مواجهه با واقعیت به جای گریز از آن

«از نظرِ کانت خلوصِ اثر تنها به وسیله‌ی چیزهایی می‌تواند تکمیل – تکمله‌دار – شود که به گونه‌یی گذرا، غیرِقطعی، و غیرِذاتی متعلق به اثر باشد یعنی مؤکداً بیرونِ اثر بماند. با این‌حال هنوز تکمله تکمیل‌گرِ خلوص است. خلوصی که در این‌صوررت باید همواره و از ابتدا مادونِ خلوص باشد. بنابراین ازآغاز، خلوصِ اصیلِ اثرِ هنری دربرگیرنده‌ی یک فقدان است. این همان فقدانی است )فقدانی آغازین(  که تکمله آن را تکمیل می‌کند. این‌گونه است که اثرِ تکمله‌گی ذاتیِ ساختمانِ خودِ اثر به نظر می‌رسد. ذاتی لیک تهدیدکننده چه، عیان می‌سازد که بیرونِ تکمله هیچ «خود»ی وجود ندارد که متعلق به اثر باشد. این عینِ ایده‌ی اثر، خود اثر است که بر پایه‌ی عملِ تکمله‌گی بنا می‌شود، زیرا تفاوتی که اثر از درون و بیرونِ خویش به دست می‌دهد تفاوتی غیرِقطعی است.»[۱]

«فقط سه درصد مردم اهداف مشخصی دارند و آن‌ها را روی کاغذ می‌آورند. این افراد در مقایسه با افرادی که از نظر میزان تحصیلات و توانایی برابر و یا بهتر از آن‌ها هستند اما به هر دلیلی هرگز وقت خود را صرف روی کاغذ آوردن هدف‌های خود نکرده‌اند، پنج تا ده برابر بیشتر کارایی دارند. شما می‌توانید تا آخر عمر از یک روش موثر برای مشخص کردن و رسیدن به هدف‌هایتان استفاده کنید. این روش هفت مرحله ساده دارد. با رسیدن به هرکدام از این هفت مرحله می‌توانید کارایی خود را دو تا سه برابر کنید. بسیاری از افرادی که دوره‌های آموزشی مرا به اتمام رسانده‌اند، با استفاده از این روش ساده‌ی هفت مرحله‌ای توانسته‌اند درآمد خود را ظرف چند سال و حتی چند ماه به‌طور چشم‌گیری افزایش دهند.»[۲]

دو متن بالا، بخشی از دو کتاب کاملا متفاوت هستند. یکی از آن‌ها – تکلمه‌گی – با نثری پیچیده و مغلق نوشته و ترجمه شده است و دیگری – قورباغه‌ات را قورت بده – لحنی عامیانه و ساده دارد. بازار نشر ایران به‌طور فزاینده‌ای توسط این دو سبک در حال تسخیر شدن است؛ متن‌های فلسفی-ادبی سخت‌فهم که حتی در کشورهایی که کتاب‌ها به زبان آن‌ها نوشته شده‌اند هم مورد توجه قرار نمی‌گیرند و در کنار آن‌ها، کتاب‌های روان‌شناسی مثبت‌اندیش و موفقیت‌محور که با ادعای به ارمغان‌آوردن زندگی‌ای شاد و آرام و بی‌دغدغه برای مردم، به چاپ‌های چندم می‌رسند. کتاب‌های دسته‌ی اول، در فضای روشنفکری و دانشگاهی مورد استقبال قرار می‌گیرند و دسته‌ی دوم، جای خود را میان بخش گسترده‌تری از مردم – عامه‌ی مردم – باز می‌کنند. اما آیا کلیشه‌ی عرضه-تقاضا به‌شکل درستی در نشر ایران برقرار است؟
کتاب‌های انگیزشی، در پی پاسخ به این سوال‌اند که چرا خوشحال و موفق نیستیم و در کارهایمان تنبلی می‌کنیم؛ چرا ما نباید پولدار باشیم و چرا به همه‌چیز عشق نمی‌ورزیم؟ کتاب‌های فلسفی نیز اغلب از «اپوخه‌ی هوسرلی»[۳] و «ساخت‌شکنی آنتولوژی درون‌ماندگار»[۴] و «اگزیدن دازاین در واقع‌بودگی هرروزینه»[۵] صحبت می‌کنند؛ مفهوم‌پردازی‌هایی که حوزه‌ی روشنفکری ایران را به تصرف خود درآورده‌اند و به مخالفت با ساده‌نویسی برخاسته‌اند. در همین این شرایط است پیچیده‌گویی و سخت‌نویسی ارج می‌یابد و ساده سخن گفتن، نکوهش می‌شود. اما آیا زندگی را می‌توان آن‌طور که اسپنسر جانسون در «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» می‌گوید مدیریت کرد و با روش‌هایی که رابرت کیوساکی در کتاب‌های اقتصادی‌اش (مثل «پدر پولدار، پدر بی‌پول») معرفی می‌کند – که شباهت بسیاری به شعبده‌باز قهاری که می‌خواهد برای تماشاچیانی که منتظر یک معجزه هستند تردستی عجیبی را انجام دهد دارد – به ثروت هنگفتی دست یافت؟ پاسخ هرچه که باشد، افیونِ «موفقیت» و «برتری»، دامن‌گیر جامعه‌ی ماست. فلسفه در ایران نیز، نه با ترجمه‌ی متون کلاسیک، که با برگردان‌های پیچیده‌ای از آثار متفکران معاصر – عموما پست‌مدرن و پساهایدگری – به حیات خود ادامه می‌دهد. اما آیا فلسفه‌ای که در ایران خوانده و نقد و تحلیل می‌شود، به اینجا و اکنونِ ما ارتباطی پیدا می‌کند؟ آیا می‌توان از نگاهِ دلوز به نیچه یا روایت دریدا از روسو، به جایی که پرتاب‌ شده‌ایم[۶] بیندیشیم؟ نسبت ما با تاریخ فلسفه چیست و چرا ژیژک و لاکان و بودریار و لیوتار، به افلاطون و هراکلیتوس و پارمنیدس ارجحیت می‌یابند؟ برای این پرسش این هر پاسخی که در چنته داشته باشیم، باز هم نمی‌توان منکر شد که پیچیده‌نویسی و سخت‌فهمی، ارزش‌هایی‌اند که مترجمان و مخاطبان‌شان را به وجد می‌آورند.

شاید در ابتدا مقایسه‌ی این دو کتاب کمی دور از ذهن به نظر برسد اما باتوجه به ترجمه‌های فله‌ای این کتاب‌ها در نشر ایران، آن‌ها مدعیان اصلی فهمِ «انسان» هستند و مخاطبان تنها از رازی که آن‌ها می‌آفرینند استقبال می‌کنند. رازی که ارتباطی به پیچیده‌گی‌های زندگی واقعی ندارد.

شاید در ابتدا مقایسه‌ی این دو کتاب کمی دور از ذهن به نظر برسد اما باتوجه به ترجمه‌های فله‌ای این کتاب‌ها در نشر ایران، آن‌ها مدعیان اصلی فهمِ «انسان» هستند و مخاطبان تنها از رازی که آن‌ها می‌آفرینند استقبال می‌کنند. رازی که ارتباطی به پیچیده‌گی‌های زندگی واقعی ندارد.

با این‌حال چه چیزی میان کتاب‌هایی که با رویکرد‌های مثبت‌اندیشانه منتشر می‌شوند و متون فلسفی‌ای که غالبا تفسیری از متنِ اصلی یک فیلسوف‌اند و زبانی مغلق و دشوار دارند، مشترک است؟ زندگی روزمره، امری فرّار است؛ نمی‌توان آن‌را کلیتی منسجم دید، بلکه مثل دیواری که به شکلی نامنظم کاشی‌کاری شده، باید روی تک‌تک اجزای آن دقیق شد. روان‌شناسی مثبت‌گرا و همایش‌های موفقیت و کتاب‌های مدیریت زندگی، همه به‌دنبال راه‌کاری برای به‌چنگ آوردن زندگی روزمره‌اند اما به‌دلیل ماهیت نامنجسم آن، مجبور به ساده‌سازی می‌شوند. ما در طول روز با سیاره‌های تلویزیونی[۷] بی‌شماری روبرو می‌شویم که برای مواجه با هرکدام، باید مدت‌ها وقت صرف کنیم. پس چرا بازار جملات انگیزشی-‌مثبت‌اندیشانه به این حد، چه در عرصه‌ی نشر چاپی و چه در شبکه‌های اجتماعی، داغ و پرطرفدار است؟ آیا فلسفه همین‌قدر که کتاب‌های پرفروش این عرصه نشان می‌دهند، دور از ذهنیتِ روزمره‌ی ماست و تنها به حیطه‌هایی می‌پردازد که کمتر کسی قادر به درک آن است؟ مگر فلسفه جز «آموختن اندیشیدن» و تفکر درباره‌ی آن‌چه «هستیم» است؟
اندیشیدن عمل ساده‌ای نیست و کتاب‌هایی که در دو حیطه‌ی فوق‌الذکر منتشر می‌شوند، از شما می‌خواهند به چیزی فکر نکنید. به عبارت دیگر، هم کتاب‌های فلسفی حالِ حاضر و هم متون انگیزه‌بخشِ مثبت‌گرا، می‌خواهند مخاطب را از «زندگی» به همان مفهومِ پیچیده و غیرقابل بیانش «فراری» دهند؛ فراری جادویی. یکی از طریق ساده‌کردن همه‌چیز و نهایتا، گرفتنِ جوهر مرموز زندگی و تهی کردن آن از معنی واقعی‌اش و دیگری، با انتزاعی کردن و غیرقابل‌فهم نشان دادن چیزهایی که شاید هیچ‌وقت به آن‌ها بر نخوریم. فرار از زندگی، یعنی فرار از واقعیت آن. واقعیتی که از بی‌شمار عنصرِ آشکار و پنهان تشکیل شده است؛ از بی‌شمار تلویزیون.
مفاهیمی هم‌چون «اعتماد به نفس»، «موفقیت» و «انگیزه» در نبودن‌شان معنا پیدا می‌کنند. فردی که خود را شکست‌خورده و ناامید می‌یابد، نزدیک‌ترین راهی را که او را به سر منزل مقصودش می‌رساند انتخاب می‌کند؛ نزدیک‌ترین راه، یعنی همان «چند راه برای رسیدن به اهداف‌مان». اما آیا واقعیت همین‌قدر ساده و پیشِ پا‌افتاده است؟ آیا همانطور که نویسندگان کتاب‌های انگیزشی ادعا می‌کنند، می‌توان با خواندنِ نوشته‌هایشان، به تمام چیزهایی که می‌خواهیم برسیم؟ کمی شبیه جادو و شعبده به نظر می‌رسد. این کتاب‌ها، گروهی را هدف قرار می‌دهند که از همه‌چیز دست کشیده‌اند، با عنوان‌هایی جذاب و محسور کننده: «ده راز موفقیت که اگر بدانید، همه‌چیز تغییر می‌کند.»، «پانزده روش برای تنبل نبودن و امید به زندگی داشتن» و هر عنوانی از این دست. مخاطبان در ابتدا تنها دست به تجربه می‌زنند اما به‌دلیل خاصیت افیونی این متن‌ها، دیگر نمی‌توانند بدون آن‌ها به زندگی عادی‌شان ادامه دهند. آن‌ها تصور می‌کنند که همیشه «راز»ی وجود دارد که باید برایشان برملا کنند، چرا که آن‌ها به‌دنبال «پاسخ»اند. پاسخی سهل‌الوصول و بی‌چون و چرا. همین‌جاست که چرخه‌ی معیوب تماشاچی-شعبده‌باز شکل می‌گیرد. تماشاچی تنها ناظر کارهای شعبده‌باز است و با بیرون آمدن از سالن نمایش، دوباره به زندگی واقعی و روزمره پرتاب می‌شود. زندگی‌ای که در آن هرلحظه تصمیم می‌گیریم و خود را در شرایطی می‌یابیم که باید دست به انتخاب بزنیم. مخاطبان این کتاب‌ها، نمی‌توانند از جذابیت نمایش بگذرند. آن‌ها می‌خواهند در همان فضای رمزآلودی زندگی کنند که همه‌چیز در آن ممکن است؛ همه‌ی پاسخ‌ها در آستین شعبده‌باز است و تا او نخواهد، چیزی فاش نمی‌شود. بیرونِ سالن، جایی است که تکنیک‌های کنترل خشم و راه‌کاری ثروتمند شدن و روش‌های ارتباط صحیح با دیگران جواب نمی‌دهد؛ چرا که انسان و زندگی، آن‌قدرها هم ساده نیستند.

مخاطبان این کتاب‌ها، نمی‌توانند از جذابیت نمایش بگذرند. آن‌ها می‌خواهند در همان فضای رمزآلودی زندگی کنند که همه‌چیز در آن ممکن است؛ همه‌ی پاسخ‌ها در آستین شعبده‌باز است و تا او نخواهد، چیزی فاش نمی‌شود. بیرونِ سالن، جایی است که تکنیک‌های کنترل خشم و راه‌کاری ثروتمند شدن و روش‌های ارتباط صحیح با دیگران جواب نمی‌دهد؛ چرا که انسان و زندگی، آن‌قدرها هم ساده نیستند.

مخاطبان و خوانندگان کتب فلسفی پیچیده و هم‌چنین مترجمان آن‌ها نیز برای گریز از واقعیتی که زندگی دارد، به رازآلودگی پناه می‌برند. پس از هگل، فلسفه همان تاریخ فلسفه تلقی می‌شود و فلسفیدن، در نگاهی انتقادی به آرای متفکران پیشین است که معنی می‌یابد. با این فرض، نمی‌توان یک‌باره دست به خواندن کتابی از ژیژک یا متنی از هیدگر زد. به‌طور مثال، ژیژک در پی تفسیر لاکان است و لاکان نیز از دیالکتیک هگلی و زبان‌شناسی سوسوری برای بسط اندیشه‌هایش بهره می‌برد و هگل نیز برای اندیشیدن، به فلاسفه‌ی پیش از خود رجوع می‌کند. اما آیا واقعا تمام مخاطبان ژیژک، هگل و فلاسفه‌ی پیش از او را خوانده‌اند؟ پاسخ قطعا به دلیل ساده‌ای منفی است. نگاهی اجمالی به اقبال عمومی نسبت به کتاب‌های لاکان و هگل، مسئله را روشن می‌کند. پس چرا لاکانی که از سخت‌فهم‌ترین روان‌کاوان معاصر است، این‌چنین مورد استقبال مخاطبان قشر نخبه‌ی جامعه قرار می‌گیرد؟ لاکان، مفرّی است برای گریز از زندگی روزمره. هم‌چنین است دیگر متون دشوار و پیچیده. آن‌ها تنها تکیه‌گاهی هستند برای کسانی که نمی‌خواهند واقعیت زندگی را بپذیرند. رمزآلود بودن لاکان، به اندازه‌ی پیچیدگی‌ها و اضطراب‌های زندگی، ترسناک نیست. زندگی در دنیای رازآمیز، قدرت‌هایی جادویی به انسان می‌بخشد که در زندگی روزمره از آن‌ها خبری نیست. قدرت‌هایی که تنها از خلال اندیشه‌های دشوار و آن‌جهانی[۸] بدست می‌آیند.

باید به زندگی همان‌طور که هست اندیشید. زندگی روزمره شامل تمام عناصری است که شاید هیچ‌وقت با دقت به آن‌ها نگریسته‌ایم. دنیای واقعی، تلویزیون‌هایی دارد که برای فهمیدن منظور و دلالت‌شان، باید مدت‌ها به ‌آن خیره بمانیم.

باید به زندگی همان‌طور که هست اندیشید. زندگی روزمره شامل تمام عناصری است که شاید هیچ‌وقت با دقت به آن‌ها نگریسته‌ایم. دنیای واقعی، تلویزیون‌هایی دارد که برای فهمیدن منظور و دلالت‌شان، باید مدت‌ها به ‌آن خیره بمانیم.

«فلسفیدن دات کام» در پی شناخت و ترمیم شکافی است که میان فلسفه و زندگی روزمره‌ی جامعه‌ی ایرانی شکل گرفته است. مجموعه‌ی «فلسفه و فرهنگ عامه» می‌کوشد تا نسبت فلسفه را با تمام تلویزیون‌هایی که اطراف‌مان روشن‌اند را  معین کند؛ توسط فیلسوفانی که هر یک خود را جای یک از متفکران تاریخ فلسفه می‌نشانند و به یکی از این تلویزیون‌ها خیره می‌شوند. از فیلم‌ها و سریال‌هایی که می‌بینیم گرفته تا بازی‌هایی که انجام می‌دهیم و کارهای ساده‌ای که در طول روز، بی‌اعتنا از کنارشان رد می‌شویم. فلسفه را می‌توان جدای از همه‌ی بحث و جدل‌هایی که پیرامون تعریف‌اش وجود دارد، «اندیشیدن» دانست و چه کاری بهتر از رجوع به کسانی که پیش از ما، تمام عمر را صرفِ تفکر کرده‌اند. شاید در بادی امر، تحلیل اضطراب پنالتی از نظرگاه کیرکگور یا تفکر درباره‌ی فیلم‌های عامه‌پسند کمی غریب و دور از ذهن به‌نظر برسد، اما ذهن انسان حد و مرزی نمی‌شناسد. می‌توان به قاتلان سریالی اندیشید، از یک قهوه خوردن ساده به پرسش‌های عمیق اخلاقی رسید، هنگام دیدن سریال کودکانه‌ای مثل «باب اسفنجی» به پیچیده‌ترین مسائل بشری فکر کرد و «گل قرن» مارادونا را با معجزه پیوند داد. «فلسفیدن دات کام» قصد دارد که فلسفه را از کتب پیچیده و سخت‌خوان خارج کند و به زندگی روزمره بیاورد؛ زندگی‌ای که با راه‌کارهای موفقیت و انگیزه‌بخش، روی ریل واقعیت نمی‌افتد. فلسفه، هیچ‌گاه به‌دنبال پاسخ دادن نبوده است. به همین دلیل است که این مجموعه، به هیچ‌عنوان تفسیر جدیدی بر عناصر فرهنگ عامه محسوب نمی‌شوند. آن‌ها تنها از زندگی پرسش می‌کنند. زندگی‌ای که از عشق در نگاه اول و تخمه‌خوردن وسط یک بازی حساس و تنهایی آزاردهنده و اضطراب و تشویش یک مصاحبه‌ی کاری و بی‌شمار عناصر دیگر تشکیل شده است؛ زندگی‌ای که با ما معنی می‌شود. آیا نمی‌توان به اخلاقی بودن یا نبودنِ کارهای کلاه‌قرمزی فکر کرد؟ آیا نیچه برای سلبریتی‌های اینستاگرام پیغامی دارد؟ و آیا آدورنو اگر در زمانه‌ی ما می‌زیست، دربی استقلال و پرسپولیس را چگونه می‌فهمید؟ «فلسفیدن دات کام» آغاز راهی است برای شروعِ تفکر درباره‌ی هرآنچه دور و برمان می‌گذرد؛ مشارکت در رمز و راز زندگی واقعی به‌جای پناه بردن به جادو و خرافات.

[۱]  تکلمه‌‎گی، نوشته‌ی نایال لوسی، ترجمه‌ی شاهین کوهسار، انتشار توسط وبسایت ناممکن.

[۲]  قورباغه‌ات را قورت بده: ۲۱ روش عالی غلبه بر تنبلی و انجام بیشترین کار در کمترین زمان، نوشته‌ی برایان تریسی، ترجمه‌ی اشرف رحمانی و کوروش طارمی، انتشار توسط وبسایت نسیم رضوان.

[۳]  مفهومی در سپهر اندیشه‌ی هوسرل، پدیدارشناس آلمانی.

[۴]  اصطلاحی دلوزی است که وی در کتاب «تفاوت و تکرار» – پایان‌نامه‌ی دکترایش – از آن بهره می‌گیرد.

[۵]  هیدگر از این مفهوم برای فراافکندن دازاین در امکانات پیش روی خویش در کتاب مهم‌اش – هستی و زمان – استفاده می‌کند.

[۶]  هیدگر یکی از ویژگی‌های «دازاین» را پرتاب‌شدگی می‌داند. همان مفهومی که در ادبیات سنتی ایران نیز به آن اشاره شده است. مثل: «از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود»

[۷] در فیلم «اتاق» اثر لنی آبراهامسون، شخصیت اصلی، که کودکی پنج ساله است، جهان اطرافش را به سیاره‌های تلویزیونی‌ تشبیه می‌کند. جهان در نگاه او، به تعداد زیادی تلوزیون می‌ماند که همگی با هم در حال پخش کردن یک واقعیت‌اند.

[۸]  جهانی که در آن زندگی نمی‌کنیم. جهانی که در آن مارکِ پنیر صبحانه و دعوای زن و شوهری و پنچر شدن لاستیک اتومبیل و خاموش شدن گوشی موبایل وقتی تلفنی ضروری دارید، معنی پیدا نمی‌کند.

Share Post
ترجمه شده توسط
Latest comments
  • سلام.
    با سایت شما از طریق سایت ۱PEZESHK.COM آشنا شدم و خوشحالم که این متن، اولین مطالعه ی من از این سایت بود. یکی دو سالب هست که خودم درگیر مطالعه کتاب های پیچیده شدم ( و البته بارها فهمیدم که مطالعه این کتاب ها تبدیل به پناهگاهی در برابر واقعیت زندگی شده )
    آرزوی موفقیتم رو برای شما با جمله ای از کتاب برادران کارامازوف (که برای من بسیار الهام بخش بود و اتفاقا به این متن هم بی ربط نیست) بیان میکنم:

    از همه مهمتر، به خودت دروغ نگو. کسی که به خودش دروغ میگوید و به دروغ خودش گوش میدهد به چنان بن بستی میرسد که حقیقت درون و بیرونش را تمیز نمیدهد (برادران کارامازوف- ترجمه صالح حسینی- صفحه ۶۸)

  • کتاب های با مضمون موفقیت و پولدار شدن و… هدفی نداره به جز پولدار و موفق کردن نویسندگان و مترجمانش. آشغال ترین کتابی هم که درین زمینه نوشته شده، کتاب «راز» نوشته شیاد و کلاهبردار بی همه چیز راندا برن هستش که خداروشکر من برای خرید کتابش پولی ندادم و از یکی از دوستان گرفتم و خوندم و حسابی خندیدم.

  • پاراگراف اول بقدری سخت و پیچیده‌اس، لینک رو برای هرکس می‌فرستم باید توضیح بدم متن اصلی وبلاگ این نیست، بعد از دو پاراگراف شروع میشه، وگرنه نخوانده رها میکنند. ازونجایی که خیلی جالب بود شاید بهتر باشه در ابتدا توضیحی داده بشه تا کسی متن رو از دست نده.

  • این متونی که از نظر بسیاری شاید دشوار باشد در قیاس با متون ارسطو خیلی راحت است روزنامه خواندن با فلسفه خواندن تفاوت دارد. ارسطو هنوز خواندن دارد ولی کمتر کسی روزنامه دیروز را می خواند.

LEAVE A COMMENT