بیورک؛ روسوی راک


استفان والدمار اسنیوار[۱]

خلاصه: آیا می‌توان ارتباطی میان شخصیت و آثار روسو و بیورک یافت؟ استفان والدمار اسنیوار در این نوشتار کوتاه تلاش می‌کند شباهت‌های میان ژان ژاک روسو و بیورک را به ما نشان دهد؛ درحالی‌که او حتی مطمئن نیست بیورک تا به حال کتابی از روسو خوانده است یا نه، اما طبیعت‌گرایی و اصالت هردوی آن‌ها، اسنیوار را مجاب می‌کند که نگاهی نو به این دو شخصیت تاثیرگذار بیندازد.

Line

ژان ژاک روسو[۲] (۱۷۱۳-۱۷۷۸)، فیلسوف اهل سوئد، یکی از اولین متفکران مغرب‌زمین است که خواص و ویژگی‌های طبیعتِ ناب و بکر را می‌ستاید. روسو در کتاب «تفکرات تنهایی»، احساس وحدت و یگانگی با طبیعت را زمانی در یک دشت قدم می‌زند، توصیف می‌کند. انسان، به‌خودی خود خوب است، اما تمدن او را به فساد می‌کشاند. منظور روسو از جمله‌ی معروف «بگذارید به طبیعت برگردیم» این نیست که وی نابودی تمدن را طلب می‌کند بلکه او در تلاش است فرهنگی را بنا نهد که بیش از فرهنگِ معاصر، طبیعت‌گرایانه است. او از یک زندگی سالم، بی‌آلایش و اصیل دفاع می‌کند و افراط، جلوه و شکوه و تصنع طبقه‌ی اشراف حاکم را محکوم می‌کند. روسو با انتقادی سرد و حساب‌شده، به ستایش احساسات می‌پردازد.
روسو مخالف جدی حکومت اشرافی و قدرتی است که منافع طبقه‌ی مرفه و ثروتمند جامعه را تامین می‌کند. کتاب «قرارداد اجتماعی»ِ او با این ادعای رعدآسا آغاز می‌شود که: «انسان آزاد زاده می‌شود، پیش از‌آن‌که همه‌جا در غل و زنجیر شود.» روسو از جامعه‌ای دفاع می‌کند که در آن حقوق طبیعی انسان‌ها (تنها مردان؟) محترم تلقی می‌شود و قوانین و نهادهای قانونی با «اراده‌ی عمومی» مطابقت دارند؛ اراده‌ای که خواست و میلِ تمام شهروندان (مردان؟) را در برمی‌گیرد و میان منافع فردی و جناحی تمییز قائل می‌شود.

ژان ژاک روسو نویسنده و فیلسوف سوئدی را در ایران بیشتر با کتاب‌هایش از جمله «اعترافات»، «قرارداد اجتماعی» و «امیل» می‌شناسند. او یکی از ناتورالیست‌های مشهور قرن هجدهم است که از اندیشمندان دوران روشنگری به‌شمار می‌آید.

ژان ژاک روسو نویسنده و فیلسوف سوئدی را در ایران بیشتر با کتاب‌هایش از جمله «اعترافات»، «قرارداد اجتماعی» و «امیل» می‌شناسند. او یکی از ناتورالیست‌های مشهور قرن هجدهم است که از اندیشمندان دوران روشنگری به‌شمار می‌آید.

وی در کتاب مشهورش «اعترافات»[۳]، شرحی صادقانه از داستان زندگی‌اش ارائه می‌کند؛ با تمام عواطف و تفکراش درونی‌اش و با همه‌ی افعال و اعمال شرم‌آورش. روسو با اینکه فردی خلاق، باهوش و نخبه است اما به‌خاطر شخصیت پارانوئیدِ کودکانه‌اش، زندگی دراماتیک و متناقضی را تجربه کرده است. او در کتاب مشهور دیگرش، «امیل»[۴] در حالی دوران کودکی را می‌ستاید و در رسایش سخن می‌گوید که پنج فرزند خود را به مرکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست سپرده است. روسو در خانواده‌ای نسبتا متوسط در شهر ژنو متولد شد اما توانست زندگی حرفه‌ای خود را به عنوان یک آهنگساز، اندیشمند و رمان‌نویس در پاریس شکل دهد؛ جایی که اپراهایش مورد استقبال عمومی قرار گرفتند و کتاب‌های پرفروش شدند. او پیشنهاد جایگاهی نزدیک به دستگاه سلطنتی را به خاطر حفظ استقلال شخصی‌‌اش رد می‌کند. پس از این اتفاق، کتاب‌های رادیکال او نظیر «امیل» و «قرارداد اجتماعی»[۵]، غیرمجاز و حتی سوزانده می‌شوند. خود روسو نیز برای دستگیر نشدن توسط حکومت، مجبور به فرار از فرانسه به انگلستان می‌شود؛ اگر چه پس از مرگش، از طرف انقلابی‌های فرانسه مورد توجه و تحسین قرار می‌گیرد و جسدش به مقربه‌ی پانتئون در فرانسه منتقل می‌شود.
بیورک یک فیلسوف نیست و حتی نمی‌دانم آیا تابه‌حال کتابی از روسو خوانده است یا نه. با این حال او نه تنها به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین هنرمندان جهان در عرصه‌ی موسیقی پاپ و ‌راک شناخته می‌شود که به تولید جلوه‌های بصری چندرسانه‌ای (مثل لباس‌های گران‌قیمتش)، سرودن ترانه‌های عجیب و غریب و همچنین ساخت موزیک‌های ناموزونِ هارمونی‌دار، مشغول است. این‌که نشریه‌ی تایم او را در میان یکی از صد نفر تاثیرگذار جهان قرار داده و موزه‌ی هنرهای مدرن نیویورک نمایشگاهی از آثار او را دارا است، اتفاقی نیست.
بیورک درست مثل روسو، از روحِ اصالت و اعتبار، خودانگیختگی و صمیمیت برخوردار است. وی حتی به خودش زحمت این‌که نامش را مناسب مخاطبان جهانی برگزیند، نداد. بیورک تنها از بخش اول نامش استفاده می‌کند که به نوعی یادآور راحتی و اصالتی است که باعث می‌شود ژان ژاک روسو را به «روسو» بشناسیم. او غالبا جوری می‌خواند که صدایش شبیه تجسمِ آواییِ جریان آگاهی است؛ تجسمی صادقانه که زندگی باطنی و درونی‌اش را به تصویر می‌کشد. «والنیکیورا»[۶]، آخرین آلبوم بیورک، یک اعتراف است. او احساساتش پیرامون جدایی از عشقِ درازمدتش – هنرمندی به نام متیو بارنی – را در این آلبوم بروز می‌دهد که شباهت بسیاری به توصیفات روسو از روابط پیچیده‌اش با یک زن در کتاب «اعترافات» دارد.

شباهت میان «والنیکیورا»، آخرین آلبوم بیورک (2015) و «اعترافات» روسو را می‌توان در صادقانه‌بودن و اصالت آن‌ها دانست. هر دو سعی می‌کنند نسبت به گذشته‌ای که پشت سر گذاشته‌اند، خودآگاهی پیدا کنند.

شباهت میان «والنیکیورا»، آخرین آلبوم بیورک (۲۰۱۵) و «اعترافات» روسو را می‌توان در صادقانه‌بودن و اصالت آن‌ها دانست. هر دو سعی می‌کنند نسبت به گذشته‌ای که پشت سر گذاشته‌اند، خودآگاهی پیدا کنند.

بیورک می‌توانست آلبوم‌های بیشتری بفروشد اگر به روند ساخت موزیک‌های تکنو  (همچون آلبوم اولش) ادامه می‌داد. در عوض ترجیح داد که به شکل پیچیده‌تر و تجربی‌تری از موسیقی روی آورد. در آلبوم‌هایی مثل «مدولا»[۷]، او آهنگ‌هایی را به ایسلندی خواند که قطعا نمی‌توان آن‌را در بازار جهانی‌ای که اکثر مخاطبانش به این زبان آشنا نیستند، حرکت تجاری خوبی تلقی کرد. مساله این است که بیورک به‌خاطر پول در فضای موسیقی فعالیت نمی‌کند. به شکلی مشابه روسو نیز پیشنهاد حکومت را نپذیرفت؛ پیشنهادی که می‌توانست او را ثروتمند و صاحب قدرت کند.
در فرهنگ بومی ایسلند، الف‌ها محافظان طبیعتِ بکر و دست‌نخورده‌اند و چهره‌ی الفیِ بیورک، او را مبدل به سخن‌گوی برجسته‌‌ی مسائل و مشکلات زیست‌محیطی می‌کند. آلبوم بایوفیلیا[۸] ( که به معنی «عشقِ به موجودات زنده» است) و آهنگِ ایسلندیِ آلبوم – ناتورا[۹] (طبیعت) – و اظهارات عمومی بیورک درباره‌ی نگرانی‌های زیست‌محیطی، هم‌لحن و هم‌آهنگ با روسو است.
در این نوشتار، من سعی خود را بر آن داشتم تا نگاه شما را به تصویری جلب کنم که هم‌سویی بیورک و روسو را نشان می‌دهد. من قصد ندارم نتیجه‌ی روشن و واضحی را به شما پیشنهاد دهم. تنها به موزیک‌های بیورک گوش کنید، پرفورمنس‌هایش را ببینید، از روسو چیزی بخوانید و به زندگی‌اش بیندیشید. اگر هنوز هم نگاه‌تان به بیورک، به عنوانِ روسوی موسیقی راک نیست، نگاه‌تان را به سمت دیگری بگیرید. شاید چیزی در ابرها ببینید.

[۱] Stefan Valdemar Snævarr

[۲] Jean-Jacques Rousseau

[۳] Confessions

[۴] Emile

[۵] The Social Contract

[۶] Vulnicura

[۷] Medulla

[۸] Biophilia

[۹] Náttúra

Share Post
ترجمه شده توسط
No comments

LEAVE A COMMENT