دیوید ر.کوفسل و ونسلا گونزالز[۱]
خلاصه: از اولین قتل که به دلیل نجات جان خودش بود، والت در طول چهار فصل اول برکینگبد آدمهای زیادی را کشت و دیوید ر.کوفسل و ونسلا گونزالز با بررسی تکتک پروندهها نقش والت را از لحاظ اخلاقی و قانونی روشنتر میکنند.
خطر لو رفتن: این مقاله بخشهای مهمی از ماجرای سریال در چهار فصل اول را لو میدهد.
آمار قتلهای والتر وایت در چهار فصل اول سریال مدام اضافه میشود، اما چیزی که از تعداد قتلها جالب توجهتر است این است که روش قتلها و رویکرد والت در هر قتل نسبت به قبلی تفاوت میکند.
اگر قتلهایی که والت به شکل غیرمسقتیم در آنها دخیل بوده را اضافه کنیم آمارش به چند صد نفر میرسد. مسافران بیگناه پروزار ویفریر ۵۱۵ (۱۶۷ کشته) در قسمت آخر فصل دوم حساب نمیشوند؟ عامل قتلشان والت نبود؟ شکی نیست که کارهای والت بخشی از زنجیرهی علت و معلولی بود که به سقوط هواپیما منجر شد، و طبیعتا باید والت را به نوعی مسئول این حادثه بدانیم. مرگهای دیگری هم به شکل غیرمستقیم به والت برمیگردد ولی قصد داریم روی موردهای ساده تمرکز کنیم.
والت به طور مستقیم دستکم روی مرگ هشت نفر تا آخر فصل چهار مقصر بود:
امیلیو، کریزی ۸، جین، دو نفری که با ماشینش کشت تا جسی را نجات دهد، گیل، گاس، تیروس، هکتور «تیو» سالامانکا
طبیعت این مرگها و گناهکار و مقصر دانستن والت در آنها آنقدری پیچیده است که لازم نیست به مسئولیت احتمالی والت در قتل چند صد نفر دیگر به طور غیرمستقیم بپردازیم. پس بهتر است روی این مرگها تمرکز کنیم و نقش والت را در هر کدام، از لحاظ اخلاقی و قانونی بررسی کنیم و تئوریهای مسئولیت اخلاقی را در گناهان والت به کار بگیریم.
امیلیو
والت با کشتن امیلیو آدمکشی را شروع کرد. در سیر داستانی ابتدای سریال والت در بدترین شرایط ممکن بد آورد. تلاشهایش برای تأمین مالی خانوادهاش با سرطان رو به موتی که گرفتارش شده بود به کلی شکستخورده محسوب میشد. ماجرا فراتر از حد تصورش بود. گیر چند تا لات موادفروش خیابانی افتاده بود که میخواستند روش شیشه پختنش را یاد بگیرند (و احتمالا هر اندازه که میتوانند شیشه کش بروند) والت چیزی پخت که بتواند با استفاده از یک سلاح شیمیایی خودش و جسی را از شر لاتها (امیلیو و کریزی۸) آزاد کند. کارش جواب داد و امیلیو با استنشاق گاز فسفین دار فانی را وداع گفت ولی کریزی۸ از این حمله جان سالم به در برد. امیلیو اولین قربانی والت بود. سوال این است، قربانی چه چیزی؟
والت مستقیماً مسئول مرگ امیلیوست. هم فاعل قانونی و هم واقعی است. اما آیا آدمکشی والت میتواند در یک صورتبندی اخلاقی یا قانونی قابل دفاع باشد و قتل محسوب نشود؟ به بیان دیگر والت برای چه از لحاظ اخلاقی مسئول است؟
از همان زمان ارسطو یعنی سالهای ۳۸۴ تا ۳۲۲ پیش از میلاد فیلسوفان شرایطی را در نظر گرفتند که تحت آنها شخص برای کارهاش قابل تحسین یا تنبیه باشد. چیزهایی که ارسطو در این ماجرا مربوط میدانست هنوز هم به نظر بسیاری از فیلسوفان قابل تأملاند:
توانایی شخص برای انتخاب کردن عمل: مثلا در یک سرقت بانک پیچیده هیچوقت فکر نمیکنیم بچههای مهدکودک مضنون شویم چون بچهها نمیدانند چطور میشود از پس این کار برآمد.
انگیزهی شخص برای عمل: وقتی جانی وسط بازی توپ را تصادفاً به صورت سالی میزند او را از لحاظ اخلاقی مسئول نمیدانیم. از سوی دیگر اگر جانی انگیزه و نیت قبلی برای آسیب زدن به سالی داشته باشد کارش را به نوعی غیراخلاقی میدانیم و تنبهش میکنیم.
پیآمدهای عمل: البته همچنان عدالت باید رعایت شود و کسی باید خسارت تصادفات اتومبیلها را بپردازد (تصادف واقعی، نه تصادفی که راننده مست کرده، بلکه تصادفی که از سر یک اشتباه بی غل و غش روی داده باشد) حتی وقتی که میدانیم ماجرا تصادفا پیش آمده است. همچنین اگر کسی جرمی مرتکب شود که پیآمدهای بد مختلفی داشته باشد – مثل آنهایی که از انفجار بمبی که انداختهاید میمیرند، یا وقتی یک عالمه پول از یک عالمه آدم با هک کردن سیستم بانکی میدزدید – در چنین شرایطی مجرم را شدیدتر مجازات میکنیم.
توجیه عمل: منظورمان اینجا واقعا نظریهی اخلاقی یا قانونی است که کسی استفاده میکند تا عملی را توجیه کند، و با استدلال عقلی و توضیح حرفش را به کرسی بنشاند. مثلا ممکن است از این قانون اخلاقی که میگوید، «هیچوقت نباید دروغ بگویید» برای توجیه وقتی که واقعا راستش را گفتهاید استفاده کنید، یا یک بازپرس ممکن است از این استفاده کند که «یک نتیجهی عالی استفادهی اندک از ابزار شیطانی را برای رسیدن به نتیجه توجیه میکند» و شکنجه کردن کسی را توجیه کند که میداند بمبی که به زودی منفجر خواهد شد و جان صدها نفر را خواهد گرفت، کجا مخفی شده است.
اخیرا بحثهای جدید دربارهی حقیقت موجبیتگرایی مسائل مسئولیتپذیری اخلاقی را پیچیده کرده است. (بر اساس موجبیتگرایی جهان بیتوجه به انتخابهایی که میکنیم به مسیرش ادامه میدهد) اما یک ایدهی پایدار در این زمینه با استفاده از مفهوم سازگاری[۲] اینگونه میگوید که گناهکار دانستن با موجبیتگرایی سازگار است. حتی اگر این درست باشد که در جبر طبیعت گیر افتادهاید (ژنها و مغز) تربیتتان (مثلا پدرتان در کودکی مدام تنبیهتان میکرده و حالتان را میگرفته) اگر کاری غیراخلاقی بکنید و قانون را بشکنید همچنان میتوانیم شما را مسئول کارهایتان بدانیم و شما را زندان بیندازیم یا برنامهی درمان برایتان بچینیم و دارو تجویز کنیم تا انگیزههایتان تغییر کند و به شکل جبری اخلاقی و قانونی عمل کنید!
آخرین عاملی که در مسئولیت اخلاقی و قانونی در نظر میگیریم این است که فاعل تا چه حد به علت نهایی اشتباه یا زیان نزدیک است. والت دانشمند است، و احتمالا موجبیتگرا، اما به وضوح دربارهی انتخابهایش احساس گناه میکند، در ماجرای حذف کردن امیلیو تشویشاش را نشان میدهد و بعد از آن هم همانطور که خواهیم دید احساس ترس و پشیمانی را بروز میدهد.
گناهکار بودن والت در قتل امیلیو به این دلیل قابل بحث است که والت تلاش میکرد جان جسی و خودش را از مرگ حتمی نجات دهد. امیلیو و کریزی۸ قاتلان خونسردی بودند که بهشان نمیآمد به والت و جسی رحم کنند. علاوه بر آن استرس و خشونتی که در آن وضعیت وجود داشت تقصر والت برای قتل را کمرنگ میکند. کشتن در دفاع از خود دلیل و توجیهی شناختهشده است و بیشتر مردم قبولش دارند. اما (با عرض معذرت!) این توجیه در ماجرای قتل کریزی۸ رنگ میبازد.
کریزی۸
ولت قصد کرده بود امیلیو و کریزی۸ را با فسفین در کاروان بکشد. خلاص شدن والت و جسی آیندهی امن و امانشان در گرو حذف کردن هر دو مزاحم بود. متاسفانه والت نتوانست هر دو را در همان لحظه بکشد و کار خلاص کردن کریزی۸ به بعد موکول شد. فوریت دفاع از خود دیگر وجود نداشت، چون کریزی۸ در خانهی جسی اسیر شده بود و به آرامی از مسمویت فسفین رو به بهبود بود. مرگ کریزی۸ که مسموم و دربند بود و به آرامی داشت هوشیاریاش را به دست میآورد، محتوم بود و قاتل با شیر یا خط مشخص شد و این والت بود که باخت. در چنین شرایطی مدل هر بهانهای با ماجرای امیلیو متفاوت خواهد بود.
والت آنقدر از اینکه باید کریزی۸ را بکشد معذب بود که جدولی از لیست مزایا و معایب درست کرد تا کمکش کند تصمیمش را توجیه کند. دلیل عقلانی نهایی که مجابش کرد کارش را بکند یک مزیت از لیستش بود، اینکه اگر کریزی۸ را نکشد او خودش و خانوادهاش را خواهد کشت. این دلیل از غیراخلاقی بودن قتل قویتر بود.
در نهایت والت از کشتن کریزی۸ ناتوان بود و شروع کرد به حرف زدن با مقتول تا بهتر بشناسدش با او همدلی کند. این کار کشتن دشمن را سختتر کرد و در نهایت تصمیم گرفت کریزی را آزاد کند. اما وقتی متوجه شد یک تکهی تیز شبیه چاقو از بشقابی که موقع غذا دادن به زندانی تصادفا شکسته بود گم شده، فهمید باید کار را یکسره کند. کریزی۸ میخواست تا آزاد شد والت را بکشد. نزدیک بود والت گول بخورد و برای همین با خشونت گلوی کریزی را فشرد و یک زخم هم خودش برداشت. میتوان اینگونه بحث کرد که کار والت باز هم دفاع از خود بوده است، اما به نظر میرسد بار گناه اخلاقی کشتن کریزی۸ بیشتر از امیلیو است. چه چیزی باعث این تفاوت میشود؟
اسیر بودن کریزی۸ به نظر میرسد مسئولیت اخلاقی کشتنش را برمیانگیزد. چرا که والت میخواست هر دو را در کاروان در یک شرایط مسلم دفاع از خود بکشد اما ادعای کشتن یک اسیر برای دفاع از خود سختتر است. انتخاب والت برای کشتن کریزی۸ به وضوح فرق میکند. زمان برای تأمل کردن و گزینههای مختلفی برای انتخاب کردن داشت. میتوانست با مأموران تماس بگیرد و اعتراف کند. جرمهایش در آن زمان خیلی کمتر از قتل کریزی۸ بود. کشتن ایمیلیو هم به سادگی میتوانست به عنوان یک دفاع از خود مشروع توجیه شود.
والت با کشتن یک زندانی دربند یک درجه به گناه اخلاقی نزدیکتر شد. او دلیل بیواسطهی مرگ کریزی۸ است، گزینههای دیگری داشت و بهانهی اضطراری بودن اوضاع را هم نداشت. از آنجایی که دیگر قاتل خونسردی در کار نبود که بخواهد والت را بکشد، بیشک قتل کریزی۸ از امیلیو غیراخلاقیتر بود. والت راههای کمتر مسئلهدار اخلاقی را در برابرش داشت و انتخابشان نکرد. راهی را رفت که خودش میخواست و در نزول اخلاقی نهاییاش پایینتر رفت که به وضوح شرایط بغرنجی را که بعدتر در مرگ جین در فصل دو پیش میآید نشان میدهد.
جین
جین، دوستدختر جسی، یک معتاد پاکشده بود که راه شرافتمندانهای در زندگی جدیدش پی گرفته بود و مدیر مجتمع مسکونی پدرش شده بود و دوست داشت طراح تتو شود.
از بد حادثه با جسی موادفروش و معتاد آشنا شد. نتیجه قابل پیشبینی است که جین دوباره به اعتیاد برگشت و جسی را هم با هرویین آشنا کرد. جین که به هرویین معتاد شده بود و عاشق جسی بود، دوستش را مجاب کرد که جلوی شریکش درآید و به زور اخاذی و حقالسکوت از والت بخواهد سهمش را از سود مواد بدهد. والت کاملا میدانست که جین و جسی کل پول را تزریق میکنند و اگر از اوردوز نمیرند لااقل زندگیشان تباه خواهد شد. با این حال نرم شد و فهمید که باید به جسی اجازه دهد انتخاب خودش را بکند و میخواست پول جسی را پس بدهد. در این حین، اتفاقی دستش به جین که نشئه بود خود و باعث شد او کنار جسی به پشت بخوابد، جین بالا آورد و در گلویش گیر کرد و جلوی چشمان والت مرد، جسی هم تمام مدت در چرت شاهانهی هرویین بود. خوب، والت تا چه اندازه در مرگ جین مسئول است؟
مرگ جین مشکلات پیچیدهای را به نفع مجرم شناختن والت نشان میدهد. از لحاظ تکنیکی جین به دلیل انتخاب خودش در مصرف هرویین مرد و مرگش پیآمد استفاده از مواد بود. خیلی خوب میدانست که وقتی مواد بزنی ممکن است بالا بیاوری و در گلویت گیر کند و بمیری. برای همین به جسی هشدار داد که به پهلو بخوابد و خودش هم همین کار را کرد. ریسک را کم کرد ولی از بین نبرد، چرا که ممکن است انسان در خواب حالتش را عوض کند. اما این تلاش والت برای بیدار کردن جسی بود که تصادفا باعث شد جین به پشت بخوابد که دلیل مستقیم آسیبپذیر شدنش محسوب میشود. بالا آوردن جین لزوما نتیجهی قفا خوابیدنش نبود اما بالا آوردن در چنین حالتی بالقوه خطرناک بود. والت در جایگاهی بود که میتوانست زندگیاش را نجات دهد، اما آگاهانه انتخاب کرد که این کار را نکند. تقصیرش برای این انتخاب و نتیجهاش واضح است. برای مرگ جین گریه کرد.
اما آیا از لحاظ اخلاقی هم مسئول است؟ و اگر هست تا چه میزان؟ بخشی از این جواب به تفاوت بین مسئولیت کنشی و واکنشی بستگی دارد. به طور معمول وظیفهی مردم نمیدانیم که جان دیگران را نجات دهند مگر اینکه دانش خاصی داشته باشند یا با قربانی ارتباطی داشته باشند. هیچ مسئولیت کنشی برای نجات دادن غریبهای که در حال غرق شدن است وجود ندارد مگر اینکه شما نجاتغریق باشید و بنابراین با شناگرها ارتباطی داشته باشید. غریبههایی که نمیتوانند کودکی راکه در حال غرق شدن است نجات دهند قاتل نیستند و اخلاقاً هم فقط از لحاظ واکنشی ممکن است قابل سرزنش باشند. تقصیر اخلاقی دارند ولی دلیل ایجاد شرایط نبودهاند و وظیفهی کنشی برای نجات دادن ندارند. ممکن است از لحاظ واکنشی مسئول باشند، مخصوصا اگر توانایی نجات داشته باشند، اما نه قانونی و نه اخلاقی مقصر مرگ نیستند مگر اینکه به نوعی در شکلگیری شرایطی که قربانیان به نجات احتیاج پیدا کنند دخیل باشند و مسئولیت کنشی پیدا کنند.
والت در این ماجرا یک نقشهای کنشی هم داشت چون وارد خانهی جسی شد و برای جسی و جین که خوابیده بودند مزاحمت ایجاد کرد. اثر جانبی ناخواستهی تلاش فیزیکیاش برای بیدار کردن جسی، تکان دادن جین بود که باعث شد به پشت بخوابد و وقتی بالا میآورد توی گلویش گیر کند که سبب مرگش شد. پس والت در بالا بردن خطری که جین را تهدید میکرد نقش داشت و بعد از آن هم آگاهانه از کمک کردن اجتناب کرد. دلالیش واضح است: از اینکه جین از فعالیتهایش در تجارت مواد آگاه بود احساس نگرانی میکرد، تاثیر جین روی تنها شریکش که حالا با دوست دختر معتادش خوش بود و دیگر نمیخواست با والت کار کند. انگیزهاش برای کمک نکردن این بود که رابطهاش را با جسی، و احتمالا خود جسی را نجات دهد، اما به هر حال اینها انگیزهای برای حذف کردن جین به دست نمیدهد. والت یک ناظر بیگناه و معصوم نبود که مرگ یک غریبه را نگاه میکند، بلکه در واقع در آسیبی که پیش آمده بود مسئولیت کنشی داشت و از پیآمدهای کمک نکردنش باخبر بود و انتخاب کرد که به خاطر انگیزههای مختلفی که داشت مردن جین را تماشا کند و مسلما یکی از این انگیزهها سودی بود که این مرگ برای آیندهی خودش داشت.
مسئولیت اخلاقی والت یا تقصیرش در مرگ جین گرچه ترکیبی از مسئولیت کنشی و واکنشی است اما همچنان وجود دارد. دو مرگ بعدی از لحاظ واقعی بودن و مسائل اخلاقی پیچیدگی کمتری دارند.
سرعتگیرهای آزتک ۱ و ۲
والت یک بار دیگر در اپیزود «Half Measures» آخرهای فصل، سه جان جسی را نجات داد. جسی فهمیده بود گاس فرینگ پشت قضیهی استفاده از برادر جوان دوستدخترش برای کشتن دوستش کمبو بوده است، و تصمیم گرفت از سم رایسین برای کشتن گاس فرینگ استفاده کند. رایسین حتی در اندازهی دو سه دانه نمک هم کشنده است. جاسوسبازیهای جسی برای کشف هویت بالاسریها – که باید ناموجود میماندند- باعث شد گاس او را تهدیدی برای خودش به حساب بیاورد و دستور قتلش را بدهد. اما والت یک بار دیگر جسی را نجات داد (اگر فرض کنیم که بار قبل با مرگ جین این کار را کرده بود) و قاتلان بالقوهی جسی را با ماشین آزتکش زیر گرفت و آنی که از تصادف زنده مانده بود شلیک کرد.
کشتن سرعتگیرهای آزتک ۱ و ۲ دقیقا قتلی است که والت به صورت کنشی در آن مسئول است. برخلاف ماجرای امیلیو و کریزی۸ که قتل به دلیل دفاع از خود بود (دفاع از خود قطعی در امیلیو و دفاع از خود قابل بحث در کریزی۸)، وات از جانب مردی که کشتش تهدید نشده بود، جسی تهدید شده بود. سوال این است: اینکه والت کسانی را کشت که دوستش را تهدید کرده بود قابل توجیه– یا از لحاظ اخلاقی قابل ستایش است؟
وظیفهی نجات ممکن است در مواردی مثل نزدیکان انسان وجود داشته باشد. جسی و والت چنین رابطهای داشتند و در خیلی از موارد والت پدر معنوی جسی محسوب میشود و به نظر میرسد آیندهی جسی برایش از آیندهی پسر خودش، والتر جونیور، مهمتر است. والت به عنوان راهنما، معلم، گاهی دوست و شریک، جسی را راهنمایی میکند و او اعتماد به نفس و مهارتی یاد میدهد که در هیچ حالت دیگری ممکن نبود به دست بیاورد. درست است، والت در مرگ معشوق جسی، جین، دخالت داشت، اما کمکش هم کرد که هرویین را ترک کند، روش مخصوص پختن شیشهی آبی را یادش داد و از پولش مواظبت کرد و هنگامی که تهدید شده بود جانش را نجات داد. به خاطر این رابطهی خاص و جزئیاتش، والت وظیفهی خودش میدانست که از جسی محافظت کند، و برای همین هم ابتدا سعی کرد جسی را از کشتن گاس منصرف کند و بعد هم هنگامی که نوچههای گاس میخواستند دخل جسی را بیاورند پا پیش گذاشت و برای همین شاید کار والت توجیهپذیر باشد.
برخلاف فقدان مسئولیت کنشی برای کمک به غریبهها، در قبال دوستان، خانواده و دیگرانی که با آنها رابطهای خاص، مانند والت و جسی داریم، وظیفهای بر دوش خودمان احساس میکنیم. درست است که جسی مطمئنا بیگناه نبود، اما از گاس یا آن دو نفر مزدوری که برای کشتن جسی دستور گرفته بودند آدمحسابیتر بود. در این موقعیت، جسی کسی را نکشته بود و نیت کشتن گاس هم احتمالا به نوعی قابل توجیه است، چون میخواست انتقام دوستش را بگیرد و گاس را برای استفاده از یک بچهی بیگناه برای قتل تنبیه کند.
محاسبهی گناه اخلاقی والت در این شرایط نیاز به محسبات پیچیده دارد. کشتن دو نفر غیرمعصوم برای جلوگیری کشته شدن یک غیر معصوم دیگر قابل توجیه است؟ مطمئنا کسی به جسی برای قتل گاس گیر نمیدهد اما والت فرق میکند، کارها و نیات والت تا حدی او را مسئول تصمیم جسی برای قتل و بنابراین تهدید شدنش به مرگ میکند. در محسابات سودانگارانه، اگر با انجام دادن کاری خوشی کلی آنقدر زیاد شود که از ناخوشی کلی ناشی از آن کار بیشتر باشد، خوشترین نتیجه از لحاظ اخلاقی به دست میآید. با مقایسهی زندگی جسی در برابر زندگی دو نوچهی گاس به نظر میرسد رفتار والت قابل توجیه است. علاوه بر آن از آنجایی که خود والت هم در ایجاد این شرایط سهیم بود، نجات دادن جسی میتواند از لحاظ مسئولیتپذیری کنشی هم قابل توجیه باشد و رابطهی خاصی که با هم دارند و نیتهای خوب والت برای جسی هم در توجیه این قتل کمک میکند.
گیل
با مرگ گیل وضعیت اخلاقی والت به یک مرحلهی جدید نزول پیدا کرد. با وجود اینکه جسی دلیل مستقیم مرگ گیل بود، بیشک والت از لحاظ اخلاقی مسئول این ماجراست. محاسبهی میزان تقصیر اخلاقی در مرگ گیل پیچیده است. چرا که اینکه مسئولیت اخلاقی با چه کسی بود و چه شد که آخر سر چنین تصمیمهایی باید گرفته میشود انتخابی حیاتی است.
در مقایسه با تمام کاراکترهای برکینگبد گیل شخصیت بیگناهی محسوب میشود. یک نابغهی منزوی که برای شیشه پختن توجیهات ایدئولوژیک دارد. عشق پاک و سادهای به شیمی دارد که ناشی از طمع یا غرور نیست و احترام و ارادت خاصی هم به والت دارد. میداند که کاری که میکند غیرقانونی است ولی با ایدهآلهای لیبرالیستی خود مسئله را توجیه میکند که معتادان شیشه بالاخره شیشه پیدا میکنند و دستکم میتوان جنس باکیفیت تحویلشان بدهد. به نظر میرسد فقط به دلیل خلاقیتی که در این کار وجود دارد، عشقش به شیمی و نیازش به شغل است که جذب این کار شده است. به والت هم احترام میگذارد و دوست دارد تأییدش را به دست آورد.
اما گیل آلت دست گاس میشود که دانش والت را کش برود تا بتواند والت را حذف کند. والت میفهمد اگر گیل کار را یاد بگیرد دیگر مهرهی سوخته خواهد بود. و خیلی خوب میداند که یا جای اوست یا گیل. اما والت ماشه را نکشید. در عوض، جسی را برای کشتن گیل فرستاد، با وجود اینکه یک بار جسی را از کشتن گاس بر حذر داشته بود که خودش (اگر فرض کنیم جسی شانسی برای این کار داشت) جلوی یک قتل را گرفت. جسی در موقعیتی قرار میگیرد که یا باید گیل را بکشد یا شاهد کشته شدن والت باشد. البته والت جسی را در این موقعیت بغرنج قرار داده که در هر دو طرفش بدبختی است، اما کشتن گیل اولین قتل جسی است. هم برای جسی و هم والت یک نقطهی عطف است. یک انسان تقریباً بیگناه برای نجات یک سرطانی نسبتا گناهکار با خونسردی کشته میشود (Full measure). علاوه بر آن، والت خودش مرتکب قتل نمیشود و از جسی استفاده میکند که تا آن زمانی دستش به خون آلوده نشده بود. آیا جسی قاتل است؟ یا قاتل اصلی والت است، با وجود اینکه نقش مستقیمی در قتل گیل ندارد؟
جسی حالا هم از لحاظ اخلاقی و هم قانونی مرتکب قتل شده است. ماشه را کشیده و گیل را کشته، و اضافه بر آن، حق انتخاب داشته است. گرچه در حالی دست به این کار زد که میدانست شکست خوردن در این مأموریت به قیمت جان والت تماممیشود، اما هیج توجیه قانونی برای این کار نداشت، گیل تهدیدی محسوب نمیشد. شاید مسئولیت واکنشی اخلاقی برای مرگ والت داشت که نتوانسته بود گیل را بکشد، اما مسئولیت کنشی اخلاقی داشت که گیل بیگناه را برای نجات دادن والت نکشد. کشتن مایک بیشک توجیهپذیرتر بود. کشتن گاس که کاملا توجیهپذیر بود.
اما اینکه والت به جسی دستور داد گیل را بکشد تا خودش را از تهدیدی نجات دهد که ناشی از اعمال خودش بود او را به مقصر اصلی تبدیل میکند و آنقدری از لحاظ اخلاقی گناهکار است که خیلی فرقی نمیکرد خودش ماشه را بکشد. این نکته که نجات پیدا کردن والت منجر به نجات پیدا کردن جسی میشد و نقشهاش از مال جسی شدنیتر بود تا حدی ماجرا را تسکین میدهد. اما والت نیروی عامل بود و دستور صادر کرد و سرنوشتش به تصمیم جسی وابسته بود – سرنوشتی که اگر والت به جسی کمک میکرد تا نقشهی (احتمالا شدنی) قتل گاس را عملی میکردند یا گوش شیطان کر اگر کلا والت تصمیم نمیگرفت وارد تجارت شیشه بشود کاملا قابل اجتناب بود.
گاس، تیروس و هکتور سالامانکا
والت بهترینها را برای آخر کار نگه داشته باشد. خوب، البته منظورم تا آخر فصل چهار است و حساب کارهایش در فصل پنجم جداست. مسابقهی قتلها در انتهای فصل چهارم چند نتیجه داشت: حذف مهمترین تهدیدهای والت، شکلگیری چند نفرت شدید و هموار کردن مسیر والت برای تسلط به بازار شیشهی منطقه برای همیشه. اما این شبکهی پیچیدهی گناهان اخلاقی که این پایانبندی را ایجاد کرد بهترین چیز برای مقصود این نوشته است.
گاس و تیروس تهدید مسقتیم برای والت محسوب میشدند، و تلاشهای او و جسی برای مسموم کردن و بعد از آن ترکاندن گاس، مثل خیلی از نقشههایشان شکست خورد. اما والت رستگاریاش را در هکتور سالامونکا میدید. سالامونکا و گاس از دیرباز دشمن هم بودند. سالامانکا کسی بود که به شریک گاس شلیک کرده بود، شیمیدانی که نیمهی دوم رستوران پولوس هرمانوس بود. خواهرزادهی سالامونکا توکو بود و «تیو» (دایی) هکتور از والت هم دل خوشی نداشت چون والت را در مرگ توکو مقصر میدانست. اما نفرت سالامانکا از گاس عمیقتر شد چون گاس هر از گاهی به خانهی سالمندانی که تیو در آن بستری بود سر میزد و از سر و کله با او لذت میبرد. برای همین هکتور گزینهی مناسبی بود که بمبی را منفجر کند که والت نمیتوانست و جانش را فدا کند تا گاس و تیروسی را که آن گوشه ایستاده بود بکشد. (Face Off) باید بپرسیم مسئولیت اخلاقی والت در این بمبگذاری انتحاری چیست؟
بیشک والت به دلیل فراهم کردن ابزاری که تیو با آن خودش، گاس و تیروس را بکشد مسئول است. بدون بمب والت که کمی قبلتر برای منفجر کردن گاس ساخته بود، واضح است که تیو یک قربانی بیپناه در برابر طعنههای گاس باقی میماند. سالامانکا، گاس و تیوس هر سه قاتلانیاند که در تجارت مواد نقش دارند. اما والت هم همین است. والت از تیو به عنوان ابزاری برای خلاص شدن از گاس استفاده کرد. همچنین خلاص شدن از خود سالامانکا که به این دلیل که چیزهای زیادی از والت میدانست تهدید محسوب میشود و همچنین تیروس که بدون شک بعد از این ماجراها به هیچ چیزی جز قتل والت فکر نمیکرد. یک تیر و سه نشان.
والت در برابر فراهم آوردن مواد و ابزار (بمب) و انتخابی که برای تیو برای قتل/خودکشی ایجاد کرد مسئولیت اخلاقی دارد. گرچه تیو انتخاب آخر را کرد و دلیل نهایی مرگ گاس و تیروس محسوب میشود و مسئولیت اخلاقی و قانونی روی دوش اوست، و والت هم با او شریک است. از لحاظ قانونی والت در این توطئه نقش داشته و مجرم محسوب میشود. از لحاظ اخلاقی اجباری در کار نبود و راههای دیگری هم ممکن بود که به کشتن منجر نشود. برخلاف جسی، که وقتی والت به او دستور داد شلیک کند نتوانست، تیو قاتل قهاری بود با دلی پرکینه. تیو برای کشتن گاس دلایل خودش را داشت. میتوان اینگونه گفت که والت با فراهم کردن راهی که تیو بتواند تسویه حساب کند به او لطف کرد. این قتل سهگانه مهمترین دستاورد والت بود و برای پایان فصل چهار از لحاظ اخلاقی خیلی قابل قبولتر از کشتن گیل بیگناه به دست جسی بدبخت ترسیده بود که تا آن زمان کسی را نکشته بود.
ویرانی ثانوی
کمی در گناه اخلاقی والت در کشتن نه نفری که واضحتر از بقیه و مستقیما به سبب کارهایی که انجام داده یا نداده یا دستورات والت به قتل رسیدند، کند و کار کردیم. اما مرگ ۱۶۷ مسافر پرواز ویفرر ۵۱۵ و دونالد مارگولیس که خودش را به خاطر نقشش در تصادف هواپیما و مرگ دختر کشت هم جای کار دارد. دخترش جین بود و همانطور که دیدیم والت در مرگ دخترش نقش داشت. مرگ جین باعث اشتباه پدرش شد که آن باعث تصادف هواپیما و مرگ ۱۶۷ نفر شد. آیا والتر از لحاظ اخلاقی مسئول مرگ مسافران ویفرر ۵۱۵ و خودشکی دونالد است؟
با نگاه دوباره به عناصر مسئولیت اخلاقی – چیزهایی مثل علت و معلول، توانایی، انگیزه و پیآمدها و توجیه – گناهکار دانستن والت برای این قتلها یکجور کش دادن به نظر میرسد. با وجود اینکه کارهایش به طرز پیچیدهای به دو اتفاق تصادف هواپیما و خودکشی دونالد ارتباط داشت، و برخی تصمیمات والتر نقش مهمی در این ماجرها داشت، به نظر میرسد به نظر میرسد این اتفاقات خیلی دورتر از آنند که والت را مقصر بدانیم. والت علت است، اما علت نزدیک یا مستقیم این مرگها نیست. کارها و انتخابهایش امکان آن رویدادها را ایجاد کرد، اما آنها را محتوم نکرد. در عوض، دونالد مارگولیس توانایی اجتناب از تصادف هواپیما (شاید از لحاظ عاطفی اوضاع خوبی نداشت، اما تصمیم خودش بود که سر کار برگردد) و مرگ خودش را داشت.
بله، والت بار اخلاقی مرگ جین را به دوش میکشد، اما اعتیاد جین، انتخابهایش و کارهایش به نظر میرسد ریشه در خانوادهاش داشت. دونالد هم مشغول بازیابی از اعتیاد بود. والت جین را مجبور نکرده بود هرویین مصرف کند، همچنین نمیتوانست مطمئن شود پاک میماند. شکست دونالد در مرگش سهیم بود. گاهی فقط دوست داشتن فرزند کافی نیست. به هر حال والت خودش را درگیر ماجرا کرد تا جسی را نجات دهد. دونالد زیادی به دخترش اعتماد اشت و وقتی میتوانست جانش را نجات دهد نتوانست کاری بکند. گناه دونالت واقعی است و شایستهی ملامت بود، اما والت هم بیتقصیر نیست. همچنین دونالد در آخر هم به دلیل برگشتن به سر کار و هدایت مسیر هواپیماها مسئول بود (یکی از پراسترسترین شغلهای جهان)، چرا که وقتی عزادار دخترش بود هر روز جان هزاران نفر به عملکردش بستگی داشت.
در نهایت، به هر حال، باید والت را برای آسیبهای زیادی مقصر بدانیم. بهانهاش آبکی است: خیلیها با ترک خانوادههایشان بدون پول و میراث میمیرند. شاید تصمیمهای قبلیاش او را به اینجا رسانده است (نه میدانیم چرا گریمتر را ترک کرد و نه چرا غرور، خودبینی، حسادت یا فاکتورهای دیگری باعث جداییاش از الیوت شد)، اما خانوادهاش دوستش داشتند و برای شخصیتاش، یا شخصیتاش پیش از بد آوردن احترام قائل بودند.
در پایان فصل چهار والت شیطانی شده است در حد گاس – گرچه ظاهرا کمرش زیر فشار و استرس موفق شدن در این زندگی مجرمانهی جدید خم شده است. والت همسرش را هم با خودش پایین کشید و در پولشویی شریکش کرد و خانواده و دوستانش را به خطر انداخت. همانطور که دیدیم والت در موارد بسیار پیچیدهای از لحاظ اخلاقی مسئول است و اگر جلوتر بریم میتوانیم تاثیراتش را در انسانها و گروههایی که به دلیل تصمیمهای والت زندگیشان بدتر شده نیز ببینیم.
مانند ضدقهرمانهای یونانی، والت هم در تراژدی خودش محکوم به شکست است و در پایان فصل چهارم همه منتظر بودند که ببینند در فصل پایانی چه کسانی را با خودش به پایین میکشد.
[۱] David R. Koespsell and Vanessa Gonzalez
[۲] compatibilism
محمدرضا | ۲۸, اردیبهشت, ۱۳۹۵
|
اول بگم که بسیار لذت بردم
واسه خودم خیلی از این مسایل توی سریال سوال بود
ازنظر زهنی هم همین طرز فکر رو داشتم ولی قابل به بیان یا بحث کردن نبود واسم
وقتی همچین مطلبی که با فکر خودت یکیه میخونی واست تثبیت میشه و دیگه به درست بودنش دیگه شک نداری
بازم ممنون
ضمنا ای کاش سایتتون یه اپلیکیشن موبایل داشت
yaser | ۱۴, خرداد, ۱۳۹۵
|
مطلبتون عالی بود واقعن لذت بردم. امیدوارم کارتون رو با قدرت ادامه بدید.
آرش | ۱۶, خرداد, ۱۳۹۵
|
…گاس هر از گاهی به خانهی سالمندانی که “والت” در آن بستری بود … به جای والت “تیتو” صحیح است.
آرش | ۱۶, خرداد, ۱۳۹۵
|
“تیو”
محمد میرزایی | Author | ۱۶, خرداد, ۱۳۹۵
|
خیلی ممنون؛ اصلاح شد.