دنیل هس[۱]
«آیا هدف، وسیله را توجیه میکند؟ سوالی قدیمی که پاسخهای بسیاری در تاریخ فلسفهی اخلاق به آن داده شده است. دنیل هس، استاد فلسفهی دانشگاه برکلی، به سراغ یکی از مشهورترین انیمیشنهای هایائو میازاکی رفته است تا از طریق آن مکتب «نتیجهگرایی» اخلاقی را واکاوی کند. «ناویشکای درهی باد»، چالشی را پیش میکشد که در زندگی بارها با آن روبرو میشویم؛ اینبار در جهانی که به مرزهای نابودیاش نزدیک شده است.»
شاهکار پساآخرالزمانی هایائو میازاکی، ناویشکای درهی باد، پرسشهای بسیاری را پیرامون موضوعاتی مثل روابط انسانی با جهان طبیعی و این مسئله که آیا شکنجهی افراد بیگناه اخلاقا قابل توجیه است یا نه، برانگیخت. نقشهای اصلی فیلم را دو زن به نامهای «ناویشکا» و «کوشانا» برعهده دارند که هرکدام عقیدهی خاصی دربارهی چگونگی رفتار در تحولات مختلف سیاسی، اجتماعی و محیط-زیستی دارند.
کوشانا، شاهزاده و رهبر نظامیان امپراتوری تولمیکا، میپندارد که هر کسی باید آنچه در توانش است را برای بقا در جهانی پساجنگزده و ویرانشده انجام دهد؛ در حالیکه ناویشکا، شاهزادهی درهی باد، به محدودیتهای اخلاقی-رفتاری، حتی بعد از سقوط یک تمدن معتقد است. بررسی این دو نظرگاه متفاوت و یافتن ارتباط آنها با نظریههای اخلاقی مشابه، ما را در مشخص کردن اینکه آیا تنها بقای بشریت است که باید مورد مداقهی اخلاقی بگیرد یا نه، یاری میکند.
چه سقوط شهابسنگها بر زمین در «۷ دانه»[۲] ، چه فاجعهی اتمیای که در «کویر پانک»[۳] یا «ژنرال پابرهنه»[۴] دیدیم و چه ذوبشدن یخهای قطبی و تغییر محور کرهی زمین در «نئون جنسیس اِوَنجلیون»[۵]، هرچه که باشد، نابودی زمین یکی از مشغولیتهای معمول سازندگان انیمههای ژاپنی است.
انتخاب آخرالزمانی هایائو میازاکی برای «ناویشکای درهی باد»، جنگی بیو-اتمیست که در طی آن اغلب انسانها کشته شدهاند و محیط زیست کرهی زمین، دگرگونی اساسیای پیدا کرده است. نقطهی عطف این جنگ، فاجعهی عظیمی است که تحت عنوان «هفت روز آتش» شناخته میشود، و در طی آن سلاحهایی که به دست انسانها ساخته شده بودند، برعلیه انسانها شوریدند و آنها را از بین بردند؛ سلاحهایی زنده که نفس آتشینشان، یادآور انفجاری اتمی است و با تازیانههایی که به زمین زدند، بخشهای زیادی از آن را غیرقابل سکونت کردند.
فیلم هزار سال قبل، زمانیکه جنگلی سمی، پر از حشرات غولپیکر جهشیافته، در میان ویرانههای تمدن انسانی گسترش مییابد را نشان میدهد. «اوهم»، بزرگترین حشرهی جنگلهای سمی، خرخاکی عظیمالجثهای و ذیشعوری است که میتواند از طریق تلهپاتی با همنوعانش ارتباط برقرار کند. شیوع و گسترش جنگل، بازماندگان بشریت را بهجز مناطق کوچکی که شرایط زیستمحیطیشان هنوز برای بقای انسانها مساعد مانده، تحت فشار قرار داده است.
درهی باد، روستایی است که مردمانش آموختهاند در کنار جنگل و موجوداتش ، با سازگاری حداکثری زندگی کنند. اهالی درهی باد، از آسیابهای بادی برای مهار بادهای شدیدی که از دریای نزدیک دهکده میآیند استفاده میکنند تا از گازهای کشندهی جنگل سمی در امان بمانند. آنها برای حفظ و نسوزاندن هاگهای سمیای که در اطراف دهکده پخش شده بودند و تهدیدی جدی برای مزارعشان به حساب میآمدند، جنگل سمی را رها کرده و بهحال خود گذاشتند و جنگل نیز به نوبهی خود، در صلح با مردم درهی باد قرار گرفت.
زندگی خارج از دره – جایی که طوایف و ملل مختلف در رقابتی پایانناپذیر تلاش میکنند تا منابع محدود و کمیاب باقیمانده را بدست آورند و با وارد کردن ضربهای قاطع به جنگل، حاکمان بلامنازع زمین باشند- تضادی مشخص دارد. کشمکش میان دو قوم پجایت – پادشاهی بیابانها- و تولمکیا (که پیشتر دربارهاش صحبت کردیم) نقشی اساسی را در روند اتفاقاتی که در این فیلم میافتد، بازی میکند.
نقطهی عطف فیلم جاییست که پادشاهی پجایت یکی از سلاحهای زندهای را که در «هفت روز آتش» جهان را به نابودی کشاندند – در حالیکه زیر شهر، بهخواب زمستانی عمیقی فرورفته بود – پیدا میکند. امپراتوری تولمکیا از این قضیه مطلع میشود و به امید بهچنگ آوردن و استفاده از این موجود برای دفاع در مقابل جنگل سمی و نابودی کامل آن، نیروهایش را به رهبری کوشانا برای مقابله با پجایتیها اعزام میکند. با اینکه حملهی کوشانا با موفقیت انجام میشود و پجایتیها شکست میخورند، این هجوم هزینهی زیادی را در پی دارد و بسیاری از مردم پجایت در این جنگ کشته میشوند. کوشانا و ارتشش پس از این جنگ، اسلحهی مرگباری که از پجایتیها به غنیمت گرفتهاند را در سفینهی فضایی غولپیکرشان میگذارند و با شاهزادهی پجایتیای که گروگان گرفتهاند، به سمت تولمکیا بازمیگردند تا هر ضدحملهای از طرف پجایتیها را خنثی کنند.
تهاجم کوشانا به سرزمینهای پجایت، مسئلهی مهمی را پیش میکشد. انگیزههای او برای این حمله از یک طرف غیرقابلدرک است و از طرف دیگر، شایستهی تحسین. او با برخی دلایل باور دارد که برای کنترل موجود غولپیکر و خطرناکی که در شهر پجایت پیدا شده است، امپراتوری تولمکیا، ارتش آمادهتر و مستحکمتری دارد و نابودی ابدی جنگل و بازگشت نسل بشر به شکوه و صلابت پیشین خود، با استفاده از این اسحلهی مرگبار، توسط نیروهای تولمکیا کاملا محتمل است. در این راه، کشته شدن چند نفر نیز با اینکه تاسفبرانگیز است، اما قدمی اجتنابناپذیر برای بازگرداندن بشریت به وضعیت سابق خود محسوب میشود. آیا میتوان حملهی کوشانا به پجایتیها که با هدف گسترش رفاه و آسایش تمامی ابنای بشر انجام گرفت را کار درستی دانست؟
این کار به نفع همهی ماست. سعی کن این قضیه را بفهمی.
اینکه تمام مردمی که خود را در فضایی آخرالزمانی مییابند، باید هرآنچه در توان دارند را برای بقا و ادامهی زندگیشان بهکار بگیرند، کاملا قابل درک است. از این گذشته، زمانی که زمین به نابودی کشانده شده، احتمالا وقت خوبی برای توجه به وظایف اخلاقی مردم نیست. مردم بهشکلی کاملا منطقی نگران این هستند که چه کاری بقای آنها را در شرایطی که همهچیز دگرگون و منقلب شده تضمین میکند. آیا میتوان ایرادی به این نگرش وارد آورد؟ مسلما تصمیم مردم برای رفتن بههر جایی که جان خانواده، دوستان و ملتشان یا حتی تمام ابنای بشر را نجات دهد و ضامن بقایشان باشد، تحسینبرانگیز و قابل ستایش است. اگر قابل سوال بودن از لحاظ اخلاقی بدین معنی باشد که در شرایط نامتعارف لازم است که به نتیجهای نهایی برسیم که کاملا رضایتبخش باشد، چرا دیگر دغدغه داشته باشیم؟ و اهمیت چه چیزی بیشتر از بقای تمام گونهها است؟ سربازی مثل کوشانا باوجود قربانی کردن چند انسان بیگناه، پایههای اخلاقی مستحکمی دارد؛ اینطور نیست؟
کسی که با دلایل فوقالذکر همراه شود و دیدگاهی مشفقانه نسبت به آنها داشته باشد، همنظران و متحدان بسیاری در سنت فلسفی خواهد یافت. یکی از مکاتب مهم و موثر در فلسفهی اخلاق، نتیجهگرایی است. ایدهی اصلی نظریات نتیجهگرایانهی اخلاقی، در سادهترین شکل ممکن این است: « عمل درست در هر شرایطی، عملی است که بهترین نتیجهی کلی را در پی داشته باشد؛ نتیجهای که در قضاوتی غیرشخصی، وزنی یکسان به نفع هرکس بدهد.» این ایدهای سرراست و بسنده است.اگر به دنبال فهمیدن بهترین عمل به لحاظ اخلاقی هستید، کافیست به نتایج کارهای پیشنهادی توجه کنید. اگر آن عمل، بهترین نتیجه را برای کسانی که درگیر قضیه هستند حاصل کند، درنتیجه میتوان آن را درست و اخلاقی دانست.
ایدهی اصلی نظریات نتیجهگرایانهی اخلاقی، در سادهترین شکل ممکن این است: « عمل درست در هر شرایطی، عملی است که بهترین نتیجهی کلی را در پی داشته باشد؛ نتیجهای که در قضاوتی غیرشخصی، وزنی یکسان به نفع هرکس بدهد.» این ایدهای سرراست و بسنده است.
در طول روایت فیلم، ناویشکا را میبینیم که از راهبرد نتیجهگرایانه خیلی زود بهره میگیرد؛ زمانیکه سفینهی هوایی کوشانا هنگام بازگشت از پجایت، با کوههای درهی باد برخورد و سقوط میکند. در شرایطی که مردم دره درگیر خاموش کردن سفینهی آتشگرفته و کمک به مجروحان حادثه بودند، سپاه کوشانا برای اطمینان از اینکه سلاحمرگبار باستانی توسط مردم دره به تصرف درنیامده باشد، به درهی باد هجوم میبرد. در جریان حملهی سربازان کوشانا، پادشاه درهی باد – پدر ناویشکا – کشته میشود. ناویشکا به محض دیدن جسد پدرش، خون جلوی چشمانش را میگیرد و با بیرون کشیدن شمشیرش، قصد کشتن سربازان تولمکیایی را میکند. وقتی عمویش – لرد یوپا – با تحکم از او میخواهد که آرام بگیرد، ناویشکا به رفتارش وقتی خشم بر او غالب شد، فکر میکند و متوجه میشود که اگر بخواهد خون را با خون پاک کند و راه کشتن تولکمیاییها را در پیش گیرد، نه تنها خودش را به کشتن خواهد داد، بلکه ارتش تولمکیا تمام مردم دهکده را در واکنش به رفتار او قتل عام خواهند کرد. ناویشکا خود را تسلیم میکند و طی یک خطابهی عمومی، مردم را به همکاری با تولمکیاییها فراخواند. ناویشکا بر این باور است که بهترین نتیجه برای تمام افرادی که درگیر این شرایط هستند، توقف جنگ و نزاع است. زنده گذاشتن سربازان تولمکیایی، بهترین راه رسیدن به این نتیجه بود.
با در نظر گرفتن چنین چارچوب اخلاقی نتیجهگرایانهای، میتوانیم به رفتارهای کوشانا نگاهی دوباره بیفکنیم. او بازی را کاملا شرافتمندانه تمام کرد؛ با متحد کردن انسانهای باقیمانده زیر پرچم رهبری که میتواند با استفاده از منابعی که در دست دارد، جنگل سمی و حشرات تغییرشکل پیدا کردهای که نسل بشر را تهدید به نابودی میکنند، از میان بردارد و ویران کند. تا جایی که به کوشانا مربوط میشود، حمله به پجایتیها و سپس هجوم بر درهی باد با اینکه مایهی تاسف بودند اما برای بقای نسل بشر، هزینههایی به حساب میآمدند که باید داده میشدند. قطعا کوشانا برای رسیدن به اهدافش، ناگزیر باید کارهایی زشت و انسانی انجام دهد؛ با اینحال اهداف او قابلدرک و تحسینبرانگیزند و حتی از نگاه یک ناظر بیطرف نیز، در جهت حفظ منافع نسل بشرند. بنابراین اقدامات و رفتارهای کوشانا را میتوان در بستر نتیجهگرایانه توجیهپذیر دانست؛ اما آیا پروندهی این داستان را میتوان در این نقطه مختومه اعلام کرد؟
[۱] Daneil Haas
[۲] «۷ seeds» مانگایی است که توسط یومی تامورا طراحی و نوشته شده است.
[۳] «Desert Punk» مانگایی پساآخرالزمانی است که توسط اوسونه ماساتوشی نوشته و انیمهی تلوزیونی آن هم در سال ۲۰۰۴ به کارگردانی تاکایوکی ایناگاکی به بازار عرضه شده است.
[۴] «Barefoot Gen» انیمهای ژاپنی است که خالق آن، کیجی ناکازاوا، داستانش را برپایهی تجربیات خودش از هیروشیما نوشته است.
[۵] «Neon Genesis Evangelion» که معمولا به «اوا» یا «اونجلیون» شناخته میشود، در سال ۱۹۹۵ توسط هیدکی آنو کارگردان انیمههای ژاپنی، تولید و در ۲۶ قسمت عرضه شد.
atefeh | ۱۷, اردیبهشت, ۱۳۹۵
|
مطالبتون عالیه و واقعا تمرین اندیشیدن….
امیدوارم تداوم داشته باشه و موفق باشید