گذشته است بدین ترتیب، این شخصیت‌ها با رویکردهای متفاوت‌شان در استفاده از حلقه، پاسخ‌های متفاوتی به پرسش افلاطون می‌دهند.

حال این استدلال و داستان­‌های مربوط به آن را با جزییات بیشتر دنبال می­‌کنیم:

چالش افلاطون دربارهی غیراخلاقی­‌بودن

جمهوری، که در قالب یک گفت‌وگوی طولانی بین افلاطون و یارانش نوشته شده است، با یک مسئله‌ی اصلی سروکار دارد: توجیه زندگی اخلاقی، یا «چرا اخلاقی باشیم؟». در قسمت اصلی محاوره (بخش دوم تا دهم)، سقراط از اهمیت زندگی اخلاقی دفاع می‌کند و گلاوکون[۱۲] و آدیمانتوس[۱۳] که نقش وکیل مدافع شیطان را بازی می‌کنند، به طرف­داری از زندگی غیراخلاقی می‌پردازند. استدلال­‌های بسیار قوی این دو‌ برای دفاع از زندگی غیراخلاقی، کار افلاطون را در پاسخ­‌دادن به آن­ها سخت می­‌کند: درحالی­‌که درپیش­‌گرفتنِ یک زندگی غیراخلاقی، آشکارا، سود و منفعت بیشتری برای ما به دنبال خواهد داشت، انتخاب یک زندگی اخلاقی چه توجیهی دارد؟ اگر زندگی غیراخلاقی به کسب ثروت، قدرت و شهرت، و در مقابل، زندگی اخلاقی به فقر، ناتوانی و قربانی­‌شدن بیانجامد، چرا باید اخلاقی باشیم؟

در طی این استدلال، گلاوکون داستان گوگس چوپان را تعریف می‌کند که برای تحقق اهداف شیطانی­اش از حلقه استفاده می‌کند و با فریب­‌دادن ملکه و کشتن پادشاه، بر تخت سلطنت می­‌نشیند. از نظر گلاوکون، این کار از هر کس دیگری نیز در چنین جایگاهی سر می­‌زد. به عقیده­‌ی او، دو نوع حلقه وجود دارد: نوع اول حلقه‌ای است که به دست فردی عادل و اخلاق­‌مدار می­افتد و نوع دوم، صاحبی ناعادل و فاسد دارد. از دید او، حتی آن فرد عادل و اخلاق­‌مدار نیز، در نهایت، تسلیم قدرت‌هایی می‌شود که حلقه‌ی نوع دوم در اختیار صاحبش می‌گذارد: «فکر نمی­‌کنم که فرد عادل چنان ثباتی داشته باشد که به عدالت وفادار بماند… همانند خدایی در میان آدمیان قدرت مطلق داشته باشد و بااین­‌همه، در عدالت پابرجای بماند، دست به مال دیگران دراز نکند و حق مردم را محترم شمارد…» (جمهوری، کتاب دوم، ۳۶۰ b-c)

از نظر گلاوکون، مردم تنها به این دلیل اصول اخلاقی را رعایت می‌کنند که از مجازات ارتکاب اعمال غیراخلاقی می‌ترسند و هیچ راهی برای فرار از مجازات وجود ندارد. برای هرکس، بهترین جهان ممکن، جهانی است که فرد بتواند در آن بدون درنظرگرفتنِ تأثیر اعمالش بر دیگران و نیز بدون داشتنِ هیچ­ ترسی از مجازات، با قدرتی نامحدود، امیال و خواسته­‌هایش را برطرف کند. در مقابل، بدترین جهان ممکن، جهانی است که در آن فرد قدرتی برای دفاع از خودش نداشته باشد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گیرد. بنابراین، اخلاقیات حد وسطی میان این دو جهان افراطی است: افراد منطقی و عاقل در یک جامعه توافق می‌کنند که رفتارهای خودخواهانه‌ی خود را محدود کنند تا به دیگران آسیبی نرسانند. در ازای این کار، جامعه دربرابر آسیب‌های احتمالی‌ از سوی دیگران از او محافظت می‌کند. گلاوکون نتیجه می‌گیرد که در حقیقت، درپیش­‌گرفتنِ یک زندگی خوب و اخلاقی هیچ فایده‌ای ندارد؛ اگر ما می­‌توانستیم بدون ترس از مجازات، طبق خواسته­‌هایمان عمل کنیم، دیگر آدم‌های خوب و اخلاق­‌مداری نبودیم. بنابراین، پاسخ بدبینانه‌ی پرسشِ «باید اخلاقی باشیم یا خیر؟» از طرف غیراخلاق­‌مداران این است که افراد ضعیف زندگی اخلاقی را انتخاب می‌کنند.

پاسخ بدبینانه‌ی پرسشِ «باید اخلاقی باشیم یا خیر؟» از طرف غیراخلاق­‌مداران این است که افراد ضعیف زندگی اخلاقی را انتخاب می‌کنند.

افلاطون تلاش می‌کند تا با رد این نتیجه­‌گیری بدبینانه، زندگی اخلاقی را توجیه کند. استدلال او بسیار طولانی، اما نکته‌ی اصلی­‌اش مسئله‌ی ساده‌ای است: زندگی غیراخلاقی از زندگی اخلاقی بدتر است، چراکه در نهایت، این نوع زندگی روح فرد را نابود می‌سازد و به بدبختی، افسردگی، ازدست­‌دادن دوستان و نزدیکان و فقدان احساسات می­‌انجامد. تمام قدرت‌های دنیا هم نمی­‌توانند خلأ روانی ناشی از زندگی غیراخلاقی را جبران کنند، اما انسان اخلاق­‌مدار، حتی اگر سهم اندکی از قدرت، ثروت و شهرت داشته باشد، زندگی­‌ای کامل و همراه با رضایت درونی خواهد داشت، چراکه او با خودش کنار می‌آید و در آرامش زندگی می­‌کند.

در نتیجه، از نظر افلاطون، شخص اخلاق­‌مدار قدرت حلقه را نمی­‌پذیرد؛ او زندگی همراه با آرامش شخصی را که با قوانین اخلاقی هدایت می‌شود، به زندگی‌ای که در آن قدرت، علاقه و میل شخصی حرف اول را می‌زند، ترجیح می‌دهد. افلاطون با تعریف­‌کردنِ داستان حلقه‌ی جادویی، توانسته است یکی از اساسی­‌ترین مسائل فلسفه را مطرح کند و به آن پاسخ دهد: «من چگونه باید زندگی کنم؟».

وسوسهی حلقه

«آیا انسان عادل و درست‌کار در مواجهه با قدرت نامحدود فاسد می‌شود؟» با درنظرگرفتن این چالش قدیمی درباره‌ی زندگی اخلاقی، متوجه می‌شویم که شخصیت‌های داستان تالکین پاسخ‌های متفاوتی به این پرسش افلاطون می‌دهند؛ تالکین نه با استدلال‌های فلسفی، بلکه با نمایش رفتارهای شخصیت‌های داستانش، نشان می‌دهد که چرا ما باید اخلاق­‌مدار باشیم و زندگی­‌ای مبتنی بر اخلاقیات را برگزینیم. در واقع، داستان‌ تالکین از استدلال افلاطون پیشی می‌گیرد، چراکه حلقه‌ی تالکین، آشکارا، روح صاحبش را تسخیر و فاسد می­‌کند و تمایلات، علایق و باورهای او را به انحراف می­‌کشاند. افلاطون وقوع این انحرافات را در استدلال­‌هایش پیش­‌بینی می­‌کند، اما تالکین در افکار و اعمال شخصیت­‌ها آن را نشان می‌دهد. افزون بر این، تالکین سختی‌های یک زندگی اخلاقی، مسئولیت­‌ها و فداکاری­‌ها را نیز به تصویر می‌کشد.

چه کسانی می‌توانند در مقابل قدرت نامحدود حلقه مقاومت کنند؟ افلاطون می‌پرسد و تالکین پاسخ می‌دهد.

چه کسانی می‌توانند در مقابل قدرت نامحدود حلقه مقاومت کنند؟ افلاطون می‌پرسد و تالکین پاسخ می‌دهد.

سرنوشت گالوم، مصداق بارز استدلال افلاطون مبنی بر نتیجه­‌ی زندگی غیراخلاقی است؛ او به­‌عنوان موجودی رقت­‌انگیز توصیف می­‌شود که از همه­‌چیز می‌ترسد، هیچ دوست و خانه‌ای ندارد و همواره در جست­وجوی حلقه‌ است. او موجودی فانی است که برای مدتی طولانی صاحب حلقه می‌شود و حرص زیاد به تصاحب حلقه او را فاسد می­‌کند؛ هر عملی که از وی سر می‌زند، حتی راهنمایی فرودو و سم برای رسیدن به موردور[۱۴]، با هدفِ به‌چنگ­‌آوردن دوباره‌ی حلقه است. فرایند نابودی شخصیت گالوم را در طی سفر طولانی­‌شان از میان سرزمین‌های خشک و بی­‌آب و علفی که موردور را احاطه کرده‌اند، می­‌توان دید؛ او یک‌سره با خودش در حال حرف­‌زدن است، چراکه روحش به دو نیم تقسیم شده: نیمی اسمیگل[۱۵](نام او در زمانی که هابیت بود و هنوز حلقه را به دست نیاورده بود) و نیمی گالوم (نام موجودی که تنها هدفش در دنیا به­‌دست­‌آوردنِ دوباره­‌ی حلقه است). او تنها به این دلیل با فرودو و سم همکاری می­‌کند که هیچ­‌یک از دو نیمه‌ی او (سم آن‌ها را لاغرمردنی و نفرت‌انگیز[۱۶] صدا می‌کند) نمی­‌خواهند که دست دشمن به حلقه برسد. فرودو متوجه میل زیاد گالوم به تصاحب حلقه می‌شود و او را مجبور می‌کند که برای اثبات وفاداری­اش به حلقه قسم بخورد، اما بعد، در نزدیکی دروازه‌ی سیاهِ موردور، گالوم به­‌شدت مضطرب و پریشان می­‌شود که نکند فرودو حلقه را از دست بدهد:

«حلقه‌ی گران‌بها را نزد او نبر، ارباب خوب! آن را نگه­ دار و با اسمیگل مهربان باش! یا نگذار دست او به حلقه برسد یا از اینجا برو! به جایی دیگر برو و حلقه را به اسمیگل بینوا پس بده… اسمیگل از آن مراقبت خواهد کرد. کارهای خیلی خوبی انجام خواهد داد، مخصوصاً برای هابیت‌های مهربان…» (دو برج، ۲۷۳)

این افشاگریِ گالوم فرودو را وامی­دارد تا بی­‌درنگ به او توضیح دهد که چه فشاری را تحمل و چگونه با خطر از دست دادن روحش دست و پنجه نرم می‌کند. گالوم به حلقه (که آن را گران‌بها[۱۷] می­نامد) قسم می‌خورد و قولی می‌دهد. قدرت حلقه نه تنها باعث می‌شود که بر سر حرفش نماند، بلکه باعث نابودی خود گالوم نیز می­‌شود. فرودو به او می‌گوید: «تو پیش از این نابود شده بودی» (همان، ۲۷۶). و بعدتر، در اوج داستان، فرودو، که احساس می‌کند که داستان به اوجش رسیده، می‌گوید که اگر نیاز به تملک حلقه بر او مستولی شد، حلقه را به دست می‌کند و به گالوم دستور می‌دهد تا او را به درون آتش پرتاب کند.

گالوم حق انتخابی ندارد اما آن هم به این دلیل است که او بسیار پیش از شروع داستان ارباب حلقه‌ها آن انتخاب را انجام داده است و شاید مثالی باشد برای فلاکت و بدبختی‌ای که نتیجه‌ی طلب مداوم قدرت، بدون داشتن زندگی‌ای اخلاقی است.

گالوم حق انتخابی ندارد اما آن هم به این دلیل است که او بسیار پیش از شروع داستان ارباب حلقه‌ها آن انتخاب را انجام داده است و شاید مثالی باشد برای فلاکت و بدبختی‌ای که نتیجه‌ی طلب مداوم قدرت، بدون داشتن زندگی‌ای اخلاقی است.

بنابراین، گالوم مثال واضحی است از کسی که تمایل شدید به تصاحب حلقه‌ی قدرت، روح و معنای زندگی­‌اش را از بین برده است. اما او مصداق کاملی از مسئله‌ای که افلاطون مطرح کرده، نیست؛ چراکه لحظه‌ی تصمیم او به استفاده از حلقه در داستان توصیف نمی­‌شود. هم برای افلاطون و هم برای تالکین، لحظه‌ی حیاتی در زندگی هر شخصیتی، آن لحظه‌ای است که در آن شخص وسوسه می‌شود از حلقه استفاده کند و این لحظه‌ است که سرنوشت او را مشخص می‌کند. در داستان افلاطون، گوگس چوپان استفاده از حلقه­‌ی نامرئی­‌کننده را برمی­‌گزیند، اما لحظه‌ی انتخاب گالوم مدت‌ها پیش از زمانی که داستان ارباب حلقه‌ها شروع ‌شود، اتفاق افتاده است، بسیار قبل­‌تر از زمان شکل­‌گیری داستان هابیت. با این‌که گندالف[۱۸] تعریف می­‌کند که چگونه اسمیگل برای تصاحب حلقه، دوستش دیگل[۱۹] را می‌کشد (یاران حلقه، ۵۸)، ما شاهد بحران اخلاقی اسمیگل و انتخاب او نیستیم. به جای آن، در داستان گالوم، فقط زندگی‌ای سراسر بدبختی و تباهی نشان داده می‌شود که دنبال­‌کردن قدرت به آن می‌انجامد.

بورومیر شخصیتی است که در استدلال گلاوکون درباره­‌ی گوگس چوپان، بیش از همه شبیه مردی است که با وسوسه‌ی قدرت نابود می‌شود. تالکین بورمیر را به­‌عنوان مردی بااراده، اصیل، خوش­‌قلب و شجاع به تصویر می‌کشد که درباره‌ی نقشه‌ی پیچیده‌ی نابود­کردن حلقه سردرگم است. در شورای ارلوند[۲۰]، بورومیر به سایر افراد می­‌گوید: «حلقه درست زمانی که به آن نیاز داریم، به چنگ ما آمده است تا به ما خدمت کند… مطمئناً ارباب‌های آزاد ما می‌توانند با کمک آن دشمن را شکست دهند… بگذارید حلقه اسلحه‌ی ما باشد… آن را از آنِ خود سازید و به سوی پیروزی بروید!» (همان، ۳۰۰) بورومیر در پی آن است که از حلقه در جهت تحقق اهداف نیک، برآوردن خواسته‌های مردم آزاد سرزمین میانه (و خودش) و نیز شکس‌ت­دادن سائورون استفاده کند.

ارلوند و بقیه‌ی اعضای شورا درخواست بورومیر مبنی بر استفاده از حلقه را رد می‌کنند و درست مطابق استدلال افلاطون می­‌گویند: «ما نمی­‌توانیم از حلقه‌ی حاکم استفاده کنیم. آن حلقه… به­‌کل شیطانی است… حتی میل به آن روح را تباه می‌کند» (همان، ۳۰۰).

بورومیر قانع می­‌شود و در طی سفرش با یاران حلقه به جنوب، دیگر حرفی از استفاده از آن برای رسیدن به اهداف نیک نمی­‌زند. اما در اوج داستان، مغلوب وسوسه‌ی استفاده از حلقه در جنگ مقابل موردور می‌شود. بورومیر برای این‌که فرودو را متقاعد کند که حلقه را به گوندور ببرد، مخفیانه او را تا درون جنگل نزدیک آمون هن[۲۱] تعقیب می‌کند و درست هنگامی که خود را به­‌عنوان جنگجویی بزرگ و تحت فرمان حلقه و تمام نیروها علیه موردور توصیف می‌کند، افکارش را لو می­‌دهد؛ در ابتدا چنین عنوان می­‌کند که حلقه مردم را نجات خواهد داد، اما فرودو خیلی زود متوجه می‌شود که پای انگیزه‌های شخصی­‌تری در میان است. بورومیر تلاش می‌کند تا به­‌زور، حلقه را از فرودو بگیرد: «این حلقه تصادفاً به دست تو رسیده است. می‌توانست از آن من باشد، باید مال من باشد. آن را بده به من!» (همان، ۴۴۹) اما فرودو با در دست کردنِ حلقه، نامرئی می‌شود و فرار می‌کند.

بورومیر با دفاع از مری[۲۲] و پیپین[۲۳] در برابر اورک­‌هایی[۲۴] که به آن‌ها حمله کرده بودند، طبیعت قهرمانانه­‌اش را دوباره به دست می‌آورد و در حال مرگ، به آراگورن اعتراف می‌کند که تلاش کرده است تا حلقه را از چنگ فرودو درآورد. بنابراین آسیبی که حلقه به بورومیر وارد کرد، شاید به دلیل کوتاه‌بودنِ مدت ارتباطش با حلقه، موقتی بوده است. به­‌هرحال، بورومیر مصداق بارزی از چالش فرد غیراخلاق­‌مداری است که گلاوکون در محاوره‌ی افلاطون مطرح می‌کند: او مردی عادل است که پس از به دست آوردنِ حلقه، نمی­‌تواند دربرابر وسوسه برای انجام کاری که مجازاتی در پی ندارد، مقاومت کند. میل به تسخیر قدرت حلقه آن­‌قدر روحش را فاسد کرده است که فرودو را متهم به هم‌دستی با فرمانروای تاریکی می‌کند. بنابراین، به‌وضوح می­‌بینیم که حلقه‌ی قدرت می­‌تواند حتی فردی شجاع، قوی و بافضیلت را هم به تباهی بکشاند.

عماد (رامبد جوان) در سریال "کت جادویی" با چالشی مشابه حلقه‌ی افلاطون و تالکین روبرو می‌شود. کُتی که ثروت و درنتیجه قدرتی بی‌مرز برای او می‌آفریند. با این‌حال عماد نیز نمی‌تواند در قبال چیزی که ذاتاً غیراخلاقی است اخلاقی رفتار کند و نهایتاً عطای مالکیتش را به لقایش می‌بخشد.

عماد (رامبد جوان) در سریال “کت جادویی” با چالشی مشابه حلقه‌ی افلاطون و تالکین روبرو می‌شود. کُتی که ثروت و درنتیجه قدرتی بی‌مرز برای او می‌آفریند. با این‌حال عماد نیز نمی‌تواند در قبال چیزی که ذاتاً غیراخلاقی است اخلاقی رفتار کند و نهایتاً عطای مالکیتش را به لقایش می‌بخشد.

چه کسی می‌تواند از این تباهی دوری کند؟ پیش از وسوسه و مرگ بورومیر، تالکین وسوسه‌ی گالادریل، بانوی لوتلورین[۲۵]، یکی از قدرتمندترین الف‌های سرزمین میانه را به ما نشان داده است. فرودو از گالادریل می­‌خواهد که حلقه را به او بدهد. انگیزه‌ی فرودو از این کار پیچیده است؛ او از سفری که در پیش رو دارد، می‌ترسد و نگران است که نتواند وظیفه­‌اش را به انجام برساند. فرودو به­‌تازگی متوجه این موضوع شده است که نابودی حلقه منجر به پایان حضور الف‌ها در سرزمین میانه می‌شود و به این فکر می­‌کند که اگر گالادریل از قدرت حلقه استفاده کند، آن‌ها می­‌توانند با شکست‌دادنِ شیاطین موردور، الف‌ها را نجات دهند: «شما خردمند، نترس و عادل هستید، بانو گالادریل! اگر از من بخواهید، حلقه را به شما خواهم داد. این موضوع بیش از این‌ها برایم مهم است» (یاران حلقه، ۴۱۰).

گالادریل ابتدا، در برابر این پیشنهاد می‌خندد، چراکه فرودو می­‌خواهد او را با بزرگ­ترین وسوسه‌ی ممکن اغوا ‌کند. و طنز ماجرا این است که فرودو هیچ قدرتی ندارد، و گالادریل اگر می‌خواست می‌توانست با زور حلقه را از چنگ فرودو در بیاورد. اما از دید او، به­‌دست­‌آوردن حلقه با زور، دست­‌زدن به عملی شیطانی است: «انکار نمی­‌کنم که از صمیم قلب مشتاقم که پیشنهاد تو را بپذیرم. نیروهای اهریمنی که مدت‌ها پیش، بر روی حلقه تعبیه شده­‌اند، به شیوه‌های مختلفی عمل می‌کنند… آیا اگر با زور یا ترساندن مهمانم این حلقه را می‌گرفتم، کار غیرشرافتمندانه‌ای نبود؟» اما حالا او مجبور نیست که حلقه را با زور به دست آورد، چراکه فرودو خودش داوطلب شده است:

«حلقه را به­ میل خودت به من می‌دهی! جای فرمانروای تاریکی یک ملکه خواهی نشاند. و من در تاریکی نخواهم ماند، بلکه زیبا و درعین­‌حال، مخوف خواهم بود، همچون صبح و شب! زیبا مثل دریا و خورشید و برف‌های روی کوهستان و مخوف مثل توفان و آذرخش! قوی­‌تر از شالوده‌ی زمین. همه مرا دوست خواهند داشت و در عین حال، مأیوس خواهند بود!»(همان، ۴۱۰).

در این لحظه، گالادریل دستش را بالا می‌آورد و از انگشتر الفی که به دست دارد، نور شدیدی ساطع می‌شود: «…در برابر فرودو ایستاده بود؛ بیش از پیش، بلندقامت­ می­‌نمود و بسیار زیبا، مخوف و تحسین­‌برانگیز به نظر می‌رسید»(همان،۴۱۰). در این‌جاست که فرودو درمی­‌یابد که اگر حلقه از آنِ گالادریل می‌شد، او به چه شکل در می‌آمد: موجودی زیبا و قدرتمند که دوست­‌نداشتن او و درعین­‌حال، نترسیدن از او غیرممکن بود، اما گالادریل با امتناع از پذیرفتن حلقه، از این آزمون که فرودو ناخواسته، به او تحمیل کرده بود، سربلند بیرون می‌آید:

«سپس دستش را پایین آورد… آب رفته بود: یک زن الف باریک­‌اندام با لباسی سفید و ساده که صدایش مهربان، لطیف و اندوهگین به نظر می­‌رسید. گفت: در این امتحان قبول شدم. کوچک می‌شوم، به غرب می‌روم و گالادریل باقی می‌مانم» (همان،۴۱۰-۴۱۱).

گالادریل نسبت به اصول و ارزش‌ها و نیز نسبت به هویت فردی­‌اش وفادار باقی می‌ماند. تالکین با طرح شخصیت گالادریل به ما نشان می‌دهد که فردی قوی و بافضیلت می‌تواند بر وسوسه‌ی به­‌دست­‌آوردنِ قدرت نامحدود غلبه کند، حتی با این‌که این امتناع از پذیرش قدرت، به قیمت ازدست­‌دادنِ یک خواسته­‌ی شخصی تمام شود، چراکه گالادریل می‌داند با ردکردنِ قدرت حلقه، دیگر قادر به کمک به ادامه‌ی حضور الف‌ها در سرزمین میانه نخواهد بود. به این ترتیب، گالادریل به چالشی که افلاطون از زبان غیراخلاق‌مداران مطرح کرده بود پاسخ می‌دهد و اجازه نمی­‌دهد که به­‌دست­‌آوردنِ قدرت، روح او را به نابودی بکشاند.

در داستان بورومیر و گالادریل، برخلاف داستان گالوم، ما شاهد لحظه‌ی انتخاب هستیم؛ آ‌ن‌ها هرکدام دو پاسخ متفاوت به پرسش افلاطون درباره‌ی رابطه‌ی میان قدرت و انتخاب شخصی می‌دهند. با وجود این، یک جنبه‌ی پاسخ آنها نیز مشابه است: هیچ­‌کدام از آن‌ها، هیچ­‌گاه، از نظر فیزیکی صاحب حلقه نبوده­‌اند، یعنی هرگز آن را در دست نکرده­‌اند. اما آن شخصیت‌هایی که حلقه را واقعاً در دست‌شان کرده‌اند چه؟ آیا بررسی اعمال آن‌ها به ما کمک خواهد کرد تا رابطه‌ی میان قدرت، فساد و اخلاق را درک کنیم؟ برای یافتن پاسخ این پرسش­‌ها باید با شخصیت­‌های تام بامبادیل، فرودو و سم بیشتر آشنا شویم.

استفاده از حلقه

شاید جالب‌ترین موجودی که از حلقه استفاده می‌کند، تام بامبادیل، ارباب بیشه­‌ی قدیمی، باشد. متأسفانه این شخصیت از نسخه‌ی سینمایی رمان یاران حلقه حذف شده است، اما خوانندگان کتاب، سفر دشوار چهار هابیت از میان بیشه­‌ی قدیمی را به خاطر دارند و می­‌دانند ‌که در این سفر، بامبادیل، کسی که تمام موجوات زنده‌ی بیشه­‌ی قدیمی گوش به فرمانش هستند، دو بار هابیت‌ها را نجات داد. اما، به­‌راستی، بامبادیل کیست؟ در داستان ارباب حلقه‌ها هیچ­‌گاه توضیح روشنی دراین‌باره داده نمی­‌شود. او نه جادوگر است، نه الف و نه انسانی میرا. همسرش، گلدبری[۲۶]، به‌سادگی، او را برای فرودو این­‌گونه توصیف می‌کند: «او، همان­‌طور که خودت دیدی، ارباب بیشه و آب و تپه است» (همان، ۱۴۰) و خودش می‌گوید: «من پیرترین هستم… مدت­‌ها پیش از رودخانه­‌ها و درخت‌ها این‌جا بوده­‌ام». او اولین قطره‌ی باران و اولین میوه‌ی بلوط را به خاطر دارد؛ قبل از مردم بزرگ، راه درست کرده و رسیدن مردم کوچک را دیده است. «تام، وقتی که تاریکی ترسی نداشت (یعنی پیش از آمدن فرمانروای تاریکی) با تاریکی زیر نور ستارگان آشنا بود.» (همان، ۱۴۸-۱۴۹). در شورا، ارلوند او را «اروین بن- ادار»[۲۷] می‌نامد که به معنی کهن­‌سال­‌ترین و بدون پدر است (همان، ۲۹۷).

در سه‌گانه‌ی سینمایی ارباب حلقه‌ها شخصیت "بامبادیل" حضور ندارد. با این وجود او کهن‌سال‌ترین موجود است و حلقه بر او هیچ تاثیری ندارد؛ چراکه او ارباب خودش است.

در سه‌گانه‌ی سینمایی ارباب حلقه‌ها شخصیت “بامبادیل” حضور ندارد. با این وجود او کهن‌سال‌ترین موجود است و حلقه بر او هیچ تاثیری ندارد؛ چراکه او ارباب خودش است.

بامبادیل هر که هست، یکی از مهربان­‌ترین و قدرتمندترین موجوداتی است که هابیت‌ها در طی سفرشان در سرزمین میانه با او برخورد می‌کنند. او حین مکالمه­ با فرودو، از او می‌خواهد که حلقه‌ی گران‌بها را نشانش دهد. فرودو، خیلی راحت، حلقه را از جایی که آن را درش مخفی کرده بود، بیرون آورد و به تام می­‌دهد. تام همان­‌طور که حلقه را در دست نگه داشته است، می‌خندد و با یک چشم از میان آن می‌نگرد؛ «برای یک لحظه هابیت‌ها شاهد منظره‌ی خنده­‌د‌ار و درعین­‌حال، اضطراب­‌آورِ چشم آبی او بودند که در میان حلقه‌ای طلایی برق می‌زد». اما بعد عجیب­‌ترین اتفاق ممکن می‌افتد: تام حلقه را به دست می‌کند و ناپدید نمی­‌شود! حلقه هیچ تأثیری بر او ندارد. شعبده­‌بازی کوچکی انجام می‌دهد؛ حلقه را چرخی می‌دهد و به هوا پرتاب می‌کند. حلقه برای لحظه‌ای ناپدید می­‌شود. به همین دلیل، وقتی فرودو حلقه را پس می‌گیرد، با سوءظن آن را بررسی می‌کند تا مطمئن شود که همان حلقه‌ی اصلی است. فرودو حلقه را دست می‌کند و ناپدید می‌شود، اما تام هم‌چنان می­‌تواند او را ببیند. حتی زمانی­‌که فرودو می­‌خواهد آن‌جا را ترک کند، تام او را می‌بیند و فریاد می‌زند: «هی، می‌بینم که آنجایی! برگرد فرودو! کجا می‌روی؟ تام بامبادیل پیر هنوز آن قدر کور نشده است» (یاران حلقه، ۱۵۱).

به این ترتیب، معلوم می‌شود که تام بامبادیل از حلقه قدرتمندتر است و یا دست­‌کم می‌توان گفت که حلقه به­‌هیچ­‌وجه، روی او اثر تباه­‌کننده‌ای ندارد. گندالف در شورای ارلوند توضیح می‌دهد که: «تام بامبادیل ارباب خودش است؛ او نمی­‌تواند در ماهیت حلقه تغییری ایجاد کند یا قدرت تأثیرگذاری­‌اش را از بین ببرد» (همان، ۲۹۸). تام در برابر قدرت حلقه یک استثناست. حلقه نه­‌تنها او را فاسد نمی­‌کند، بلکه به نظر می‌رسد که کوچک­‌ترین تمایلی نیز به تصاحب حلقه ندارد.  فقط کنجکاو است تا آن را ببیند و دریابد که حلقه چطور بر دیگران، به­‌ویژه فرودو، اثر می‌گذارد.

تا این‌جا دیدیم که دو موجودی که به­‌کلی از قدرت حلقه اجتناب کردند، گالادریل و بامبادیل، موجوداتی نامیرا هستند. آیا پیام تالکین این است که فقط موجودات نامیرا و الهی می‌توانند در برابر قدرت حلقه مقاومت کنند و موجودات فانی، مثل انسان‌هایی مانند بورومیر، در برابر وسوسه‌ی حلقه از پا در می‌آیند و تسلیم می‌شوند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش باید ببینیم که دو هابیت، یعنی فرودو و سم، چطور با مالکیت حلقه کنار می‌آیند.

فرودو حامل حلقه، شخصیت اصلی و قهرمان داستان است. او، نسبت به سایر شخصیت­‌های داستان، مدت طولانی­‌تری حلقه را در اختیار دارد و بیش از دیگران از حلقه استفاده می‌کند. اما آیا او با استفاده­‌کردن از حلقه به تباهی کشیده می­‌شود؟ تا حدودی بله. استفاده از حلقه برای فرودو، در طول سفرش، پیچیده­‌تر هم می‌شود و در نهایت، آن­‌قدر در دام قدرت حلقه اسیر می­‌شود که نمی­‌تواند آن را نابود کند. با این‌که فرودو در اوایل سفر، هنگام مواجهه با سواران سیاه، وسوسه می‌شود که حلقه را به دست کند، اما این کار را نمی­‌کند؛ همان­‌طور که دیدیم، او اولین بار در خانه‌ی تام بامبادیل از حلقه استفاده می‌کند. انگیزه‌ی او برای استفاده از حلقه در ابتدا کاملاً معصومانه است؛ فقط شاید کمی از طرز برخورد بی­خیال بامبادیل با حلقه‌ای به آن خطرناکی و مهمی می­‌رنجد. به این دلیل، تصمیم می­‌گیرد مطمئن شود که حلقه هنوز از آنِ اوست و بامبادیل در طی شعبده­‌بازی­‌اش، آن را با حلقه‌ی دیگری عوض نکرده است (همان، ۱۵۱). فرودو احساسات ضد و نقیضی دارد؛ تالکین دو نوع واکنش او را به استفاده از حلقه نشان می‌دهد: وقتی اولین بار حلقه را در دست می‌کند و متوجه می‌شود که مری از ناپدیدشدن او شگفت­‌زده شده است، «از این قضیه کمی لذت برد» اما بعد، وقتی تام به او دستور می‌دهد که بازی را تمام کند، «فرودو می‌خندد و درحالی­‌که تلاش می‌کند که آزردگی­‌اش را از حرف تام نشان ندهد، حلقه را درمی‌آورد و دوباره می‌نشیند» (همان، ۱۵۱). در این­‌جا تالکین توضیح نمی­‌دهد که دقیقاً چرا فرودو راضی و خوشحال نبود. ازآن‌جاکه یک فرد بافضیلت می‌داند که استفاده از حلقه اشتباه است، وقتی از آن استفاده می‌کند، با احساسات ضد و نقیضی از قدرت، رضایت و گناه روبه­‌رو می‌شود. بنابراین تأثیر حلقه بر روی او از همین جا آغاز می­‌شود.

آیا حلقه قدرت‌های مختلفی به موجوداتی با توانایی‌های متفاوت می‌دهد؟ مثلا به کسی مثل آراگورن که از اراده‌ای بسیار قوی بهره‌مند است قدرت کنترل ذهن و اعمال دیگران را می‌دهد، درحالی‌که به افرادی با اراده‌ی ضعیف، مثلا گالوم، فقط توانایی فرار و گریز می‌بخشد.

آیا حلقه قدرت‌های مختلفی به موجوداتی با توانایی‌های متفاوت می‌دهد؟ مثلا به کسی مثل آراگورن که از اراده‌ای بسیار قوی بهره‌مند است قدرت کنترل ذهن و اعمال دیگران را می‌دهد، درحالی‌که به افرادی با اراده‌ی ضعیف، مثلا گالوم، فقط توانایی فرار و گریز می‌بخشد.

در اوایل داستان یاران حلقه، فرودو دوبار دیگر هم از حلقه استفاده می­‌کند، بار اول در مهمان‌خانه‌ی بری[۲۸] که تصادفاً حلقه را به انگشتش می‌کند، و بار دوم در نزدیکی قله‌ی ودرتاپ[۲۹]، در جنگ با سواران سیاه. او درحالی­‌که در مهمان‌خانه‌ی باتربار[۳۰] در حال آوازخواندن بود، ناآگاهانه، حلقه را در دستش کرد. بنابراین در این‌جا، فقط می‌توان فرودو را به بی­‌توجهی و سبک‌سری متهم کرد، بی­‌توجهی‌ای که احتمالاً در اثر نیروی حلقه در او ایجاد شده است. و بعد، در ودرتاپ می‌بینیم که حلقه دستورهای دیگران را اجابت می‌کند. وقتی سواران سیاه به هابیت‌ها و آراگورن نزدیک می‌شوند، «وحشت فرودو با وسوسه‌ای ناگهانی برای به دست کردن حلقه از بین رفت». با این‌که پیش از این هم دلش می‌خواست از حلقه استفاده کند، اما این بار تمایلش از نوع دیگری است؛ «او در آرزوی تسلیم­‌شدن می‌سوخت. امیدی به فرار یا انجام هر کار خوب یا بدی نداشت، تنها احساس می‌کرد که باید حلقه را بگیرد و آن را در دست کند». و سرانجام تسلیم می‌شود، چراکه «مقاومت دیگر تحمل­‌ناپذیر شده بود» (همان، ۲۲۱). افراد نازگول[۳۱]، یا سواران سیاه، انسان‌هایی که ۹ حلقه به آنها داده شده است، تمام اراده­‌شان را به کار می‌برند تا او را مجبور کنند که از حلقه استفاده کند. در این‌جا، برخلاف تصادفی که در بری رخ داد، می­‌بینیم که فرودو انتخاب می‌کند که حلقه را در دست کند، انتخابی که آزادانه‌ صورت نمی­‌گیرد؛ چراکه در نتیجه‌ی تأثیر قدرت روانی‌ای رخ می­‌دهد که حاملان ۹ حلقه‌ی دیگر، به حامل حلقه‌ی اصلی تحمیل کرده­‌اند.

بار دیگری که فرودو حلقه را به دست می‌کند، هیچ نشانه‌ای از اجبار وجود ندارد؛ او این کار را انجام می‌­دهد تا از چنگ بورومیر فرار کند و از بقیه‌ی افراد گروه جدا شود. هنگام فرار، با کمک قدرت حلقه می‌تواند از تپه‌ی آمون هن بالا رود و روی تاج و تخت پادشاهان باستان بنشیند، جایی­‌که از آن‌جا می‌تواند سرزمین‌های اطرافش را تحت نظر بگیرد. این لحظه‌ی بسیار خطرناکی است، چراکه سائورون متوجه می‌شود که کسی حلقه را به دست کرده و چشم فرمانروای تاریکی در جست­وجوی اوست. وحشت تمام وجود فرودو را در بر می­‌گیرد و دچار درگیری‌های ذهنی بسیار شدیدی می­شود. در برابر چشم فرمانروای تاریکی مقاومت می‌کند؛ در دلش فریاد می‌زد «هرگز» اما شاید هم ته دلش می‌گفت «می‌آیم سراغت» خودش هم درست نمی‌دانست کدام صدا غالب است. ناگهان صدای دیگری در گوشش می­‌پیچد که او را مجبور به درآوردنِ حلقه می‌کند. این دو قدرت در درون فرودو، در حال ستیز با یک‌دیگرند. درحالی­‌که فرودو در حال رنج­‌کشیدن و به­‌خودپیچیدن است، برای یک لحظه، میان این دو قدرت تعادل برقرار می‌کند:

«ناگهان هوشیاری­‌اش را بازیافت و دوباره خودش را پیدا کرد. دیگر نه صدایی بود و نه چشمی. آزاد بود تا انتخاب کند، اما فقط لحظه‌ای کوتاه برای چنین کاری فرصت داشت، پس حلقه را از انگشت خود بیرون آورد» (یاران حلقه، ۴۵۱).

درست مانند امتحانی که گالادریل از سر گذراند، فرودو هم در خود، قدرت مقاومت در برابر نیروی حلقه را پیدا می‌کند. وقتی به خودش می­‌آید، قدرت حلقه را از بین می­‌برد. اما او حالا یک انتخاب آگاهانه کرده بود و می‌خواست با استفاده از قدرت حلقه از خطر بگریزد و داناتر شود. تأثیر حلقه به­‌تدریج، بر او بیشتر و بیشتر می‌شود. هر چه می‌گذرد، او بیش از پیش، به کاربر حلقه تبدیل می‌شود و نه فقط حامل آن.

در نهایت، قدرت حلقه حتی بر فرودو نیز غلبه می‌کند. در طی سفر طولانی فرودو به قلب موردور، به­‌طور مداوم، با جنبه‌های تآثیرگذار روانی و فیزیکی وزن حلقه مواجه می‌شویم؛ هرچه فرودو به کوه هلاکت[۳۲] نزدیک­تر می‌شود، حلقه بیشتر در برابر خواست او مقاومت می‌کند. این امر، پیمودن ادامه­‌ی مسیر را برای او بسیار سخت می‌کند، به­‌طوری­‌که هنگام رسیدن به لبه‌ی شکاف کوه، نمی­‌تواند مأموریتش را به انجام برساند. سم شاهد این صحنه است که فرودو در برابر آتش می‌ایستد و می‌گوید: «من آمده­‌ام، اما تصمیم ندارم کاری را که برای انجامش به این‌جا آمده بودم را انجام دهم. من این کار را نمی­‌کنم. حلقه از آن من است!» سپس فرودو حلقه را در دست می‌کند و ناپدید می‌شود (بازگشت شاه، ۲۳۹). بدین ترتیب، تنها گالوم باقی می‌ماند که با فرودوی نامرئی درگیر شود. او در تلاشی مذبوحانه برای به دست آوردن حلقه، تصادفاً آن را در آتش کوه هلاکت می‌اندازد و نابودش می‌کند. گالم انگشت فرودو را گاز می‌گیرد و درحالی­که حلقه را بالای سرش گرفته و غرق در لذت است، زیر پایش خالی می‌شود، تعادلش را از دست می‌دهد و به درون آتش می­‌افتد؛ حلقه نابود می‌شود و فرودو نجات می‌یابد.

حلقه‌ی گوگس، او را در مسیر تحقق اهداف شیطانی‌اش همراهی می‌کند. گلاوکون معتقد است که هرکس دیگری جای گوگس بود، همین کار را می‌کرد.

حلقه‌ی گوگس، او را در مسیر تحقق اهداف شیطانی‌اش همراهی می‌کند. گلاوکون معتقد است که هرکس دیگری جای گوگس بود، همین کار را می‌کرد.

درحالی­‌که فرودو، به­‌تدریج، تحت­‌تأثیر قدرت حلقه به نابودی کشیده می‌شود، همراه او، سم، در مدت زمان کوتاهی که حامل حلقه است، بر قدرت آن غلبه می‌کند. سم در انتهای داستان دو برج، با این فکر که فرودو کشته شده است، حلقه را برمی­‌دارد، چراکه اکنون با مرگ فرودو، این وظیفه بر عهده‌ی اوست که آن را از بین ببرد. اما بعد، متوجه می‌شود که فرودو زنده است و اورک‌ها او را اسیر کرده­‌اند. به همین دلیل، مأموریت ازبین­‌بردنِ حلقه را به­‌کل کنار می‌گذارد تا اربابش را نجات دهد. «ارلوند و شورا، و تمام نجیب­‌زاده‌های بزرگ و خانم­‌های محترم با تمام خردمندی­‌شان باید این را بفهمند که نقشه­‌شان خراب شده است. من هرگز نمی­‌توانم بدون آقای فرودو حامل حلقه باشم» (دو برج،۳۹۰). بدین‌ترتیب، سم باید با خودش روراست باشد، چراکه مأموریت اصلی او در زندگی محافظت از فرودو است.

هرچند سم در تلاش برای تعقیب اورک‌ها به سمت برج کیریت آنگول[۳۳] با خود کلنجار می­‌رود، در نهایت، در برابر مسیری که به موردور منتهی می‌شود، می­‌ایستد. در این لحظه است که با مهم­‌ترین تصمیم اخلاقی‌اش مواجه می‌شود؛ او با این‌که حلقه را در دست نکرده است، قدرتش را حس می‌کند: «حلقه با نزدیک­‌شدن به کوره‌ها، کوره‌هایی که در گذشته­‌های دور، آن را در آن‌جا ساخته و پرداخته بودند، بر قدرت او می‌افزود و مهیب­‌تر از پیش و رام­‌نشدنی­‌تر شده بود، به‌­گونه­‌ای که برای مهار آن اراده‌ای قوی لازم بود» (بازگشت شاه، ۱۸۵).

سم «احساس می‌کرد بزرگ شده و انگار ردایی از سایه‌ی عظیم و بی­‌قواره‌ی خود به تن کرده بود: نوعی تهدید مهیب و شوم، ایستاده بر روی دیوارهای موردور… حلقه از همین حالا او را وسوسه می‌کرد و از اراده و عقل او می­‌کاست» (همان، ۱۸۵). او خود را این­‌گونه می‌دید: «سام وایز[۳۴] نیرومند و قهرمان دوران که با شمشیری فروزان در دست، عرض سرزمین تاریک را پیمود و سپاهیان دسته­‌دسته، به فراخوان او برای برانداختن باراد-دور[۳۵] برگِردش جمع شدند… آن­گاه تمام ابرها کنار رفتند، روشنایی آفتاب شروع به درخشیدن کرد و به فرمان او، دره‌ی گورگوروت[۳۶] به باغی پر از گل و درخت تبدیل شد و درختان به ثمر نشستند. فقط باید حلقه را در دست می‌کرد و صاحبش می‌شد تا همه‌ی این اتفاق­‌ها رخ می­‌داد» (همان، ۱۸۶).

اما سم می‌داند که نمی­‌تواند حامل حلقه باشد و فرمانروای تاریکی را به مبارزه بطلبد. تالکین توضیح می‌دهد که سم به دو دلیل از وسوسه‌ی قدرت حلقه در امان می­‌ماند: عشقش به فرودو و شناختی که از هویت خودش دارد. مهم­‌ترین مسئله عشقی است که سم نسبت به اربابش در دل دارد، اما افزون بر این، او هم‌چنان هابیت‌بودن ناب و بی‌غل‌وغش خود را حفظ کرده است. سم می‌دانست که «حتی اگر چنین تصوراتی، فریبی برای از راه به در بردن او نباشند»، او آ­ن­‌قدر بزرگ نیست که بتواند چنان باری را حمل کند. «یک باغ کوچک که از آنِ خودش باشد، برایش کافی بود، نه باغی که گسترش پیدا کند و سراسر قلمرو را در بر بگیرد؛ او می‌خواست از دست‌های خودش استفاده کند، نه این‌که دست‌های دیگران به فرمان او مشغول به کار شوند» (همان، ۱۸۶).

سم خودش را خیلی خوب می­‌شناخت. همان­‌طور که گالادریل بر این باور بود که باید گالادریل باقی بماند و به همین دلیل از پذیرفتن حلقه سرباز زد، سم هم می‌دانست که هیچ­‌گاه نمی­‌تواند کسی جز سم گمجی، هابیتی ساده و کوچک باشد که باغبان دل‌سوز شایر[۳۷] بود. سم با عشق عمیقی که به فرودو دارد، موفق می‌شود با خودش روراست باقی بماند و قدرت حلقه را رد کند. امتناع سم از پذیرفتن قدرت حلقه در شدیدترین بحران زندگی‌اش، به ما می­‌آموزد که اگر انسان بااراده و بافضیلت با خودش صادق باشد، می‌تواند از زندگی اهریمنی و قدرت افسارگسیخته روی برگرداند.

تالکین به­‌وضوح درصدد است که به ما نیروی پیش­‌رونده و نابودکننده‌ی ناشی از مالکیت و استفاده از حلقه را نشان دهد، چراکه حتی قهرمان کتاب، فرودو، هم در نهایت، تسلیم آن می‌شود و نمی­‌تواند حلقه را نابود کند. او در ابتدا، بی‌قصد و غرض و تصادفی از آن استفاده می‌کند، اما کم­‌کم آگاهانه و حساب­‌شده انتخاب می‌کند تا حلقه را به دست کند و حتی آن را نابود نکند. درست همان­‌طور که در استدلال افلاطون دیدیم، عواقب اصلی استفاده از حلقه تباهی روح و قلب شخصی است که از آن بهره می­‌برد. یک فرد برای مقاومت در برابر حلقه، نباید خود را گم کند و همان کسی که هست، با همان ویژگی­‌ها و توانمندی­‌ها، باقی بماند. همه‌ی کسانی که به­‌نوعی در ارتباط با حلقه قرار گرفتند، به­‌جز بامبادیل، دست­‌کم برای مدتی، هویت خودشان را در سایه­‌ی زیاده­‌خواهی فراموش کردند.

انتخاب فردی، قدرت و اخلاق

چرا باید به اخلاقیات پایبند باشیم؟ چه نوع زندگی‌ای را باید انتخاب کنیم؟ چه نوع انسانی باشیم؟ این‌ها پرسش­های اساسی اخلاق و فلسفه‌ی اخلاق هستند. در داستان تالکین درباره‌ی حلقه‌ی قدرت، ما پاسخ چالشی­‌ای که افلاطون حدود ۲۴۰۰ سال پیش مطرح کرده بود را درمی­‌یابیم. اگر بدون هیچ محدودیتی و بدون این‌که مجبور باشیم با عواقب اعمال‌مان مواجه شویم، به خواسته­‌هایمان می­‌رسیدیم، آیا باز هم می‌توانستیم راه درست را انتخاب کنیم و از دراختیارداشتنِ قدرت به آن بزرگی چشم بپوشیم؟ پاسخ افلاطون به این پرسش مثبت است، چراکه انسان اخلاق­‌مدار می‌داند که استفاده از قدرتی غیراخلاقی روح و قلب او را به تباهی می‌کشاند. قدرت، بدون عشق، دوستی و رضایت شخصی منجر به بدبختی و فلاکت می‌شود، فلاکتی که راه نجاتی از آن نیست.

اگر بدون هیچ محدودیتی و بدون این‌که مجبور باشیم با عواقب اعمال‌مان مواجه شویم، به خواسته­‌هایمان می­‌رسیدیم، آیا باز هم می‌توانستیم راه درست را انتخاب کنیم و از دراختیارداشتنِ قدرت به آن بزرگی چشم بپوشیم؟ پاسخ افلاطون به این پرسش مثبت است، چراکه انسان اخلاق­‌مدار می‌داند که استفاده از قدرتی غیراخلاقی روح و قلب او را به تباهی می‌کشاند. قدرت، بدون عشق، دوستی و رضایت شخصی منجر به بدبختی و فلاکت می‌شود، فلاکتی که راه نجاتی از آن نیست.

در رابطه با شخصیت‌های تالکین، ما با تأیید استدلال افلاطون، مبنی بر اهمیت و معنای زندگی اخلاقی، مواجه می‌شویم. به تمام کسانی که در ارتباط با حلقه قرار می‌گیرند، حق انتخابی داده شده است؛ همه‌ی آن‌ها وسوسه می‌شوند که آن را به تملک خود درآورند و بعضی از آن‌ها می­‌توانند در برابر این وسوسه مقاومت کنند. درست است که یکی از شخصیت‌ها، یعنی گالوم، حق انتخابی ندارد، اما درحقیقت، او بسیار پیش از شروع داستان ارباب حلقه‌ها دست به انتخاب زده است. او مثالی است از فلاکت و بدبختی‌ای که در نتیجه‌ی حرص به قدرت، بدون هیچ نوع پایبندی­‌ای به اخلاقیات، به بار می­‌آید. لحظه‌ی انتخاب بسیار مهم است، لحظه‌ای که فرد عاقل باید انتخاب کند که می‌خواهد چطور زندگی کند.

افلاطون، در نتیجه­‌گیری جمهوری، به مسئله‌ی انتخاب می‌پردازد. او برگزیدن پایه‌های بنیادین شخصیت را بزرگ‌ترین خطری می‌داند که انسان را تهدید می‌کند و انسان همواره باید حواسش به روحش کاملا جمع باشد تا مسیر درست را پیدا کند. شخصیت‌های تالکین هم همواره به طبیعت روح‌شان توجه دارند. گالادریل، بامبادیل و سم کسانی هستند که به­‌هیچ­‌وجه استفاده از حلقه را نمی­‌پذیرند و روح‌شان، حتی ذره‌ای، از وسوسه‌ی داشتن قدرت نامحدود فاسد نمی­‌شود. نیروی آن‌ها برای این مقاومت، از آگاهی­‌شان نسبت به هویت خودشان، این‌که چه کسی هستند و چه توانایی‌هایی دارند، نشأت گرفته است. آن‌ها محدودیت‌های خود را می‌شناسند.

افلاطون می‌پرسد: «چرا اخلاقی باشیم؟» و تالکین پاسخ می‌دهد: برای این‌که «خودمان باشیم». باید چگونه زندگی کنیم؟ باید زندگی‌ای را انتخاب کنیم که با توانایی­‌هایمان همسو باشد؛ پس اگر برای زندگی­‌کردن به حلقه‌ی قدرت احتیاج داریم، زندگی اشتباهی را انتخاب کرده­‌ایم.


[۱] Eric Katz
New Jersey Institute of Technology

[۲] Sam Gamgee

[۳] Aragorn

[۴] Gollum

[۵] Sauron

[۶] Frodo

[۷] Gyges

[۸] Galadriel

[۹] Boromir

[۱۰] Gondor

[۱۱] Tom Bombadil

[۱۲] Glaucon

[۱۳] Adimantus

[۱۴] Mordor

[۱۵] Sméagol

[۱۶] Slinker and Stinker

[۱۷] Precious

[۱۸] Gandalf

[۱۹] Déagol

[۲۰] Erlond

[۲۱] Amon Hen

[۲۲] Merry

[۲۳] Pippin

[۲۴] Orc

[۲۵] Lady of Lothlorien

[۲۶] Goldberry

[۲۷] Iarwain Ben-adar

[۲۸] Bree

[۲۹] Weathertop

[۳۰] Butterbur

[۳۱] Nazgûl

[۳۲] Mount Doom

[۳۳] Cirith Ungol

[۳۴] Samwise

[۳۵] Barad-dûr

[۳۶] Gorgoroth

[۳۷] Shire

Share Post
ترجمه شده توسط
Latest comments
  • جالب بود. خوشم اومد.
    راه جالبی رو انتخاب کردید. کارتون رو پرقدرت ادامه بدید.
    راستی، Erlond اشتباهه، اسم اون شخصیت Elrond هست.

  • عالی.

  • من همیشه فکر می‌کردم اگر کت جادویی سریال و یا حلقه قدرت ارباب حلقه‌ها را داشته باشم باز سعی می‌کنم اخلاقیات را رعایت کنم یا نه؟در حال حاضر می‌گویم بله حتما…. اما واقعیت نشان داده که افراد با رسیدن به قدرت دیگر تعریفشان از اخلاقیات فرق می‌کنه پس به نظر من اخلاقیات یک تعریف ثابت ندارد و نسبت به میزان قدرت افراد متفاوت است
    ممنون از مطلب خوبتون

LEAVE A COMMENT