تام موریس[۱]
خلاصه: چه مشخصههای اخلاقی باعث شدهاند که هری پاتر کاراکتری موفق و البته محبوب باشد. تام موریس با بررسی ویژگیهای اخلاقی هری پاتر و همچنین نگاهی به فلسفهی اخلاق ارسطو تلاش میکند نشان دهد کدام فضیلتهای اخلاقی هری شاخصاند.
بدون شک هری پاتر یکی از محبوبترین شخصیتهای دنیاست. او از این محبوبیتش استفاده میکند تا به ما درسهای لازم برای داشتن یک زندگی خوب را بیاموزد. به هر حال هری همچین جادوگری است.
ما میخواهیم ببینیم کدام ویژگی شخصیتی هری از همه شاخصتر است. مشخصهای که برای پیشینیان بسیار با ارزش بوده و میتوانیم این ویژگی را تا حد زیادی با مشاهدهی رفتار هری در طی ۵ سال اول تحصیلش در مدرسهی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز دریابیم.
جادو و فضیلتهای اخلاقی
شاید برجستهترین ویژگی رمانهای جی.کی.رولینگ دربارهی هری پاتر، به تصویر کشیدن جاذبههای دنیای سحر و جادو است که با وجود جدا بودن از دنیای معمولی مشنگها، با آن در آمیخته است. با این وجود، جادوی مهم نحوهی داستانگویی روشن و واضح رولینگ است که لازمهی فلسفهی داستانهای اوست. زیاد شنیدهایم کسی بگوید: «کاش میتوانستم همهی مشکلاتم را در یک چشم به هم زدن با جادو حل کنم.» یا «من همهی تلاشم را برای حل مشکلاتم میکنم اما فراموش نکن که من جادوگر نیستم.»
با نگاه کردن به دنیای هاگوارتز، میبینیم که این احساسات نوعی سوتفاهم را ایجاد میکنند. واقعیت روزانهی هری پر از جادو است، ولی با این حال مردم این دنیای جادویی درست مثل مردم عادی دنیای ما، با مشکلات زیادی روبهرو هستند- تازه به احتمال زیاد آنها مشکلات بیشتری دارند. حل مشکلات آنها فقط نیازمند جادو نیست، بلکه نیازمند هوش، برنامهریزی، شجاعت، اراده، پشتکار، کاردانی، وفاداری، دوستی و بسیاری ویژگیهای دیگر است که از نظر فیلسوفان بزرگ به عنوان فضیلت شناخته شدهاند. جادو برای آنها صرفاً یک ابزار است، درست مثل همهی ابزارهای دیگری که برای حل مشکلات استفاده میشوند. اما این انسانها هستند که از ابزارها استفاده میکنند و در نهایت، شخصیت فردی که از این ابزارها استفاده میکند، تعیینکنندهی میزان موثر بودن آنها در حل هرگونه مشکلی است. هدف رولینگ در کتابهای هری پاتر به هیچ وجه نشان دادن اهمیت جادو در زندگی شخصیتهایش نیست، هدف او نشان دادن اهمیت جادویی فضیلتهای کلاسیک چه در زندگی آنها و چه در زندگی هر کس دیگری است.
فضیلتهای اخلاقی در هاگوارتز
هاگوارتز یک مدرسهی شبانهروزی است. چهار بنیانگذار اصلی چهار گروه مدرسه، به فضیلتهای متفاوتی ارج نهادند، و از گروه خود خواستند تا مشوق فضیلت مورد علاقهی آنها باشند. به این ترتیب گریفندور، گروه افراد «شجاع»، ریوونکلا، گروه افراد «باهوش»، هافلپاف، گروه افراد «سختکوش» و اسلایترین، گروه کسانی که «اهداف جاهطلبانه» دارند، شناخته شدند. البته هر دانشآموز میتواند از بیش از یکی از این فضیلتها بهرهمند باشد، ولی قصد بنیانگذاران این گروهها این بوده است که هر دانشآموز مکانی برای پیشرفت و بهبود هر آنچه را که ممکن است بزرگترین قدرت و یا برجستهترین ویژگیاش باشد، داشته باشد.
وقتی هری پاتر، رون ویزلی، و هرمیون گرنجر روز اول مدرسه به هاگواتز میرسند، هر سه تای آنها به طرز جادویی در گروه قدیمی دامبلدور یعنی گریفندور جای میگیرند – گروه شجاعت. به نظر میرسد هری همهی ویژگیها را دارد – هوش، پشتکار و جاهطلبی. ولی در گروهی جای میگیرد که به ویژگی «شجاعت» شناخته شده و از آن حمایت میکند. و این موضوع البته بسیار جالب است چون هری جوان، پسری است که بیشترین ترسی را تجربه کرده است که ممکن است کسی در سن او با ان روبهرو شده باشد. در واقع، رولینگ میخواهد با روش خود، و به روشنترین و واضحترین شیوهای که میتواند، تجربههای درونی هری را نشان دهد که از احساسات منفی و احساسات متمرکز بر ترس ناشی میشوند.
احساس ترس
در سراسر پنج کتاب اول، رولینگ احساسات، رفتارها و حرکات بدنی شخصیتهای اصلی کتاب را به جز هری، از بیرون توصیف میکند. چون رولینگ میخواسته ما هر آنچه هری با آن مواجه میشود را، چه خطر بزرگی باشد چه عدم اطمینان، به روشنی و وضوح درک کنیم، تنها شخصیت هری است که از درون توصیف شده است. بیاید با هم قسمتهایی از داستان را که ترسِ شخصیتهای دیگر را به تصویر کشیده است، مرور کنیم:
زانوهای گیلدروی لاکهارت سست شده بود. (هری پاتر و حفرهی اسرار آمیز)
رون با ترس دهانش را باز کرد. (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
کراب و گویل ترسیده بودند. (هری و پاتر و زندانی ازکابان)
اما هنگامی که نوبت به هری میرسد، تمام ترس و احساسات او با قدرت از درون توصیف میشوند. مثل بیشتر ما، اغلب هری در ناحیهی میانی بدنش ترس را احساس میکند. این جملات را در نظر بگیرید:
دل هری پیچ زد. (هری پاتر و حفرهی اسرار آمیز)
معدهی هری به هم خورد. (هری پاتر و زندانی آزکابان)
دلش به هم میپیچید. (هری پاتر و محفل ققنوس)
هری احساس کرد درونش یخ زده. (هری پاتر و سنگ جادو)
گاهی، جادوگر جوان ما که در حال یادگیری است، ترسهای بیشتری را در دلش تجربه میکند:
قلب هری با وحشت تکان خورد. (هری پاتر و سنگ جادو)
هری در حالی که قلبش به شدت در سینه میکوبید، مثل مردهها متوقف شد. (هری پاتر و زندانی آزکابان)
انگار یک مشت آهنی به طور ناگهانی دور قلب هری گره خورده بود. (هری پاتر و سنگ جادو)
گاهی اوقات، او در حالی که بیحس یا فلج شده است با خطر مواجه میشود:
احساس عجیبی داشت انگار پاهایش او را به جلو هدایت میکرد. (هری پاتر و سنگ جادو)
تمام بدن هری بیحس شد. (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
و اگر اینها کافی نبودند، مثالهای بسیار دیگری از جلوههای ظهور ترس در بدن هری وجود دارد، از جمله:
دهانش بسیار خشک شده بود. (هری پاتر و محفل ققنوس)
انگار مغز هری فشرده شده بود. (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
درون مغزش همه چیز سرد و بیحس بود. (هری پاتر و محفل ققنوس)
میتوان نمونههای زیادی شبیه مثالهای بالا آورد. از یک نقطه نظرخاص، ممکن است به نظر برسد که ما با چیزی مثل شیر بزدل (از یک متن جادوگری معروف دیگر)، و یا شاید یک توله شیر بزدل رو بهرو شدهایم. بدون شک هری کسی نیست که نسبت به خطر واکنش نشان ندهد و با آن با ملایمت رفتارکند. او خطر را هر جا که باشد تشخیص میدهد و آن را عمیق حس میکند. با این حال، با وجود اینکه بسیار قوی هستند، هری همیشه به نوعی موفق به غلبه بر این احساسات درونی میشود و فضیلت شجاعت را به حدی میرساند که در برابر بزرگترین دشمنان میایستد، و در حالی که همه را از وضعیت به وجود آمده نجات میدهد، از طرف آنها تمجید و ستایش میشود. همانطور که دابی، جن خانگی کوچک، فریاد زد:
«هری پاتر شجاع و با شهامت است!» (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
و در انتهای کتاب چهار، دامبلدور به سادگی به هری میگوید: «تو از خود شجاعتی فراتر از چیزی که انتظار داشتم نشان دادی. » (هری پاتر و جام آتش)
که البته شنیدن این حرف از مرد بزرگ و عاقلی که همیشه عادت دارد بهترینها را از همه انتظار داشته باشد، به نوعی ستایش بزرگی محسوب میشود.
دستورالعمل هری برای شجاعت
چه چیز باعث میشود تا پسری لرزان، مستعدِ ترس و اغلب وحشتزده با برخی از بزرگترین خطرات دوران خود روبهرو شود و بر آنها غلبه کند؟ بسیار مهم است که لحظهای به معنای «شجاعت» فکر کنیم و بعد ببینیم که چگونه روح حساسی مثل روح هری توانسته به آن دست یابد.
انسان شجاع کاری را انجام میدهد که درست است، نه کاری که آسان باشد. کاری که از نظر اخلاقی باید انجام شود، نه کاری که از نظر فیزیکی امنتر است و یا از نظر اجتماعی از شما انتظار میرود. شجاعت انجام دادن کاری است که به طور کلی به نفع همه باشد نه فقط به نفع خود شما. انسان شجاع به درستی زمان خطر را درک میکند و سپس بر میل طبیعی حفاظت از خود، آسایش، منافع شخصی، و حتی نگرانی برای جلوگیری از احساسات دیگران که ممکن است باعث اجتناب نکردن از آن خطر شود، غلبه میکند.
ارسطو، فیلسوف بزرگ، به ما میآموزد که شجاعت مرز بین دو حد واکنش ما به خطر است: حد خیلی کم، که به آن عنوان بزدلی میدهد، و حد خیلی زیاد، که به آن بیملاحظگی میگوید. ما معمولاً فکر میکنیم شجاعت نقطهی مقابل بزدلی است، اما شجاعت با بیملاحظگی فرق دارد. یک عمل شجاعانه دلیل بر بی احساس بودن آن شخص نسبت به خطر، ناآگاهی از وجود آن، و یا بیپروایی در مواجه با آن نیست. شجاعت یک عکسالعمل باانگیزه و حسابشده در مواجه با خطر از جانب کسی است که مایل به روبهرو شدن با آن خطر است، حالا یا برای تامین امنیت و یا برای ترویج اهداف بهتر. شجاعت با ارزشهای فردی شخص و عمق و شدت آنها به وجود میآید و باید به روشی که متناسب با نیازهای وضعیت موجود هستند، به نمایش در آید.
شجاعت یک فضیلت و یا نیروی اساسی و بنیادی است، به طوری که بدون آن هیچ یک از فضیلتهای دیگر در پیشامدهای خطرناکی که شخص با آنها مواجه میشود به درستی بروز نمییابند. به طور مثال، یک فرد صادق باید جرئت ابراز اعتقاداتش را داشته باشد، حتی وقتی تحت فشار است تا بر آنها سرپوش بگذارد و حقیقت را پنهان کند. و اگر شما لحظهای به شجاعتتات اجازهی لغزیدن بدهید نمیتوانید با اطمینان فضیلت ثبات و پایداریتان را نشان دهید.
درک شجاعت به عنوان یک فضیلت، وهمچنین درک اینکه به نحوی میان دیگر فضایل اساسی و بنیادی است، ساده است. چیزی که درک آن اغلب سختتر است این است که چگونه شجاعت در شرایط سخت به دست میآید – شرایطی که دقیقاً مستلزم شجاع بودن هستند. در این مورد، هری پاتر میتواند به ما چیزهای زیادی یاد بدهد. وقتی ما تجارب زیاد هری در زمینهی خطر و ترس را بررسی میکنیم، میتوانیم چند عامل را که به نظر میرسد او را به شجاع بودن تشویق میکنند، جدا کنیم. در واقع حتی میتوانیم در رویاروییهای هری با خطر، پنج نوع راهحل برای شجاع بودن را که در شرایط وحشتناک به آنها نیاز داریم، پیدا کنیم. خوب است اول آنها را نام ببریم و بعد ببینیم که چگونه روی هری تاثیر میگذاشتند.
دستورالعمل هری برای شجاعت:
- آماده شدن برای مبارزه
- بهرهمندی از حمایت و پشتیبانی
- گفتوگوی مثبت با خود
- تمرکز بر آنچه در خطر است
- اقدام مناسب
- آماده شدن برای مبارزه
هیچ چیز مثل آمادهسازی اعتماد به نفس و شجاعت لازم برای رویاروییهای بزرگ را به وجود نمیآورد. اگر به سربازان قبل از عملیات نظامی و یا به ورزشکاران قبل از مسابقات بزرگ گوش کنید، چیزهایی مثل این میشنوید: «ما برای اینکه آماده شویم بسیار تلاش کردهایم و حالا قرار است برویم و چیزی را که یاد گرفتهایم، انجام دهیم.» آماده شدن اولین عامل برای ایجاد اعتماد به نفس و شجاعت است. هری برای تمام مسابقات کوییدیچاش خود را آماده میکرد و تمرینات سخت و زیادی انجام میداد. و جواب هم میگرفت. قبل از چالشهای مرحلهی آخر مسابقات سه جادوگر که هری در کتاب چهارم مجبور است با آنها روبهرو شود، با به خاطر آوردن مراحل آمادهسازی بر اعصابش مسلط میشود و خود را برای عملیات آماده میکند:
او برای شرکت در این مرحلهی مسابقه بیشتر از دو مرحلهی پیشین آماگی و اطمینان داشت. بی تردید مرحلهی سوم مرحلهای دشوار و خطرناک بود اما از آن جا که هری پیش از آن موفق شده بود از مقابل هیولاهای غولپیکر عبور کند و موانع جادویی متعددی را پشت سر بگذارد اکنون اعتماد به نفس قابل ملاحظهای را در خود احساس میکرد. حق با مودی بود که میگفت این در محدودهی تخصصی هری است. از سوی دیگر او این بار میدانست چه در پیش رو دارد و فرصت داشت که خود را برای رویارویی با آن آماده کند. (هری پاتر و جام آتش)
و همینطور:
هرچه روز بیست و چهارم ژوئن نزدیکتر میشد اضطراب و نگرانی هری نیز افزایش مییافت. اما این بار به اندازهی روزهای پیش از مرحلهی اول و دوم آشفته نبود. دست کم از این نظر خیالش راحت بود که این بار تمام تلاشش را برای آمادهسازی خود به کار بسته است. (هری پاتر و جام آتش)
آمادهسازی میتواند اعتماد به نفس ایجاد کند و از اقدامات شجاعانه حمایت کند.
از آنجایی که بحث دربارهی شجاعت و اعتماد به نفس است و هری اغلب از این دو با هم استفاده میکند، باید به طور خلاصه دربارهی رابطهی این دو با هم نیز صحبت کنیم. این دو خصوصیت با یکدیگر متفاوت ولی به هم مربوطاند.
شجاعت یک فضیلت است. اعتماد به نفس نوعی رفتار است. شجاعت یک تمایل بنیادی برای پشتیبانی از ارزشهای مهم حتی در مواجه با خطرهای بزرگ است. اعتماد به نفس نوع نگرشی است که باعث میشود نسبت به نتایج کارهایی که انجام دادهایم خوشبین باشیم. ممکن است در شرایطی که اصلاً به شجاعت نیازی نیست، اعتماد به نفس داشته باشیم، و همچنین ممکن است در شرایطی که باید بسیار شجاع بود، خیلی به موفق شدنمان امید نداشته باشیم. بنابراین شجاعت و اعتماد به نفس دو ویژگی متفاوتاند، اما متقابلاً از هم حمایت میکنند. برای انجام یک کارشجاعانه نیاز به سطحی از اعتماد به نفس داریم تا به ما نشان دهد که اقدامی که میخواهیم در برابر خطرانجام دهیم بهترین کاری است که از دستمان بر میآمده و از شانس خوبی برای موفق شدن برخوردار است. و اعتماد به نفس مورد نیاز برای رسیدن به توانایی کامل برای انجام دادن یک اقدام موثر در زندگی یک فرد شجاع – فردی که در برابر موانع و تهدیدها خود را نمیبازد – بسیار راحتتر پیدا میشود. درک این ارتباط بسیار مهم است چرا که اغلب هری شجاعت خود را در موقعیتهای مختلف با کار کردن روی اعتماد به نفسش افزایش میدهد. آمادهسازی بیشتر از هر چیز دیگری اعتماد به نفس را زیاد میکند، و در نتیجه باعث افزایش شجاعت عقلانی میشود. خیلی چیزها در زندگی هری راه را برای رفتارهای شجاعانهی او هموار کردند. و همین اتفاق میتواند در زندگی هر کدام از ما نیز بیفتد.اگر میخواهید شجاع باشید، آماده شوید.
- بهرهمندی از حمایت و پشتیبانی
بهترین مقدمهسازیها میتواند ما را برای ماهر شدن برای انجام تقریباً هر نوع کاری آماده کند، اما این تدارکات به تنهایی برای رسیدن به اعتماد به نفس کامل و تمایلات شجاعانه کافی نیستند. همیشه کاری را تنهایی انجام دادن سخت است، مخصوصاً در شرایطی که انسان بلاتکلیف و سردرگم است و یا در مواجه با خطر قرار دارد. اگر ما دوستان و رفقایی داشته باشیم که به ما ایمان داشته باشند و احساساتشان را به ما ابراز کنند، در هنگام نیاز میتوانند ما را تمام و کمال تشویق کنند و از ما حمایت کنند. این نوع حمایتها میتوانند زمانی که شرایط بسیار دشوار است شجاعت ما را افزایش دهند.
بهترین راه برای بهرهمند شدن از تشویق و حمایت دیگران این است که حامی و مشوق آنها در شرایط مشابه باشیم. هری در شرایطی که دوستانش نیاز دارند از آنها حمایت میکند. و در مقابل، هنگامی که هری به پشتیبانی آنها نیاز دارد، دوستانش آنجا هستند تا به او کمک کنند. بگذارید یک مثال ساده بزنم. قبل از اولین مسابقهی کوییدیچ، هری بسیار عصبی و نگران بود.
هری حال و روز خوبی نداشت. (هری پاتر و سنگ جادو)
هنگامی که هری از رختکن خارج شد و به سمت زمین مسابقه رفت، آنقدر حال و روز خرابی داشت که فقط امیدوار بود زانوهایش تاب بیاورند و خم نشوند. اما ناگهان چشمش به چیزی افتاد که دوستانش برای تقویت روحیهی او ساخته بودند، و این تاثیر آنی داشت:
هری زیر چشمی به پلاکاردی که بالای سر جمعیت به اهتراز درآمده بود نگاهی انداخت. با دیدن عبارت پاتر قهرمان دلگرم شد و قلبش به تپش افتاد. احساس میکرد شجاعتر شده است. (هری پاتر و سنگ جادو)
در بازی بعد، کاپیتان تیم گریفندور، اولیور وود، در رختکن با همتیمیهایش صحبت کرد و احساساتشان را تحریک کرده و سطح بالای آمادگی و شایستگیشان را به آنها یادآور شد. تاثیر هم داشت. آنها در مسابقه پیروز شدند.
وقتی ما نقش موثری در تشویق و حمایت از افرادی که در زندگی مان هستند ایفا کنیم، آنها را آماده میکنیم تا در هنگام نیاز همان کار را در مقابل برای ما انجام دهند. دوستان هری برای او بسیار اهمیت دارند. هری آنها را تشویق میکند. و آنها نیز هری را تشویق میکنند. دوستان هری کمکهای بسیار مهمی نیز به او میکنند. وقتی از کمک دیگران بهرهمند میشویم راحتتر میتوانیم شجاع باشیم و اعتماد به نفس داشته باشیم. در حقیقت، یکی از مهمترین موضوعات مجموعه کتابهای هری پاتر ارزش والای دوستی است. همهی کارهایی که هری قادر است آنها را به سرانجام برساند ریشه در تلاش مشترک افراد زیادی دارد. دوستانش به او کمک میکنند. بعضی از معلمهای هاگوارتز به او کمک میکنند. و دامبلدور بزرگ هم اغلب کمکهای حیاتی زیادی به هری میکند.
همین که آدمهایی را داشته باشی که در مواقع نیاز کمکت کنند باعث میشود اعتماد به نفست افزایش پیدا کند و شجاعت لازم را به دست بیاوری. این موضوع به ویژه زمانی خوب است که آنها ثابت میکنند به ما ایمان دارند و در نتیجه به ما کمک میکنند تا ما نیز به خودمان ایمان داشته باشیم. قبل از دومین مرحله از سه مرحلهی بسیار خطرناک مسابقات سه جادوگر که هری باید با آنها مواجه میشد، دوست بزرگ و قوی هری، هاگرید، با او صحبت میکند:
هاگرید غرید: «تو برنده میشی هری.» در حالی که محکم بر شانهی هری میزد؛ جوری که او احساس میکرد پاهایش چند اینچ در گل نرم زمین فرو رفت. «من میدونم. حسش میکنم. تو برنده میشی، هری.» (هری پاتر و جام آتش)
اما گاهی اوقات حتی بهترین نیات و آرزوهای دیگران همراه با تشویقهای دلگرمکننده و صمیمانهشان، ما را متقاعد نمیکند تا در مواجه با چالشی که با آن روبهرو هستیم، به وظایفمان عمل کنیم.
کم کم همه از سالن عمومی رفتند و جزی هری کسی در آن جا نماند. همهی بچهها با چهرههایی شبیه به قیافهی امیدوار و مطمئن هاگرید برایش آرزوی موفقیت میکردند. کاملاً معلوم بود که همگی گمان میکنند هری فردا نیز با یک عمل حیرتانگیز مشابه با ابتکارش در مرحلهی اول موفق میشود. هری که به دلیل بغضی که در گلو داشت نمیتوانست حرفی بزند فقط سرش را تکان میداد. (هری پاتر و جام آتش)
ما اغلب به چیز بیشتری نیاز داریم. اینکه دیگران نشان دهند به ما ایمان دارند کافی نیست. ما باید خودمان را متقاعد کنیم که باید وظیفه را انجام دهیم.
- گفتوگوی مثبت با خود
گاهی هری سعی میکند با حرفهایی که میزند در دیگران اعتماد به نفس ایجاد کند، و گاهی نیز، او جوری با دوستانش حرف میزند که انگار میخواهد درون خودش احساس شجاعت را بیدار کند. هری در حالی که مجبور بود رون را در وضعیت دشواری تنها بگذارد و به جایی برود که حتی خطرناکتر از آن بود و شواهد محکمی وجود داشت که نشان میداد ممکن است از آنجا زنده بیرون نیاید، به خودش نیز دلداری میداد:
هری که میکوشید با اطمینان صحبت کند گفت: «زود برمی گردم.» (هری پاتر و حفرهی اسرار آمیز)
چیزی که اهمیت دارد این است که ما در مغزمان و در خلوت اتاقهایمان به خودمان چه میگوییم. آیا به خودمان روحیه میدهیم یا از خودمان قطع امید میکنیم؟
ما معمولاً در افکار خصوصی هری سهیم هستیم. و در این افکار خصوصی گاهی او تلاش میکند تا شجاعتش را افزایش دهد:
چرا فکر میکردند هری نمیتواند مراقب خودش باشد؟ او سه بار از چنگ لرد ولدمورت گریخته بود، آنقدرها که تصور میکردند دست و پا چلفتی نبود… (هری پاتر و زندانی ازکابان)
کمی بعد، در اتاقش در پاتیل درزدار، هری خوشبینانه به خودش دلداری میدهد آن هم نه از درون، بلکه با صدای بلند:
هری با صدای بلند گفت: «من کشته نمیشوم.»
آینهاش با صدای خوابآلود گفت: «عجب دل و جراتی داری، عزیزم!»
چیزی که اهمیت دارد این است که ما در مغزمان و در خلوت اتاقهایمان به خودمان چه میگوییم. آیا به خودمان روحیه میدهیم یا از خودمان قطع امید میکنیم؟ آیا افکار منفیمان بر ما چیره میشوند، یا ما با تلقینهای مثبت به خودمان میقبولانیم که باید از تمام استعدادهایمان در بهترین راههای ممکن استفاده کنیم تا به نتیجه برسیم؟ درست است که تلقین مثبت و به خود روحیه دادن جایگزین استعداد و آمادهسازی نمیشود، اما میتوانند روحیهی ما را جوری تغییر دهند که بتوانیم در مواقع لزوم از تواناییهای بالقوهمان با دقت و به طور مناسب استفاده کنیم. وقتی هری میگوید: «زود برمیگردم.» یا وقتی میگوید: «من کشته نمیشوم.»، او نمیخواهد آیندهای را بر خلاف شواهدی که وجود دارند تا خلاف آن را ثابت کنند پیشبینی کند، بلکه میخواهد روی هدفش تمرکز کند، همهی وجودش را در جهت مثبت هدایت کند و به خودش اجازه ندهد حتی لحظهای ترس او را ناتوان کند و از حرکت بازدارد.
- تمرکز بر آنچه در خطر است
هر چهقدر شرایط برای ما اهمیت بیشتری داشته باشد، در پاسخ به خطری که وجود دارد شجاعتر میشویم، تا از چیزی که در خطر است و از نظر ما آنقدر ارزشمند است که نمیتوان آن را با چیز دیگری جایگزین کرد، محافظت کنیم. هری برای نجات جان دوستانش دست به کارهای شجاعانه و خارقالعادهای میزند. یکی از این شرایط وقتی بود که او مجرایی را کشف کرد که به زیرِ سطح مدرسه میرسید و در آنجا ماری بزرگ دختربچهای را که خواهر بهترین دوستش بود، گرفته بود. با وجود خطر بزرگ و احتمال صدمهی شدید و حتی مرگ، هری آماده است تا از مجرا پایین برود:
نمیتوانست نرود، آن هم حالا که درِ حفرهی اسرار پیدا شده بود. حتی اگر احتمال ناچیزی وجود داشت که جینی زنده باشد باید میرفت. (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
او هیچ تردیدی برای تصمیمگیری در آن موقعیت ندارد:
هری گفت: «من میروم پایین.»
ارزشهای بزرگ ترسهای ما را از بین میبرند.
در دومین مرحله از مسابقات سه جادوگر در سال چهارم، هری بدون اینکه لحظهای بترسد، تمام تلاش خود را میکند تا دوستانش را از دفن شدن در زیر آب نجات دهد. هری چون بر چیزی که در خطر است تمرکز کرده است، دیگر وقتی ندارد که بخواهد آن را با احساسات منفی تلف کند. او فقط سریعاً دست به اقداماتی میزند که از نظرش ضروری هستند.
اکثر انسانهای شجاع و پر دل و جرات در طول تاریخ گفتهاند در آن لحظهی خاصی که در حال انجام کارهای شگفتانگیزشان بودهاند، احساس شجاعت نمیکردند، فقط میدانستند که چه کاری را باید انجام دهند و بعد آن کار را انجام دادهاند. آنها با دانستن اینکه چه چیزی در معرض خطر قرار دارد انگیزه پیدا کردهاند تا به اقدامات شجاعانهشان جامهی عمل بپوشانند. اعتقاد راسخ آنها بر ترسشان غلبه میکند. با وجود اینکه ترسیده بودند، در لحظهی پاسخگویی به خطری که در آن شرایط با آن روبهرو بودند، اقدامات لازم را انجام دادهاند و یا آنقدر سرشان شلوغ بوده است که دیگر احساس ترس و شجاعت نمیکردند.
در بعضی شرایط، آمادهسازی، حمایت و پشتیانی دیگران، افکار مثبت و در نظر گرفتن ارزش چیزی که در خطر قرار دارد، هیچ احساس شجاعتی را در ما ایجاد نمیکنند. اما انسانی که در حقیقت شجاع باشد برای اینکه دست به کار شود صبر نمیکند تا تغییری در این شرایط ایجاد شود. شجاعت گاهی فقط در لحظهای که آدم دست به عمل میزند ظاهر میشود. پنجمین راه حل برای به وجود آوردن و افزایش شجاعت آخرین و گاهی اوقات تنها راهحلی است که به کار میآید.
- اقدام مناسب
هری بارها و بارها قدرت دست به عمل زدن را نشان داده است. در یکی از این مواقع، مار بسیار بزرگی به صورت غیرمنتظره از انتهای چوب دستی جادوگری خارج میشود و به سمت یکی از همکلاسیهای هری حرکت میکند و آمادهی نیش زدن است. ترس فضا را احاطه کرده است.
هری نمیدانست چه چیز او را بر آن کار واداشت. حتی از تصمیمش برای آن کار آگاهی نداشت. تنها چیزی که میدانست این بود که پاهایش او را چنان جلو میبرد گویی زیر پاهایش چرخ گذاشتهاند. او با حالت احمقانهای سر مار فریاد کشید: «ولش کن!» به شکلی معجزهآسا و غیر قابل توضیح مار روی زمین ولو شد. مثل یک شیلنگ ضخیم و سیاه رنگ رام و مطیع شده بود و در آن لحظه به هری نگاه میکرد. هری دل و جرات پیدا کرده بود. (هری پاتر و حفرهی اسرارآمیز)
اولین بار که هری و رون به ایستگاه قطار میروند تا سوار قطار سریعالسیر هاگواتز شوند، به آنها گفته شده تنها راهی که میتوانند خود را به سکوی نه و سه چهارم رسانده و سوار قطار درست بشوند این است که از میان دیوار آجری بسیار محکمی عبور کنند. اما ظواهر ماجرا میتوانند گمراهکننده باشند. گاهی اوقات ترس وعدم اطمینان ما فقط وقتی برطرف میشوند که اقدام به انجام کاری بکنیم. مادر رون، خانم ویزلی، این توصیه را به هری میکند که معلوم است بسیار عصبی و نگران است:
زن گفت: «نگران نباش. تنها کاری که باید بکنی اینه که یکراست از نردهی بین سکوی نه و سکوی ده رد بشی. فقط نباید از ترس خوردن به نرده یه دفعه وایسی. این خیلی نکتهی مهمیه. اگه فکر میکنی کار سختیه بهتره بدوی. حالا برو. پشت سر رون برو.» (هری پاترو سنگ جادو)
تفکر مثبت مهم است اما مهمترین نکته دست به عمل زدن است.
قدم بزرگ هری در راه ایمان
یک سری دنبالهدار از اتفاقات در زندگی پرحادثهی هری وجود دارد که به وضوح به ما نشان میدهد تمرکز بر آنچه در معرض خطر است و اقدام به عمل مناسب چقدر اهمیت دارد حتی وقتی هیچ تضمینی برای آگاهی از موثر بودن آن وجود ندارد و یا حتی بدتر از آن وقتی نمیدانید در پایان ماجرا خودتان جان سالم به در میبرید یا نه. این قدم بزرگ هری در راه ایمان است.
در مرحلهی سوم از مسابقات سه جادوگر، هری تلاش میکند راه خود را از میان هزارتوی بزرگی پیدا کند که در آن خطرات بسیار زیاد و وحشتناکی سد راه او برای رسیدن به هدف نهایی هستند. او تودهی غبار طلایی رنگی را پیش رویش میبیند. یک لحظه تردید میکند، نمیداند از آن غبار باید چه انتظاری داشته باشد، اینکه آیا قدرت جادویی دارد و میتواند برای او خطری ایجاد کند یا نه و اینکه چگونه آن را از سر راه بردارد. او تصمیم میگیرد برگردد و از مسیر دیگری به راهش ادامه دهد. اما همان لحظه صدای جیغ دختری را از نزدیک میشنود. او اسم فلور را صدا میزند و هیچ پاسخی دریافت نمیکند.
همه جا ساکت بود. هری به اطرافش نگاه کرد. چه بلایی سر فلور آمده بود؟ به نظر میرسید صدای جیغش از محلی کمی جلوتر از هری به گوش رسیده باشد. هری نفس عمیقی کشید و وارد غبار سحرآمیز شد. (هری پاتر و جام آتش)
اما اتفاقی که بعد از آن میافتد به هیچوجه قابل پیشبینی نیست.
دنیا زیر و رو شد. هری از زمین آویزان شده بود. موهایش آویخته بود و عینکش روی بینیاش تاب میخورد. هر لحظه ممکن بود عینکش به سمت آسمان بیکران سقوط کند. هری با دست عینکش را نگه داشت و با هراس و وحشت همان جا ایستاد. به نظر میرسید پاهایش به چمنهایی چسبیده باشد که در آن لحظه همچون سقفی بالای سرش قرار داشت. در زیر پایش آسمان تاریک پرستاره گسترده بود. احساس میکرد اگر یکی از پاهایش را حرکت دهد از زمین کاملاً جدا میشود و سقوط میکند.
خون در سرش جمع شده بود. او به خود گفت: فکر کن…فکر کن! (هری پاتر و جام آتش)
اوضاع بدی است. بسیار گیجکننده و ترسناک. هری فکر میکند احتمالاً هر اقدامی برای بهتر شدن اوضاع فقط همه چیز را بدتر میکند. اما هیچ کار نکردن هم به معنای تسلیم شدن و نادیده گرفتن احتمال کمک به دختری است که جیغ زده. هری کاری را که مجبور است انجام میدهد – او شواهد موجود را نادیده میگیرد، و مثل تمام قهرمانهای دیگر، با ایمان دست به کاری شجاعانه میزند. نتیجه دقیقاً به شگفتانگیزی اتفاقی است که دفعهی قبل افتاد:
چشمهایش را بست تا پهنهی بیکران آسمان در زیر پایش را نبیند و بعد پای راستش را محکم بالا کشید و از سقف پوشیده از چمن جدا کرد.
بلافاصله زمین و آسمان به جای خود بازگشتند. هری به طرزی اعجابانگیز روی زمین سخت و جامد فرود آمد و با زانو به زمین افتاد. از هول و تکان این واقعه لحظهای گیج و مبهوت ماند. نفس طولانی و عمیقی کشید و از جایش بلند شد. با عجله شروع به دویدن کرد و در همان حال سرش را برگرداند و به تودهی غبار که معصومانه زیر نور مهتاب میدرخشید نگاهی انداخت. (هری پاتر و جام آتش)
گاهی اوقات، وقتی ارزشهای مهم و بزرگی در خطر هستند صرف نظر از احساست، فقط باید دست به کار شوی. به این میگویند شجاعت. این یک نسخهی مدرن از «جهش ایمان» است که سورن کییرکگور، فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم و پدر اگزیستانسیالیسم، دربارهاش صحبت کرده است. او معتقد بود وقتی ارزشهای مهم در خطر هستند، تفکر و استدلال دربارهی آنچه باید انجام دهیم فقط ما را از تمرکز بر هدفمان دور میکند. شواهد موجود هرگز به طور کامل برای هر تصمیمگیری شخصی و مهمی کافی نخواهند بود. همانطور که در کتاب معروف و مهمش با یک نتیجهگیری غیرعلمی گفته است: «تفکر میتواند جهش را متوقف کند.» این همان جهش درونی است – در موقعیت کنونی یک قدم کوچک است – که هری به همراه همهی قهرمانان واقعی مایل است آن را بردارد.
هری پاتر نشان میدهد چگونه یک مرد جوان که به شدت نسبت به تمام ترسهایی که ما هرگز با آنها روبهرو نخواهیم شد، آسیبپذیر است، میتواند بر احساساتش غلبه کند و شرافتمندانه کاری را که لازم است انجام دهد. هیچکس نمیتواند تضمین کند که در یک شرایط خطرناک خاص میتواند شجاعانه رفتار کند. اما میتوانیم خودمان را برای این کار آماده کنیم. میتوانیم با انجام دادن این پنج کار احتمال شجاعانه رفتار کردنمان را افزایش دهیم. و این نشان میدهد همهی ما قدرت رفتار کردن به گونهای که باعث پرورش فضیلت شجاعت بشود را داریم- و این درسی است که از هری پاتر شجاع و فوقالعاده یاد میگیریم.
[۱] Tom Morris
sina | 8, مه, 2016
|
با تشکر از شما بابت مقاله کامل و خوندنی
موفق باشید
هادی | 11, مه, 2016
|
عالی بود. خسته نباشید.
لطفا بیشتر بنویسید 🙂 منتظریم …